آخرین گفتوگوی خبرنگار فارس با سردار مرحوم «احمد سوداگر» پیرامون «نقش فرماندهی امام خمینی (ره) در جنگ تحمیلی» است که به منظور حفظ یکپارچگی مطالب متن کامل این گفتوگو را به صورت یادداشت در اختیار مخاطبان فارس قرار میدهیم.
***
فرماندهی و مدیریت در حوزه دفاعی دارای سطوح مختلف است؛ این سطوح در حوزه مدیریت نظامی کاملاً اثبات شده است که میتوان به سطوح راهبردی، عالی مدیریت، سطوح عملیاتی و تاکتیکی اشاره کرد. در سطح «راهبردی» معمولاً مدیران و رهبران عالی یک نظام اجتماعی و سیاسی تصمیمگیری میکنند؛ مسیر کلی و هدف نهایی آن جامعه را در مسیر نظام ترسیم میکنند و هدف نهایی مشخص میشود. یعنی مسیر کلی شناسایی میشود و تمام سیستمها و مجموعههای مرتبط با نظام سیاسی و اجتماعی باید به سمت آن هدف حرکت کنند.
در سطح «عالی مدیریت» حوزه دفاع مقدس در کشور ما فرماندهان ارتش و سپاه از جمله آقایان محسن رضایی، صیاد شیرازی، ظهیرنژاد و ارتشبد بحرینی مینشستند و در جهت راهبرد طرحریزی میکردند.
در سطح «عملیاتی» فرماندهان قرارگاهها و لشکرها طرحریزیهایی که در سطح عالی انجام میشود را عملیاتی میکنند، یگانها و تیپها را در حوزه جغرافیایی میچینند؛ هدف عملیاتی را ترسیم میکنند، و یگانها عملیات انجام میدهند و به آن سمت میرسند و در سطح «تاکتیکی» نیز گردانها و گروهانها در ردههای عملیاتی هستند که درگیری با موضع دارند و به خط دشمن میزنند.
* تصمیمگیری در سطح راهبردی جنگ، فقط بر عهده امام(ره) بود
اما از سطح راهبردی به پایین کسی حق دخل و تصرف ندارد و کسی حق تحمیل اراده و نظر خودش را ندارد؛ بلکه همه باید در آن راستا حرکت کنند چه بسا از جاهای مختلف عملیاتی اعلامنظر میکنند ولی حق ندارند اعمالنظر داشته باشند. در موضوع فرماندهی حضرت امام خمینی(ره) در دوران دفاع مقدس، سطح ایشان سطح راهبردی بود و در سطح راهبردی کلیات جنگ و صلح و کلیات نظام مطرح است.
در این سطح «ابوالحسن بنیصدر»، یک نظریه بیان میکند و میگوید «زمین را بدهیم و زمان را از دشمن پس بگیریم» یعنی بگذاریم دشمن در سرزمین ما بماند تا به مرور زمان به یک قابلیت برسیم، بعد بر دشمن بتازیم. این نظریه تصمیمگیری در مقطع راهبردی به عهده یک نفر دیگر است لذا در سطح راهبردی تجزیه و تحلیل میشود که اگر قرار است زمین را بدهیم و زمان را بگیریم، در فرآیند زمان چه اتفاقی میافتد؟
* دیدگاه امام در رد نظریه بنیصدر برای ادامه مقاومت
اتفاق موردنظر این است که ما به یک قابلیتهایی برسیم تا بتوانیم عراق را بیرون کنیم؛ چگونه به این قابلیتها برسیم، دو راهکار وجود دارد؛ یا باید به خودکفایی برسیم یا اینکه به یکی از قدرتها وابسته شویم. الان از قدرت آمریکاییها و بلوک غرب خارج شدیم و باید برویم در دامن بلوک شرق و از آنجا به این پتانسیل برسیم تا بتوانیم به عراق حمله کنیم. اگر بخواهیم به خودکفایی هم برسیم، 20 ـ 30 سال طول میکشد، اگر بخواهیم وابسته به یک قدرتی شویم، اصول انقلاب و اصول کشور «نه شرقی و نه غربی» زیر سؤال میرود. بنابراین نظریه بنیصدر کنار گذاشته میشود و نظریه و دیدگاه حضرت امام (ره) به عنوان راهبرد اساسی نظام طرح میشود.
