به موجب اسناد زير، مقامات گمرك اسرائيل براي جلوگيري از بازگشت ايرانياني كه به قصد سياحت به اسرائيل ميروند، مدارك آنان را در فرودگاه توقيف ميكند:
تاريخ: مرداد 1328
محرمانه
وزارت امور خارجه
از يك ماه به اين طرف روزانه در حدود بيست الي سي نفر از جوانان كليمي ايراني به عنوان مهاجر از ايران وارد خاك اسرائيل ميشوند. اين جوانان بين 18 و 25 سال عمر دارند و از نقاط مختلف كشور مخصوصاً از تهران وارد اينجا ميشوند. به طوري كه چند نفر از اينها اظهار ميدارند مشوق آنها در اين كار شخصي است يهودي به نام حاجي صيون عزري (ازري) كه در بازار تهران به شغل دلالي اشتغال دارد و از هر يك از اين اشخاص در حدود دويستهزار ريال پول ميگيرد و وسائل مسافرت آنان را به فلسطين فراهم ميكند و خودش هم با وسائلي كه دارد دارايي خود را به فلسطين منتقل كرده و چند خانه و ملك در اينجا خريده است. دو نفر از پسرهاي حاجي صيون مزبور نيز اخيراً به فلسطين آمدهاند و پسر بزرگ او كه در تهران است نماينده آژانس يهود در آنجا است. نظر به اينكه از چندي به اين طرف دولت ايتاليا اعلام كرده است كه مهاجرت يهود به آن كشور بلامانع است اين اشخاص با رواديد سفارت كبراي ايتاليا در تهران به آن كشور رفته و پس از يكي دو ماه اقامت به فلسطين ميآيند. گرچه در نتيجه تبليغاتي كه حكومت اسرائيل و آژانس يهود براي تشويق مهاجرت يهوديان به فلسطين مينمايند به نظر اين اشخاص خاك اسرائيل كه موطن اصلي و ارض موعود ميباشد بهشت برين است ولي پس از دو سه هفته اقامت در اينجا از كرده خود پشيمان شده و درصدد بازگشت به ايران برميآيند. روش مأمورين اسرائيل نسبت به يهودياني كه به عنوان مهاجرت وارد فلسطين ميشوند اين است كه به مجرد ورود گذرنامههاي آنان را ضبط و ورقة هويت اسرائيلي به آنها ميدهند و ايرانيان مزبور پس از چندي كه از اقامت در اينجا خسته شدند به سركنسولگري شاهنشاهي مراجعه و تقاضا ميكنند براي استرداد گذرنامه آنها از مأمورين اسرائيل اقدام رسمي به عمل آيد.
اينك مشغول تهية صورتي از اسامي كليميهايي كه از ايران وارد فلسطين شدهاند ميباشم و پس از تهيه و تكميل به آن وزارت محترم تقديم خواهد داشت.
عباس صيقل
* * *
23 / 9 / 50
مقام محترم سرقنسولگري دولت شاهنشاهي ايران در اسرائيل
محترماً اينجانب پرويز، شهرت دياني ساكن تهران داراي گذرنامه شماره عمومي 122402 صادره تهران در تاريخ 29 ژوئن سال جاري توسط شركت هواپيماي ...... براي گردش و بازديد وارد اسرائيل شدهام و اكنون جهت مراجعت به تهران دولت اسرائيل از دادن اجازه خروج ممانعت نموده و اين بنده بلاتكليف و سرگردان ماندهام. تمامي فاميل و خانواده من همه در تهران ميباشند و دسترسي به جايي را ندارم. لذا از مقام محترم تقاضا مينمايم كه جداً به كار بنده رسيدگي فرموده و وسائل خروج مرا از اسرائيل فراهم سازيد. كمال امتنان و تشكر را دارم.
با تقديم احترامات فائقه
پرويز دياني
* * *
اداره خاورميانه
4 / 7 / 29
آقاي پرويز دياني تبعه دولت شاهنشاهي و دارنده گذرنامه ايراني شماره 850 / 122302 كه براي گردش و بازديد در تاريخ 29 ژون 1950 وارد اسرائيل شده است شرحي به اين جانب نوشته و اظهار ميدارد كه مقامات وابسته از دادن اجازه خروج به او ممانعت مينمايند.
چون اكنون نامبرده عازم بازگشت به ايران ميباشد بنابراين خواهشمند است دستور فرمائيد اجازه خروج نامبرده هر چه زودتر صادر و از نتيجه اينجانب را فوراً مستحضر نمايند.

برچسبها: گذرنامه ايرانيان اسرائيل
مورخه 3 / 5 / 1313
سواد راپرت بحرين
به قرار اطلاع حاصله به تازگي يعني چندي است وضعيات ادارات بحرين تغييراتي ميدهند از آن جمله اوراق و نوشتجات گمرك را فقط عربي نمودهاند به باقي ادارات هم همين قسم دستور دادهاند اداره محاكمات خارجي كه سابقاً در قونسولخانه انگليس تشكيل ميشد حاليه آن اداره مجزا نموده و محل كتاب خانه قديمي قرار دادهاند گويا مقصودشان اين است كه بحرين را همين قسم كه خودشان ميگويند يك حكومت مستقل عربي قرار داده و معرفي نمايند كه مرور زمان پيشرفت عقيده خود نمايند.
كمپاني امريكايي صاحبامتياز غيرقانوني نفظ به طور اطمينان در چهار محل مشغول ساختمانهاي عمارات و لولهكشي ميباشند.
سواد مطابق سواد است

برچسبها: بحرين

برچسبها: مسعود رجوی ساواک

برچسبها: امام خمینی پاریس نوفل لوشاتو



برچسبها: امام خمینی حرم امام حسین کربلا


برچسبها: امام خمینی ضریح مطهر


برچسبها: قم بمناسبت آزادی امام خمینی زندان




برچسبها: چند تصوير از ميدان بهارستان تهران در دوران انقلاب









برچسبها: چند تصوير از دوران انقلاب اسلامي









برچسبها: تصاويري از دوران انقلاب
واژه
هجرت بسيار پرمحتوا است. تبلور خاص آن را ما در دوران معاصر در هجرت امام
خميني ميبينيم او به بسياري از کلمات مفهوم واقعي ميدهد و معني آن را
مجسم ميسازد هجرت امام در چارچوب يک سلسله حوادث و در بحرانيترين لحظات
تاريخي ايران انجام گرفت دوراني که لحظه به لحظه آن، مسائل سياسي را براي
جامعه ما پيش ميآورد. سازمانهاي مخوف سيا، و موساد و انليخبث سرويس
بسياري ساواک شتافته بودند و فعالانه کار ميکردند تا به نهضت انحراف بخشند
و در اسناد ساواک به گزارشي از اين نوع ميرسيم هجرت امام به صورت يک
اقدام قاطع حساب شده تمام توطئهها را به هم ريخت. هجرت امام يک حرکت منظم و
سريع بود که بنبست اوضاع داخلي ايران را که چندان به نفع نهضت نبود شکست و
به شهادت و خونها و فريادها جهت داد. هجرت امام در ارتباط با تداوم خط
امت شيعه بود که همواره جهاد و هجرت را همواره داشته است. هجرت امام به نقش
رهبري عينيت بخشيد و فرياد پرخاشگرانه تاريخ بود که از حلقوم مردم درآمد.
که 13 قرن تحمل ظلم و ستم در راه او وجود داشت. هجرت امام هم چون يک گريز
يک انسان صاحب رسالت مبارز و جهاد از محدوده تنگ محيط کفر و ستم و خفقان و
تبعيض بود. هجرت امام يک تاکتيک معقول، يک روش جديد در اجراي هدفهاي اعلام
شدهي تحقق مکتب اسلام بود. اين مهاجرت براي ميليونها مسلمان ايرني که در
نيمهراه انقلاب بودند معني بسيار داشت. معني مقاومت معني نزديکي پيروزي.
معني ادامه مبارزه سخت و برون امان عليه رژيم حاکم. هجرت تاريخساز و
تاريخي امام از جهات مختلف قابل رسيدگي و ارزيابي است. محتواي پيام هجرت
براي رهبران سياسي مذهبي قرنهاي آينده گويا خواهد بود. هجرت و جهاد دو بخش
مکمل انسان والا و تقويت ايمان را از اين طريق مشخص معنويت بايد ديد و به
آن اميد داشت هجرت ظاهري و عيني نمايانگر هجرت معنوي و روحي و بلوغ فکري
است. هجرت امام از نجف به سوي کويت و ممانعت از ورود ايشان به کويت و حرکت
به سوي پاريس نقطه عطفي است در تاريخ معاصر ايران. اين هجرت دقيقاً در زمان
انجام ميگيرد که از طرفي رژيم عراق تصميم جدي به جلوگيري از مبارزات امام
دارد. از طرف ديگر ساواک در تدارک نقشههاي ديگري است و از جمله بعدها فاش
شد که اقداماتي در جهت ربودن و زنداني کردن امام را داشتهاند. همانطور که
در قسمت ساواک ديديم سازمان مخوف براي کنترل مخالفين در کشورهاي ديگر
سازماندهي کرده بود به خصوص در نقاطي که مخالفين مؤثري بودند و معلوم است
در عراق که رهبر مخالفين به صورت تبعيد حضور داشت بايد کنترل بيشتري داشته
باشد. همينطور هم بود علاوه از اين مأمورين مراقب مقيم به موجب اسناد به
دست آمده براي جلوگيري از فعاليت سياسي امام مأموريني اعزام شده گزارشاتي
تهيه کرده و اظهار نظرهايي نمودهاند و اقدامات قبل از مهاجرت به پاريس
شدت بيشتري داشته است. به هنگام هجرت با شکوه امام از نجف به پاريس که دنيا
را متوجه وضع ايران ساخت سيل تلگراف به سوي بغداد به عنوان اعتراض و به
سوي پاريس به عنوان تشکر و توجه و معرفي شخصيت امام سرازير شد مخاطب بعضي
تلگرافها هم شخص امام بود.
در سال 1355 يك بار شاه دستور داد صداي امام خميني در نجف خاموش شود . بر
اساس نامه اي كه روي كاغذ ابريشمي سفيد رنگ از داخل خانه شريف امامي بدست
آمده صادق صدريه سفير كبير ايران در بغداد به وزارت امور خارجه ايران
مينويسد « آيت الله خميني در عراق ساكت نيستند و شديداً عليه رژيم فعاليت
ميكنند . فعاليت پيگير و مبارزه شبانه روزي مشاراليه در نجف نگراني هايي
را در عراق به وجود آورده است . خواهشمند است دستوري در اين زمينه صادر تا
تكليف ما روشن شود »
در ايبن رابطه خلعتبري وزير امور خارجه نيز در حاشيه نامه خطاب به شريف
امامي (مهره اي كه برابر اسناد موجود قويترين عامل بعد از شاه بوده)
مينويسد : خواهشمندم در شرفيابي مساله را روشن فرماييد . شريف امامي نيز
در پاسخ اين درخواست در گوشه ديگر نامه مينويسد «به عرض ميرسد» و در
گوشه ديگر نامه شاه مي نويسد «براي چندمين بار گفتم اين صدا را خفه كنيد » 1
حجت الاسلام سيد محمود دعايي از مرتبطين مستقيم امام خميني در خاطرات خود ميگويد :
یک هفته قبل از آنکه عراقی ها بیایند و جسارتی بکنند و از امام رسماً
بخواهند مبارزه ای نکنند در یک مجمع عربی ، وزیر امور خارجه سعودی به جهان
عرب هشدار داده بود که اگر اجازه دهید [امام] خمینی به همین نحو مبارزاتش
را ادامه داده و با این روشنـی و پویایی با مردمش در ارتباط باشد ، نه تنها
رژیم شاه سقوط خواهد کرد بلکه اوضاع منطقـه به هم خواهد خورد. یک روز قبل
از آن که بزرگ ترین شخصیت امنیتی عراق با امام ملاقات کند مأمورین امنیتی
نجف مرا خواستند و گفتند فردا معاون رئیس جمهوری - که نماینده شورای
فرماندهی انقلاب عراق و نماینده حزب بعث عراق و حزب بین الاعرابی هم هست می
خواهد با امام ملاقات کند، من خدمت امام عرض کردم و ایشان صلاح دیدند که
او بیاید و حرفش را بزند تا ببیند چه می خواهد بگوید. او کسی بود که به
جرأت می توانم بگویم خشن ترین و جسورترین شخصیت امنیتی عراق بود. او خدمت
امام رسید، و سعی کرد خیلی با احترام و صمیمیت با امام برخورد کند ولی امام
ابداً به او بهایی ندادند و به عنوان یک مراجعه کننده معمولـی با او
برخورد کردند. او گقت من به عنوان نماینده رئیس جمهور ، عضو و نماینده
شورای فرماندهی انقلاب عراق و نماینده حزب بعث عراق برایتان پیامـی دارم و
آن این است که ما نسبت به رژیم شاه تعهداتی داریم، از جمله هر دو کشور
موظفند از فعالیت مخالفیـن در داخل کشور علیه دیگری جلوگیــــری کنند و ما
ضمن این که به شما احترام می گذاریم و می خواهیم شما در عراق سکونت داشتـه
باشید، ولی مبنای عقیدتـی ما این است که یک شخصیت روحانـی صرفاً باید در
مسائل مذهبـی دخالت کند و مسائل سیاسی را برای اهل سیاست بگذارد لذا ما از
شما می خواهیـم به عنوان یک شخصیت مذهبـی مورد احترام ما ، فقط در مسائل
علمی و مذهبی خودتان دخالت کنید و اجازه ندهید مسائل سیاسی در عراق مطرح
شود.
امام با قاطعیت و صراحت خاص خودشان او را ادب کرده و فرمودند : اسلام دین
سیاست است و سیاست از مذهب جدا نیست و وظیفه هر فرد مسلمان است که از مسائل
سیاسی آگاه باشد و در این گونه امور دخالت کند چون سرنوشت جامعـه سرنوشت
خود اوست. امام به او می فهماندند که برداشت و بینش تو از اسلام غلط و
انحرافی است و فرمودند : من همان خمینی هستم که از اول تا به حال لحظه ای
تغییر عقیده نداده ام و مردم و وظیفه ام را فراموش نمی کنم و شما هر کاری
می خواهید بکنید. موضعی که آن مرد خشن و جسور تصور نمی کرد از شخصی که به
تصور آنها مجبور به اقامت در عراق بود ، مشاهده نماید. چیزی که من دقیقا
احساس کردم این بود که اینها نمی خواستند امام از عراق بیرون بروند، می
خواستند امام در خود عراق باشد تا دقیقا طبق همان تعهـدی که در مقابل شاه
داشتند سرسخت ترین دشمن شاه را در محاصره خود داشته باشند و مانع فعالیت
سیاسی او شوند ... او پیشنهاد کرد که شما در فعالیت های خودتان آزادید ولی
باید ترتیبی بدهیـد که از عراق منعکـس نشود شما کسانـی را در خارج از عراق
مأمور بفرمایید که آنها سخنگـوی شما باشند تا در مقابل رژیم شاه بتوانیم
مدعی باشیم که کاری در عراق علیه آنها صورت نمی گیرد ! امام با لبخند معنی
داری فرمودند : « آنچه که تأثیر دارد موضع شخص من است ، موضع خود من مطرح
است و این صحیح نیست که من سکوت کنم و دیگران از جانب من صحبت کنند. خیر
لزوماً باید وضع به همین ترتیب ادامه پیدا کند. اگر شما مرا تحمل نكنيد از
عراق خارج ميشوم . او پرسيد خوب به كجا خواهيد رفت ؟ اين سئوال در شرايطي
مطرح ميشد كه امام مجبور به اقامت در عراق بودند و شاه هم اجازه ورود
ايشان به ايران را نميداد و نيرومندترين و خشن ترين شخصيت امنيتي كشور
عراق با ايشان صحبت ميكرد . امام صريحاً به او گفت « به جايي ميروم كه
مستعمره شاه و مستعمره ايران نباشد» در این جا مقام امنیتی عراق از شدت
عصبانیت چهره اش سرخ و سیاه شد ولی خوب نمی توانست عکس العملی نشان دهد.