سطوح عملیاتی و تاکتیکی نیز میگفتند «آموزش ندیدیم و تجهیزات نداریم» در اینجا آن بعد معنوی و اجتماعی سطح راهبردی خودش را نشان میدهد که این بحثی است که نیاز به پرداختن بیشتر دارد و پرداختنش هم کار اصحاب تحقیق، بررسی و رسانه است.
* پاسخ امام به تجاوز عراق رزمندگان را مرد جنگ کرد
در سطح راهبردی، رهبران باید راهبردی بیندیشند، راهبردی سخن بگویند و به صورت راهبردی جوامع را به سمت هدف تعیین شده، حرکت دهند؛ وقتی در این فضا به امام خمینی(ره) نگاه میکنیم، میبینیم ایشان در 31 شهریور سال 59 به رژیم عراق به علت تجاوز به خاک ایران هشدار دادند و فرمودند «گمان نکنید ملت ما، دولت ایران و ارتش عاجز از این است که جواب اینها را بدهد؛ هر وقتی که مقتضی بشود من پیامی به ملت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او ثابت خواهم کرد که این اذناب آمریکا قابل ذکر نیستند و ما همیشه بنا داریم که در این برخوردها طوری برخورد بشود که جواب برخورد آنها داده بشود که به ملت عراق ـ خدایی نخواسته ـ صدمه وارد نشود».
در تاریخ گذشته ایران، هر وقت که به ایران حمله شد، آن رژیم حاکم به تکاپو و دست و پا افتاده و با امضای توافقاتی قسمتهایی از کشور را به متجاوز میدادند. امام اعلام کردند «من شنیدهام، ایشان معلوم میشود که تازه مسلمان شده است برای اینکه به حضرت امیر علیبن ابیطالب (ع) و امام حسین (ع) تشبث کرده و میخواهد مردم را گول بزند؛ ایشان نمیداند که مردم عراق ایشان را میشناسند».
حضرت امام خمینی(ره) در شرایط نابسامان 31 شهریور ماه 59 به مردم عراق و مردم کشورمان توصیه میکنند و میفرمایند «من یک صحبتی دارم برای ملت ایران، ملت و ارتش عراق. برای ملت ایران این صحبت را دارم که گمان نکنند ملت ایران که ارتش ایران نمیتواند جلوی اینها را بگیرد؛ خیر ارتش ایران و قوای مسلح ما و پاسدارهای عزیز ما قادر بر این معنا هستند لکن تا مسئله جدی نشود آنها جدی عمل نمیکنند» من خودم در این قضیه لذت میبرم؛ یکی از دوستان میگفت ما مرد جنگ نبودیم امام ما را مرد جنگ کرد.
* به کار بردن ادبیات مقاومت امام و تأثیر آن بر خودباوری امت
ظاهر قضیه این بود که ارتش توانایی نداشت، پاسدارهای ما حدود 18 تا 20 ساله بودند و آموزش ندیده بودند. بارها شده که دیدهاید یک فردی را روی شانه میگذارند و میگویند «تو قهرمانی» و آن فرد باورش میشود، حضرت امام در یک ادبیات زیبایی، همه ارتش و سپاه را مرد جنگ کردند و فرمودند «قادر به این معنا هستند ولکن تا مسئله جدی نشود، آنها جداً عمل نمیکنند؛ روزی که مسئله جدی شد، تمام اینها به طور جد، امر میکنم که عمل بکنند و عراق را بر سر جای خودش بنشانند».
اگر امام خمینی(ره) ادبیاتی غیر از این داشتند، چه میشد؟! آیا مردم به سمت جبهه و جنگ حرکت میکردند؟! در واقع این سبک راهبردی فرماندهی و مدیریت جنگ است که براساس هوشمندی و صبر آن رهبر نظام سیاسی، این جمعیتها را به پیش میبرد.
زمانی که از دوستان ارتش از اول جنگ را سؤال میکنیم، میبینیم در آن زمان خیلیهایشان مستأصل بودند و نمیدانستند چه کار باید انجام دهند وقتی که این مطالب را از حضرت امام میشنوند، به خودباوری، اعتماد به نفس و قابلیتی میرسند که میتوانند پاسخگوی رژیم بعث عراق شوند.