دعايي در اين رابطه ميگويد :
«...عراقیها می خواستند امام را در موضع سکوت داشته باشند، اما امام در هیچ
شرایطی حاضر به این کار نبود و حتی تماس با نزدیکان امام فایده نداد .
سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق مرا احضار کرد . سعدون با لحن ملتمسانه و
موذیانه از من خواست که امام یک ماه سکوت کند و می گفت: بالاخره ما هم
نسبت به رژیم شاه تعهداتی داریم و این صحیح نیست که ایشان از عراق خارج
شوند . سعدون شاکر از من خواست که به نحوی از امام بخواهم کمتر فعالیت کنند
.اعلامیه صادر کنند، ولی در خارج از عراق توزیع شود.گفتم با شناختی که من
از امام دارم اجازه نخواهند داد حتی یک لحظه هم فعالیتهایشان زیر فشار یک
رژیم یا جناحی به نفع یک قدرت جبار محدود شود یا اینکه در روششان تجدید نظر
کنند . من تصریح و التماس آنها را نزد امام بیان کردم . امام به این نتیجه
رسیدند که دیگر ماندنشان در عراق صلاح نیست و تصمیم گرفتند از عراق خارج
شوند...» 2
امام ابتدا در نظر داشتند كه به يكي از كشورهاي اسلامي بروند و سوريه را
انتخاب كرده بودند چون در آن موقع سوريه تعهدي نسبت به رژيم شاه نداشت و
مواضع نسبتاً صريحتر و انقلابي تري نسبت به شاه داشت . البته مشكلاتي هم در
بين بود . از جمله ارتباط تلفني مستقيم بين ايران و سوريه قطع بود با اين
حال امام ترجيح مي دادند به سوريه بروند . چون روابط عراق و سوريه به شدت
تيره بود . اگر اين انتخاب اعلام ميشد عراق اجازه خروج نمي داد . لذا
تصميم امام بر اين شد كه از طريق كويت به سوريه بروند . كاملاً مخفيانه و
صد در صد سري ترتيب سفر به كويت داده شد . ويزاي كويت نيز به ترتيب خاصي
اخذ گرديد . مسئولین کویتی هنگام صدور ویزا برای آیت الله خمینی، متوجه
هویت ایشان نشدند، زیرا در آن موقع، در کشورهای عربی اعلام نام فامیل ضرورت
نداشت و برای معرفی درخواست کننده، نام و نام پدر کفایت می کرد.ویزای کویت
برای آیت الله و همراهان را سید احمد مهری در کویت گرفت و به نجف
آورد.مشخصات آیت الله خمینی با عنوان: روح الله فرزند مصطفی اعلام شد.برای
دیگران نیز، به همین نحو (نام و نام پدر) ویزا، و پروانه خروج گرفته شد.به
گفته حجت الاسلام دعائی (مسئول امور مربوط به تهیه پروانه اقامت و اجازه
خروج برای کسانی که از ایران به منظور دیدار آیت الله به نجف وارد می
شدند)، ترتیب اخذ پروانه خروج آیت الله به نحوی صورت گرفت که مقامات عراقی،
هشت ساعت قبل از حرکت آیت الله و همراهان به کویت از خبر مسافرت ایشان
آگاه شدند 3
دعايي ميگويد « حتي مسئول صدور گذرنامه در شهر نجف هم نفهميد كه من براي
چه كسي خروجي گرفتم و دقيقاً تا شبي كه امام روز بعدش حركت ميكردند هيچكس
از اين جريان خبر نداشت و براي اينكه مسالهاي پيش نيايد و برخورد متين
اخلاقي هم شده باشد قرار شد كه شب قبل از حركت ، من به مسئول عراقي خبر
بدهم كه امام روز بعد حركت خواهند كرد . من تلفن كردم و ماجرا را گفتم . او
موحش شده و گفت خروجي گرفته ايد ؟ گفتم بله . عراقي ها گيج شده بودند كه
چطور در مسير اين كارها متوجه قضيه نشده اند 4
تصميم امام اين بود كه بلافاصله پس از نماز صبح حركت كنند . عراقي ها از
نجف تا صفوان (مرز عراق و كويت ) امام را اسكورت كردند . اما كويت مانع
ورود امام گرديد . عراق ديگر جاي ماندن نبود . كشورهاي اسلامي يا موافق
پذيرفتن امام نبودند و يا اجازه فعاليت سياسي به ايشان نميدادند. در همان
روز تصميم امام متوجه پاريس شد و ....
پي نوشت :
1 – روزنامه كيهان 8 اسفند 1357 شماره 10648
2 - نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 14 مهر 1359 و مصاحبه مؤلف با حجت الاسلام محمود دعائی) .
3 - مصاحبه حجت الاسلام محمود دعائی با مؤلف، شنبه 25 خرداد 1370، تهران) .
4 - مصاحبه حجت الاسلام دعايي با روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 14 مهر 1359
برچسبها: چگونه امام خميني از عراق خارج شدند
در مورد چگونگی ورود تنباکو یا توتون برای اولین بار به ایران، دو روایت نقل شده است: بنا بر روایت اول، پرتغالیها اولین کشور اروپایی دریافت کننده و استعمال کننده مواد دخانی بوده اند و در هنگام تسلط بر سواحل جنوبی ایران این گیاه را با خود به ایران آوردهاند. بنا بر روایت دوم، توتون از راه ترکیه عثمانی وارد ایران شده است. ترکیه که یک کشور نیمه اروپایی است قبل از ایران مبتلا به دخانیات شده بود.
گفته شده ساکنین مرزی ایران ضمن مراودات، دود کشیدن را از ترکهای عثمانی تقلید نموده اند و به همین دلیل به جای پیپ یا پایپ اروپایی، چپق بلند ترکی در ایران مورد استفاده قرار گرفته است .
برچسبها: تاريخچه ورود تنباکو و توتون به ايران
.jpg)
مكاتبه اداره اطلاعات و اماكن شهربانی كشور با دایره زندان ] شهربانی مشهد [در خصوص لزوم اعلام تاریخ اعزام زندانیان سیاسی از مشهد به مركز من جمله حبیب الله عسگراولادی مسلمان
مكاتبه شهربانی استان خراسان با اداره زندان های شهربانی كشور
در خصوص لزوم اعلام انتقال حبیب الله عسگراولادی مسلمان به زندان اوین در پی اعزام
نامبرده توسط مأمورین ژاندارمری مشهد به تهران
مكاتبات دایره زندان شهربانی مشهد با شعبه اطلاعات آن دایره
در خصوص لزوم بررسی نامه های ارسالی به حبیب الله عسگراولادی مسلمان و سایر
زندانیان

مكاتبه شهربانی استان خراسان با ژاندارمری مشهد در خصوص لزوم تعیین و معرفی مأموری به ] دایره [دارایی شهربانی استان خراسان برای اخذ هزینه اعزام حبیب الله عسگراولادی مسلمان به تهران و معرفی وی به زندان اوین در پی انتقال نامبرده از طرف اداره اطلاعات شهربانی كشور و جوابیه آن ژاندارمری در این زمینه و صورت جلسه مربوط به تحویل نامبرده به مأمورین ژاندارمری برای اعزام به تهران
برچسبها: حبیب الله عسگر اولادی

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: عکس تصاویر سوليوان آخرين سفير آمريكا تهران

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: عکس تصاویر حمله لشكر گارد دانشگاه روز دانشآموز
![]()
دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: عکس انور سادات و محمد رضا پهلوي

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: بازديد رضاخان از تخت جمشيد
![]()
دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: عکس جشنهاي دو هزار پانصدساله شاهنشاهي
![]()
دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: عکس مظفر علي ذوالقدر
![]()
دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: عکس تصاوير مظفر بقايي
![]()
دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: عکس تصاويري عبدالله رياضي آخرين رئيس مجلس پهلوي

برچسبها: عکس تصويري جواني تيمورتاش وزير دربار رضاخان

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب
برچسبها: عکس تصاويري از تهران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي

برچسبها: عکس حكومت نظامي درتهران, 1357
اعدام این افراد در اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب با هدف خنثی کردن هرگونه
احتمال کودتای نظامی در پشت بام مدرسه رفاه انجام شد، به خصوص آنکه ارتشبد نعمت
الله نصیری رئیس بیرحم و معروف ساواک سابقه اجرای نافرجام کودتای 25 مرداد 1332 را
در کارنامه خود داشت.
نعمت الله نصیری روز 22 بهمن، سه روز قبل از اعدام در
مصاحبهای تلویزیونی حاضر شد، متن اظهارات نصیری بدین شرح است:
- از ثابتی چه
خبر دارید؟
- نمیدانم، شنیدم در تهران نیستند.
- خرج ماهانه ساواک چه قدر
بود؟
- پروندههایش هست، فعلاً به خاطرم نیست.
- آقای نصیری، پس شما که همه
چیز را انکار میکنید، در این سازمان منحل شده ساواک چکاره بودید؟
- من سرپرست
کل سازمان بودم و بیشتر کارهای اداری، فنی و تأمین احتیاجات اداری با من بود.
-
هرچند وقت یکبار با شاه ملاقات میکردید؟
- در هفته دوبار.
- مافوق شما
چه کسی بود، آیا غیر از شاه از کس یا کسان دیگر هم به شما دستور داده میشد.
-
نه من یک سری وظایف قانونی داشتم.
- در حال حاضر از گذشته خود پشیمان
نیستید؟
- نه من طبق قانونی که تصویب شده بود و وظیفهای که هیئت دولت آن را
تصویب کرده بود عمل میکردم.
- نظرتان راجع به شکنجه زندانیان چیست؟
- کسی
شکنجه نمیشد.
- آیا رئیس زندان، بازرسها و مأموران بازجو گزارش کارهایشان را
به شما نمیدادند که شما از چگونگی شکنجهها اظهار بیاطلاعی میکنید؟
-
میدادند ولی در آن چیزی ازشکنجه نمینوشتند.
-یعنی میخواهید بگوئید هیچ
شکنجهای در کار نبود؟ چرا نمیخواهید حداقل حالا دیگر صادقانه حرف بزنید؟
- من
صادقانه حرف میزنم.
-حقوق ماهانه شما چقدر بود؟
- 12 هزار تومان.
-چقدر
مزایا میگرفتید؟
- حدود 12 هزارتومان.
- درآمد دیگری نداشتید؟
- چرا چند
قطعه ملک داشتم که بنیاد پهلوی به من دادند.
- در مورد پولهایی که از ایران
خارج کردهاید چه میگوئید؟
- من پولی خارج نکردهام.
- شما همسر و فرزند
دارید؟
- بله، یک همسر و دو فرزند دارم.
- این کلمه مارکسیست اسلامی را در
سازمان شما چه کسی اختراع کرده بود؟
- من نمیدانم، خودم هم فکر میکنم این دو
در کنار هم جور در نمیآید.
- شما اسلام را میشناسید؟
- بله من یک مسلمان
معتقد هستم.
- ساواک چقدر مأمور داشت؟
- 2000 مأمور رسمی.
- و چقدر مأمور
غیر رسمی؟
- خاطرم نیست.
- شما درباره دریاچه نمک قم چه میدانید؟
- فقط
میدانم دریاچهای است در نزدیکی قم و هیچ چیز دیگر.
- چگونه گرفتار شدید؟
-
من چهار ماه است زندانی هستم. وقتی جمشیدیه به دست نیروهای انقلاب افتاد مرا هم به
اینجا آوردند.
- نظرتان راجع به وضع موجود چیست؟
- درست در حال عادی نیستم که
بتوانم حرف بزنم.
- درباره شکنجههای مستقیم و غیر مستقیم ساواک چه فکر
میکنید؟
- مستقیم را تکذیب میکنم، اگر دیگران کاری کردهاند من بیاطلاع هستم.
من آدمی هستم در اختیار شما. من کاری نکردهام. میتوانستم اینجا نیایم. من خودم
آمدم.
- خیر مردم شما را آوردهاند اینجا.
- میتوانستم فرار کنم.
در این
موقع پدر رضائیها که چهار فرزندش کشته شدهاند از نصیری پرسید: مگر بچههای من به
تو چه کرده بودند که آنها را کشتی؟ چرا آنها را شکنجه کردی؟ چرا ناخنهای آنها را با
گازانبر کشیدی؟
- من از همه این چیزها که میگوئید بیاطلاعم.
- لاهوتی از
نصیری پرسید:
- مگر خودت نبودی که در زندان ساواک مرا کتک زدی و چند بار محکم
بگوشم کوبیدی؟
- من نبودم.
- از کمیته ساواک و پرویز ثابتی که از شما دستور
میگرفت بگوئید؟
- کمیته به من مربوط نبود.یک گروه مستقل از ساواک ـ شهربانی ـ
ارتش ـ ژاندارمری تشکیل میشد. ثابتی مسئولی امنیت داخلی کشور بود و معاون من نبود.
شنیدم ثابتی در تهران است.
- خرج ماهانه ساواک چقدر بود؟
- خاطرم نیست
پروندههایش هست.
- شما که همه چیز را انکار میکنید پس در این سازمان چکاره
بودید؟
- من سرپرست کل سازمان بودم و بیشتر کارهای اداری و فنی و تأمین احتیاجات
با من بود.
- از مرگ دکتر شریعتی و تختی چه میدانید.
- هیچ چیز.
برچسبها: تاریخ شفاهی مصاحبه تلویزیونی نصیری پیش از اعدام