امام خمینی(ره) فرمودند «ملت ایران نباید خیال بکند که جنگی شروع شده است و دست و پای خودمان را گم کنیم؛ نه این حرفها نیست؛ یک چیزی آوردند، بمبی اینجا انداختهاند، فرار کردهاند و رفتهاند؛ الان هم دولت ایران مشغولند که جواب آنها را بدهند و میدهند. قوای بحریهشان به کلی از بین رفته است و قوای بریهشان هم از بین خواهد رفت؛ شما خیال نکنید چیزی هست این جنگهای متعدد که واقع شده است یک مقدارش هم نصیب ایران شده است که من هر دو جنگ را یادم هست، هیچ، ابداً مسئلهای نیست؛ شایعات یا چیزهایی که دشمنان ما و این احزاب مختلفی که در ایران هستند، این گروهها و گروهکهایی که در ایران هستند، حالا فرصت میخواهند به دست بیاورند و شایعهسازی بکنند، به این طرف و آن طرف تلفن کنند که چی شده، کودتا شده، این حرفها در کار نیست؛ یک دزدی آمده است و یک سنگی انداخته و فرار کرده و رفته؛ دیگر قدرت اینکه تکرار بکند، انشاءالله ندارد. من به ملت ایران سفارش میکنم که چند جهت را ملاحظه کنند یک، خونسردی، دوم، کمک به نیروهای مسلح و سوم همراهی با نیروهای مسلح».
* نقش رهبران در سرنوشت ملتها
این سطح حضرت امام است که همه ملت را در 31 شهریور ماه 59 پیام میدهد و به یاری میطلبد؛ ایشان دستور دادند و نیروهای مسلح آن عملیات را با 140 فروند هواپیما انجام میدهند. سطح حضرت امام، سطح راهبردی، تعیین هدف نهایی و خط و مسیری است که باید به آنجا برسیم؛ حضرت امام کاری با مسائل عملیاتی و تاکتیکی نداشتند؛ البته در تمام دنیا همین است، اما در برههای رهبران لایق و خدایی هستند که ملتها را به سمت اهداف متعالی حرکت میدهد و در جایی دیگر رهبرانی مانند صدام، هیتلر و اوباما وجود دارد که ملتها را به سمت بدبختی و بیچارگی میکشاند.
این تفاوت هست اما وظیفه رهبران در این سطح و شرایط این است که تعیین هدف کنند، راهبردها را مشخص کنند و ملت را به عنوان حامی و پشتیبان اصلی و عصاره نظام سیاسی و اجتماعی به این سمت حرکت دهند؛ نتیجه آن همین است که دوستمان میگوید «ما مرد جنگ نبودیم امام ما را مرد جنگ کرد».
* دادن شجاعت به تمام نیروها و ایجاد پتانسیل در جامعه از سوی امام
بنده متولد 20 فروردین 39 هستم؛ زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد، 20 ساله بودم؛ نه سربازی رفته بودم و نه آموزش استفاده از تانک و نفربر دیده بودم؛ یک قبضه 106 آموزشی داشتم که آن را در جایی گذاشته بودم که برای آموزش به یکدیگر میدادیم؛ من دور این قبضه را یک سیم خاردار کشیده بودم و روی کاغذی نوشته بودم «لطفا نزدیک نشوید»؛ مسئول آموزش بودم و حتی یک گلوله هم با این 106 شلیک نکرده بودم.
در 31 شهریور 59 با مجموعه ارتش لشکر زرهی فعالیت میکردم و یک رادیو کوچک داشتم؛ وقتی پیام حضرت امام(ره) را شنیدم، قصه عوض شد؛ اولین پیامی هم که از ایشان شنیدم این بود که «من از جنگ نمیترسم، ملت هم نمیترسد، قوای نظامی هم نمیترسند؛ خوفی در کار نیست؛ اصلاً چیزی نیست که خوف داشته باشید؛ حق با مردم ایران است که خونسردی خودشان را حفظ کنند؛ جلوی شایعهها را بگیرند و کاری با این شایعهها نداشته باشند؛ من خودم تماس دارم و همه مطالب به دستم میآید؛ هم آقای رئیس جمهور و هم نخستوزیر آمدند و گزارش دادند؛ من هر روزی که محتاج این بشود که ملت را بسیج بکنم، خواهم کرد و انشاءالله آن روز نیاید چنین امری واقع شود».
یک جمله هم حضرت امام فرمودند که من هنوز سند آن را پیدا نکردم؛ ایشان فرمودند «امیدوارم کار به آنجا نرسد که اگر هم برسد دیگر بغدادی باقی نخواهد ماند».
رهبر عالی و رهبر نظام باید همین روح و پتانسیل را در جامعه به وجود بیاورد و جامعه و محیط اجتماعی خودشان را در بستر بقیه سیستمها کنند تا بقیه بتوانند در این فضا حرکت کنند.
* امام(ره) حتی برای ملت عراق رهبری میکردند
امام خمینی (ره) در این مبحث وظایفی برای ملت عراق تعیین کرده است که در صفحه 226 جلد 13 صحیفه حضرت امام (ره) آمده است «حمایت از رژیم و حزب عراق و جنگ با ایران، جنگ با اسلام، قرآن و رسولالله (ص) است و این اعظم محرماتی است که خداوند تبارک و تعالی نمیگذرد؛ شما هم همان کاری را بکنید که ارتش ایران در رژیم شاه سابق کردند؛ طوری که آنها او را رها کردند و متصل شدند به ملت؛ سربازها فرار کردند از پادگانها و به ملت متصل شدند، شما هم فرار کنید و قوای خودتان را صرف این کنید که این جرثومه فساد را از بین ببرید. خداوند شما را تأیید میکند اگر قیام کنید و این شخص را از بین ببرید و یکی از خودتان را جای او بگذارید، ما هم کمک شما هستیم در اینکه از خود شما و ملت شما یک نفر اداره حکومت را بر عهده بگیرد».
اگرچه این پیام مستقیماً برای ملت عراق نفرستادیم اما با توجه به این مثل که «عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد» وقتی این پیام امام در رسانههای بینالمللی پخش شد، خود به خود گسترش پیدا کرد؛ چراکه آنها اطلاعیههای عراق را در رسانههای سیانان و بیبیسی میخواندند.
* عدم حمایت ملت عراق از رژیم بعث متأثر از پیامهای امام بود
گزارش اثرگذاری مطالب حضرت امام خمینی(ره) بر ارتش و مردم عراق را به صورت عمومی داریم اما به صورت تخصصی پرداخته نشده است؛ یعنی ارتش عراقی که گروه گروه در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس اسیر شدند یا در زمان حمله آمریکاییها به عراق، ارتش این رژیم هیچ مقاومتی نتواست بکند و مردم عراق هم هیچ حمایتی از رژیم بعث عراق نکردند، متأثر از این پیامها و مطالب است.
اگر آمریکاییها در ادامه تجاوز به منطقه 40 ـ 50 هزار نفر از نیروهای خود را سرازیر ایران میکردند، آیا مردم ایران عکسالعملی مثل مردم عراق داشتند، یا ارتش ایران و نیروهای مسلح ما مانند ارتش بعث برخورد میکردند. میبینیم قصه، خیلی متفاوت است و در واقع علامت سؤال قدرتهای بزرگ علیه ملت ایران همین است که نه ملت ایران، ملت عراق است، نه ارتش عراق ارتش ایران و فضا، فضای دیگری است.
* نگاه امام خمینی(ره) در جهانبینیشان نهفته است
دیدگاه حضرت امام نسبت به خیلی از افراد دیگر، یک جهانبینی منحصر به فردی است؛ ایشان طول تاریخ و وسعت جغرافیا را نگاه میکردند و وقتی دوستان میگفتند «با یک عملیات جنگ تمام میشود» امام میفرمودند «جنگ کنید تا فتنه از روی زمین برداشته شود نه اینکه امسال و 10 ـ 20 سال دیگر جنگ تمام شود».
زمانی که بعضیها میگفتند «امروز جنگ تمام شود، چه اتفاقی میافتد» حضرت امام فرمودند «جنگ اگر 20 سال هم طول بکشد، ما ایستادیم»؛ نگاه حضرت امام، بُعد زمان و جغرافیا نیست بلکه نگاه ایشان فراتر از اینها است و نگاه ایشان در جهانبینیشان نهفته است؛ ایشان در عملیاتهای شکستخورده متأثر نشدند و در عملیات موفقیتآمیز هم، عادی برخورد کردند. این جنگ را هم یک جنگ اعتقادی میدانستند. در جایی دیگر فرمودند «این جنگ، جنگ اعتقاد جنگ است؛ جنگ ارزشهای اعتقادی، انقلابی است؛ ما در مقابل ظلم ایستادیم».
* اهداف عراق، کشورهای منطقه و استکبار از تجاوز
در تعاریف میبینیم که بسیاری از این مباحث با دیدگاهها و در برنامههای امام در سطح راهبردی خودش تطبیق دارد. ایشان دفاع را برای نخستین بار، دفاع مقدس نام بردند و در ادبیاتشان این گونه استنباط میشود که مقاومتی داوطلبانه بر اساس ایدئولوژی الهی در مقابل تحمیل اراده نامشروع دیگران تلقی کردند.