درباره قيام 15 خرداد 1342، نكتهاي كه بدواً بايد متذكر شوم، ناآشنايي و بياطلاعي عجيب مسئولين اطلاعاتي و امنيتي كشور و شخص محمدرضا از حركتهاي مردمي بود. در آن زمان، محمدرضا مسئله روحانيت را جدي نميگرفت و خطر تيمور بختيار را براي سلطنت خود بيش از مردم ميدانست.در آن زمان محمدرضا به دستور كندي طرح «انقلاب سفيد» را عملي ميساخت و لذا يك قالب تبليغاتي مشخص يافته بود و هر مخالفتي را با اين قالب بسادگي تحليل ميكرد: هر كس، حتي همه مردم، اگر مخالف ديكتاتوري او بودند مخالف اصلاحات ارضي او تلقي ميشدند و طبق اين قالب، فئودال بودند! كار به جايي رسيده بود كه حتي علم نخستوزير اعتراضات دانشجويان تهران را كار فئودالها ميدانست و يا به تحريكات تيمور بختيار نسبت ميداد. اين قالب در همه جا حاكم شده بود و محمدرضا درمصاحبهها و سخنانش بجا و بيجا «اصلاحات ارضي» را تكيه كلام خود كرده بود. ساواك نيز طبعاً نميتوانست خارج از اين قالب را ببيند. ضعف و بيسوادي ساواك، و بخصوص پرسنل اداره كل سوم و رئيس آن مصطفي امجدي، اين قالب تحليلي را به شكل بسيار سطحي منعكس مينمود و لذا ساواك نميتوانست اطلاعات و تحليل جامعي از اوضاع كشور داشته باشد. گزارشات اداره كل سوم از فعاليتهاي روحانيت هميشه تكرار مكرر اين مسئله بود كه روحانيون با «اصلاحات ارضي» مخالفندو در فلان نقطه فلان اقدام را كردهاند محمدرضا نيز دستور شدت عمل ميداد و در نتيجه سرهنگ مولوي ـ رئيس ساواك تهران ـ به مدرسه فيضيه قم حمله كرد وعدهاي راكشت و تعدادي را زخمي نمود و تظاهرات خياباني قم و ساير شهرها با دخالت نيروهاي انتظامي متفرق ميشد.
درباره تظاهرات وسيع 15 خرداد، حتي تا شب قبل آن، اداره كل سوم و شهرباني هيچ اطلاعي نداشت و هيچ گزارشي به دفتر نفرستاد. طبعاً اگر حركت فوق با آن وسعت، يك حركت برنامهريزي شده و سازمان يافته بود، بايد اطلاعي به دفتر ميرسيد و براي مقابله تداركاتي انجام ميشد. ولي از آنجا كه اين حركت، يك حركت مردمي و طبعاً فاقد برنامهريزي قبلي بود، ساواك بكلي غافلگير شد و محمدرضا شديداً به وحشت افتاد.
صبح روز 15 خرداد 42، طبق معمول رأس ساعت 5/7 صبح به اداره مركزي ساواك رسيدم. مدير كل سوم (سرتيپ مصطفي امجدي) در اتاق انتظار من بود. بلافاصله گفت: «خبر مهم! در سطح تهران تظاهرات عظيمي است و مردم در دستجات كوچك و بزرگ از جنوب شهر به سمت شمال شهر حركت ميكنند.» حيرت زده شدم و تعدادتظاهركنندگان را پرسيدم. گفت كه حداقل در 7 دسته اصلي هستند كه هر دسته بين 5 الي 7 هزار نفر تخمين زده ميشود و بعلاوه دستجات كوچك حدود 500 نفري در سطح وسيع در گوشه و كنار شهر پراكندهاند. پرسيدم: مگر به پاكروان (رئيس ساواك) گزارش ندادهايد؟ پاسخ داد كه چرا و او با محمدرضا تلفني صحبت كرده و وي دستور داده كه اويسي مسئوليت قلع و قمع جمعيت را به عهده بگيرد و مستقيماً با وي تماس داشته باشد. در آن زمان اويسي سرلشكر و فرمانده لشكر يك گارد بود. از امجدي پرسيدم: چگونه ساواك از جريان قبلاً اطلاعي نداشت. آنطور كه شما تعريف ميكنيد تدارك آن حداقل يك ماه نياز به سازماندهي مستمر پنهاني داشته. چگونه طي اين مدت ساواكهاي مربوطه كوچكترين اطلاعي به شما ندادند؟ پاسخ داد: «خير، حتي يك كلمه درباره تدارك تظاهرات امروز به من گزارش نشده.» گفتم: عجب ساواكي! پس بود و نبودش تفاوتي ندارد؟ گفت: «شما صحيح ميفرماييد!» گفتم: بسيار خوب! در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتهايم وبايد منتظر نتيجه باشيم. به هر حال منظماً جريان را به من و تلفني به دفتر اطلاع دهيد. امجدي با گفتن «اطاعت ميشود» از اتاق خارج شد. گزارشات حركت تظاهركنندگان مرتب به من ميرسيد و مطلع شدم كه محمدرضا نيز وحشتزده است و هر 10 دقيقه به اويسي تلفن ميكند و اوضاع را ميپرسد.
براي مقابله با تظاهرات خياباني يك آييننامه آمريكايي وجود داشت، كه تدريس نميشد حتي به فارسي نيز ترجمه نشده بود. در سال 38 يا 39، من يك نسخه از آييننامه را از دانشگاه جنگ گرفتم و يك مترجم از بين افسران مسلط ارتش احضار كردم ودستور ترجمه آن را دادم و پس از تصويب خودم و ستاد ارتش، كه بايد اجازه چاپ آييننامهها را بدهد، دستور چاپ آن را در حدود 1000 نسخه به چاپخانه ارتش دادم. آييننامه مذكور به دانشكده افسري، دانشگاه جنگ و از طريق ستاد ارتش به سه نيرو و واحدهاي مربوطه هر نيرو و نيز به شهرباني و ژاندارمري و ساواك ارسال شد و ستاد ارتش طي بخشنامهاي دستور داد كه اين آييننامه جزء آموزش مراكز آموزش نظامي و ستادها و واحدهاي ارتش و شهرباني و ژاندارمري باشد. سپس از طريق شعبه 4 دفتر كنترل كردم و معلوم شد كه كتب توزيع گرديده و جزء مواد آموزشي قرار گرفته است. آييننامه فوق، متن قابل توجهي است و تصور ميكنم عنوان آن «كنترل اغتشاشات» است. اين آييننامه را چندين بار با دقت مطالعه كرده و مواد آن را به خاطر داشتم، ولي هيچگاه آموزش آن توسط فرماندهان واحدهاي نظامي و انتظامي جدي گرفته نشد. در طول تظاهرات 15 خرداد با تعجب ديدم كه عملكرد مردم دقيقاً منطبق با مواد آييننامه است و فعاليت اويسي درست عكس آن! يك اصل مهم آييننامه فوق اين است كه واحدهاي نظامي مأمور كنترل