صدام با جنگی که علیه ایران شروع کرد، اراده خود را بر ملت ایران تحمیل کرد؛ او یک سری اهداف حداقلی یا حداکثری داشت، بخشی از این اهداف مربوط به رژیم حزب بعث عراق است و بعضی از اهداف مربوط به کشورهای منطقه و بعضی هم مربوط به استکبار جهانی است.
هدفی که عراق دنبال میکرد، در حد عراق است؛ هدف کشورهای حوزه خلیج فارس و منطقه و استکباری هم در حد خودشان بوده؛ ممکن است بعضی از این اهداف همپوشانی داشته باشند اما این نیست که عراق به تنهایی این هدف را دنبال کند.
در تجزیه اهداف، استکبار جهانی دنبال شکست انقلاب یا حداقل انحراف انقلاب بود؛ کشورهای منطقه دنبال شکست انقلاب، انحراف انقلاب، تجزیه ایران و جلوگیری از صدور انقلاب بودند؛ عراق، دنبال تجزیه خوزستان، تسلط بر اروند، لغو قرارداد 1975 و کسب رهبری جهان عرب بود.
در مجموع همه اینها اهداف بزرگ همراهش بود اما در این عملیات ناموفق، لطمهای به انقلاب زده نشد.
* امام همه را مأمور به انجام تکلیف کردند و نتیجه را به خدا سپردند
چهار عملیات عمده در سال اول جنگ مانند عملیات نصر، توکل، عملیات در منطقه غرب دزفول و عملیات در منطقه آبادان با حضور تمام نیروهای ارتش به فرماندهی بنی صدر شکست خورد؛ شکست بنی صدر، متأثر از شکست در این عملیاتها بود؛ او بعد از شکستها محضر امام آمد، ناله کرد و گفت «ما امکان جنگ نداریم؛ باید زمین را بدهیم و زمان بگیریم و به شیوه اشکانیان بجنگیم.» تفاوت بین بنی صدر و امام، تفاوت ماهویی و تفاوت بین نگاه الهی و مادی است.
حضرت امام (ره) با شنیدن این صحبتها میفرمایند «بروید آبادان را از محاصره در بیاورید، بروید خرمشهر را آزاد کنید» و ایشان بعد از این شکستها گفتند «میخواهیم مردم بسیج کنیم و وارد جنگ شویم». ایشان معتقد بودند که «ما به تکلیفمان عمل میکنیم، نتیجه هر چه شد به خواست خدا است».
* روحیهای که امام برای اجرای عملیات فتحالمبین دادند
در ادامه عملیات فتحالمبین شکل میگیرد؛ عراق 24 ساعت قبل از عملیات فتحالمبین، حملهای علیه ما انجام میدهد که آرایش ما را بهم بزند و عملیات را به تأخیر بیندازد؛ شهید صیادشیرازی و آقای محسن رضایی باهم گفتوگو میکنند که «الان چه کنیم؛ آیا عراق میداند که میخواهیم عملیات انجام دهیم؟» در این شرایط آقای رضایی مأموریت میگیرد با هواپیمای جنگی با خلبانی آقای حقشناس به تهران بیاید و از امام بپرسند تا استخاره کنند و تکلیف را معلوم کنند. وقتی آقای رضایی به محضر امام میرسد، حضرت امام با آرامش، قرآن میخواندند و بعد از استخاره فرمودند «شما مأمور به انجام وظیفه و تکلیف هستید، نتیجه به شما ربطی ندارد، آیا شما همه کارها را انجام دادید؟» آقای رضایی پاسخ میدهد «بله» ایشان میفرمایند «بروید توکل بر خداوند سبحان کنید».
حضرت امام میفرمودند «نگوید شکست خوردیم، بگوید پیروز نشدیم؛ عدم الفتح حادث شده است» ایشان همیشه تأکید داشتند «قدر این مردم را بدانید، قدر بسیجیها را بدانید، قدر رزمندگان را بدانید»، آنجایی که ایشان میفرمایند «کاش من یک پاسدار بودم، من دست و بازوی بسیجیان را بوسه میزنم و بر این بوسه افتخار میکنم».
برچسبها: شهید, عکس, فرمانده