تظاهرات، بايد مردم را متفرق كنند. در 15 خرداد برعكس بود: مردم از 7 دسته اصلي يا بيشتر به دستجات كوچكتر منشعب شدند و در مسيرهاي جنبي به تظاهرات پرداختند، ولي خط شمالي اصلي تظاهرات خيابان سپه سابق بود. در مدت كوتاهي دستجات اصلي تظاهركننده به بيش از 30 دسته منشعب شد و اويسي بيسواد براي مقابله با هر دسته عده اي سرباز فرستاد و در نتيجه لشكر را به بيش از 30 واحد كوچك تقسيم كرد، كه برخي از اين واحدها از 10 نفر سرباز و يك گروهبان تجاوز نمي كرد! براي هر دسته تظاهركننده، كه بين 500 الي 1000 نفر را در بر ميگرفت، كاملاً مقدور بود كه اين واحدها را به سادگي خلع سلاح كند ومسلح شود. البته اين حادثه رخ نداد و تنها در موارد معدودي تظاهركنندگان واحدهاي كوچك نظامي را خلع سلاح كردند و تعداد كمي تلفات وارد آوردند. آييننامه آمريكايي صراحت داشت كه تظاهركنندگان سعي در تقسيم واحدهاي نظامي دارند و اگر چنين شود. مرگ واحدهاي ضداغتشاش است. فرمانده ضد اغتشاش بايد دقيقاً متوجه اين مسئله باشد و هيچگاه يك واحد نظامياش نبايد از يك گردان موتوريزه كمتر شود و تنها در موارد استثنايي واحد ضد اغتشاش ميتواند تا يك گروهان تقويت شده تقليل يابد. كمتر از اين مفهومش خلع سلاح واحد نظامي است. آييننامه صراحت داشت كه هيچ لزومي ندارد كه در مقابل هر دسته تظاهركننده يك واحد نظامي قرار گيرد، بلكه ميتوان به تعداد گردانهاي موتوريزه وارد عمل شد. طبق اين آييننامه اگر لشكر يك گارد 9 گردان موتوريزه (براي مثال) داشت، بايد يك سوم آن را در احتياط و در اختيار فرمانده (اويسي) ميماند و 6 گردان بقيه در 6 نقطه به كار گرفته ميشد. پس از متفرق كردن هر دسته تظاهركننده، گردان آزاد شده بايد به متفرق كردن دسته ديگر ميپرداخت، زيرا دسته تظاهركننده نميتواند يكگردان را خلع سلاح كند و لذا هميشه موفقيت با واحدهاي نظامي است. اويسي اين اصول مسلم را لابد مطالعه نكرده بود و يا شايد از شدت اضطراب قدرت فرماندهي صحيح را از دست داده بود و من با حيرت عواقب خطرناكي را براي تظاهرات آن روز پيشبيني ميكردم.
بالاخره اويسي ساعت 12 ظهر به من تلفن كرد و گفت: «بيچاره شدم! حتي يك گروهان در اختيار ندارم و اگر يك دسته تظاهركننده به من و ستادم حمله كنند همه را از بين خواهند برد!»
گفتم: وقتي يك افسر در رده شما به آموزش وآييننامه توجهي ندارد و دائماً به دنبال كارهاي ديگر است، نتيجه از اين بهتر نميشود. تنها راه اين است كه هر چه آشپز و نظافتكار و اسلحهدار و غيره در لشكرداري مسلح كني. تلفني به يك افسر مأموريت بده كه آنها را مسلح كند و براي دفاع از خود و ستادت مورد استفاده قرار بده! اين افراد حدود يك گروهان ميشدند. اضافه كردم به سپهبد مالك (فرمانده ژاندارمري) هم تلفن ميكنم تا اگر توانست يك گروهان ژاندارم براي شما بفرستد! اويسي پاسخ داد: «خدا پدرت را بيامرزد، دست علي به همراهت!» اين تكيه كلام معمولي او بود. اضافه كردم: واحدهاي خود را از نقاطي كه ميتواني جمع كن و اقلاً دو گردان از واحدهاي خود را در اختيار داشته باش. اويسي همه اين كارها را انجام داد. ستاد او در پارك سنگلج قرار داشت و وي ميتوانست پس از 2 ساعت 4 گردان در اختيار داشته باشد. علت آزاد شدن اين نيروها و اشتباه بزرگ مردم اين بود كه حدود ساعت 12 از تظاهرات خسته شدند و چون برنامه براندازي سازمان يافته نداشتند براي نهار به غذاخوريها رفتند و چلوكبابيها نيز مردم را به نهار مجاني دعوت ميكردند. در نتيجه بين ساعت 12 تا 14 خيابانها به كلي خلوت شد. در اين مدت اويسي توانست حدود 2000 نفر نيرو جمع كند و آماده عكسالعمل شديد شود. او منتظر ماند تا دستجات مردم جمع شوند. بعد از ظهر تظاهرات مجدداً آغاز شد. حدود ساعت 4 يا 5 بعد از ظهر، اويسي با يك گردان موتوريزه نوهد به دسته مقابل سبزه ميدان و بازار حمله برد و هر چه تظاهركننده و عابر بود را به مسلسل بست، كه همه غيرمسلح بودند. بتدريج شب فرا رسيد و مردم خود به خود متفرق شدند و با اعلام حكومت نظامي اجتماعات ممنوع شد. بدين ترتيب تظاهرات 15 خرداد در مقابل حيرت محمدرضا، من و سايرين به پايان رسيد.
تظاهرات 15 خرداد 42، كاملاً سازمان نيافته و از پيش تدارك نشده بود و به همين دليل ساواك از قبل اطلاعي درباره آن نداشت. اگر تظاهرات از قبل تدارك ميشد و دو موضوع در آن رعايت ميگرديد بدون هيچ ترديد به سقوط محمدرضا ميانجاميد: اگر تظاهركنندگان در حد يك گردان موتوريزه مسلح بودند و يا اگر يك گردان موتوريزه از ارتش به آنها ميپيوست و با حدود 5000 نفر جمعيت به سمت سعدآباد حركت ميكردند، بدون ترديد زماني كه اين جمعيت به حوالي قلهك ميرسيد. محمدرضا با هليكوپتر به فرودگاه ميرفت. با رفتن او گارد در مقابل مردم تسليم ميشد و با اين اطلاع محمدرضا با هواپيما ايران را ترك ميكرد. هم حوادث 25 مرداد 32 و هم حوادث سال 1357 نشان داد كه پا به فرار محمدرضا بسيار خوب است لازمه اين كار اين بود كه در اين فاصله ساير مردم واحدهاي لشكر يك گارد را سرگرم ميكردند تا به طرف سعدآباد نروند. موضوع دوم، تعطيل تظاهرات بين ساعت 12 تا 14 بود. اگر تظاهرات سازمان يافته بود و بيوقفه تا عصر ادامه مييافت، اويسي نميتوانست گردانهاي خود را مجتمع و مستقر سازد و سير اوضاع به خلع سلاح واحدهاي نظامي ميانجاميد و سبب فرار محمدرضا و سقوط او ميشد.
بايد اضافه كنم كه تا ظهر 15 خرداد، هم محمدرضا و هم آمريكاييها و هم انگليسيها تظاهرات را يك طرح براندازي وسيع و سازمان يافته ميدانستند و بشدت دستپاچه بودند. در آن زمان يك مستشار آمريكايي در ساواك بود كه در اداره كل سوم كار ميكرد و باهوشترين و مسلطترين فرد هيأت مستشاري آمريكا در ساواك بود به نظر من سرهنگ ياتسويچ(رئيس «سيا»ي سفارت) و ساير عناصري كه ديدهام، از نظر هوش و تسلط بر امور اطلاعاتي در مقابل او ناچيز بودند. وي را بارها احضار كرده و خواهش ميكردم كه در مسائل مشكل عملياتي ساواك مرا مطلع كند و او نيز با من نهايت همكاري را داشت. صبح 15 خرداد، كه در ساواك بودم، افسر دفتر ويژه تلفني اطلاع داد كه مستشار فوق با يك راديو به دفتر مراجعه كرده و تقاضا دارد كه در دفتر بماند. پاسخ دادم كه ميتواند در اتاقي در دفتر باشد. يك مترجم نيز همراه او بود. وي تا ساعت 5 بعداز ظهر در دفتر ماند و با كسب اجازه از من اطلاعات واصله را از دفتر دريافت و به سفارت آمريكا ارسال ميداشت. به گفته افسر دفتر، مستشار فوق از وضع آن روز بسيار نگران بود و سفارت وي را كه باهوشترين مأمور آمريكايي در ايران بود، به دفتر فرستاده بود تا اوضاع را گزارش دهد. تصور سفارت اين بود كه تظاهرات يك طرح براندازي كامل است و لذا ساختمانهاي ساواك و اداره كل سوم را امن تشخيص نداده بود. ساعت 5 بعداز ظهر كه به وي اطلاع داده شد كه تظاهرات پايان يافته با خوشحالي دفتر را ترك كرد. مسئله فوق نشان ميداد كه سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا و انگليس، كه در ارتباط مستمر بودند، نيز مانند ساواك قبلاً از تدارك تظاهرات 15 خرداد اطلاع نداشتند و كاملاً غافلگير شدند.
به هر حال، قيام 15 خرداد از آنجا كه يك طرح سازمان يافته براندازي نبود، پايان خوش و باورنكردني براي محمدرضا داشت. او ساعت 8 شب من و اويسي را احضار كرد. با هم وارد شديم. با خوشحالي و شادي عجيبي به اويسي دست داد و از موفقيت او تمجيد كرد و از او تشكر نمود. محمدرضا نميدانست كه اويسي با ندانمكارياش نزديك بود تاج و تختش را به باد بدهد! از ساواك بشدت ناراضي بود و تصور ميكرد كه عدم اطلاع ساواك توطئه هواداران بختيار در اين سازمان است. از من پرسيد: «مسئول بياطلاع ماندن ساواك از اين جريان كيست؟» پاسخ دادم: هميشه رئيس (پاكروان) مسئول است. گفت: «از او انتظار نيست، بعد از او چه كسي مسئول است؟» گفتم: مدير كل اداره سوم، سرتيپ مصطفي امجدي. گفت: «او را عوض كنيد!» ولي تنبيهي براي وي قائل نشد. فرداي آن روز امجدي را بركنار و ناصر مقدم (افسردفتر) را به جاي او گذاشتم. پاكروان از اين امر به شدت گله كرد، ولي گفتم دستور است و ديگر چيزي نگفت.
مقدم مأمور بود كه بياطلاعي اداره كل سوم را جبران كند و ظرف چند روز علت حادثه را گزارش نمايد. او طبق قالبي كه شرح دادم با سليقه محمدرضا انطباق داشت، او اصولاً خارج از اين قالب ساواك نميتوانست فكر كند، به تحقيق پرداخت. عكسي پيدا كرد كه در بيروت، در ساحل دريا، از تيمور بختيار گرفته شده بود. عكس از پشت برداشته شده بود، ولي بختيار را ميشد تشخيص داد. در كنار بختيار فردي به نام موسوي (احتمالاً) قرار داشت. مقدم مدعي شد كه بختيار توسط فرد فوق 2 ميليون تومان به تهران ارسال داشته و با اين پول تظاهرات 15 خرداد سازمان داده شده است. سرهنگ مولوي (سرتيپ شد) نيز مدعي شد كه حدود 10 هزار چماق يك اندازه و محكم در قم تهيه شده و براي تظاهرات به تهران ارسال گرديده است! از فرد فوق، كه به ادعاي مقدم عامل بختيار و مسئول حوادث بود، بازجويي بينتيجهاي به عمل آمد. ادعاهايي نيز دال بر ارسال پول توسط جمال عبدالناصر عنوان شد. واضح بود كه ادعاهاي مقدم و مولوي فقط براي اين است كه ضعف خود را بپوشانند و بياطلاعي ساواك را، طبق سليقه محمدرضا، جبران كنند. معلوم نشد كه اگر بختيار و يا ناصر پولي فرستادهاند، اين پول به چه اشخاصي داده شده، سازماندهي و تدارك تظاهرات چگونه انجام گرفته، چماقها توسط چه كسي ساخته شده و چگونه به تهران ارسال گرديده و نمونه آن كدام است و چرا اگر بين دهها هزار نفر توزيع شده، يك نفر دريافت چماق را بروز نداده است؟! به هر حال، نه پرونده فرد فوق تعقيب شده و نه گزارش مقدم مستند گرديد. مسئله در حد تبليغات و ادعا باقي ماند و در همين حد براي محمدرضا كفايت ميكرد. واضح بود كه تظاهرات 15 خرداد كاملاً سازمان نيافته است و لذا 8 تا 10 نفر به جرم گردانندگي دستجات تظاهركننده در يك دادگاه نظامي به رياست سرلشكر امينزاده (فوتشده) محاكمه شدند. پاكروان اعدام افراد را صلاح نميدانست، ولي به حرف او توجه نشد و در نتيجه 2 نفر اعدام و بقيه به زندان محكوم گرديدند.
در زمان تظاهرات 15 خرداد اسدالله علم ـ مهره مورد توافق آمريكا و انگليس ـ نخستوزير بود. ادامه نخستوزيري علم صلاح دانسته نشد و آمريكاييها و انگليسيها حسنعلي منصور ـ پسر منصورالملك ـ را براي تصدي نخست وزيري با اختيارات ويژه پيشنهاد كردند. منصور نيز از مهرههايي بود كه توسط انگليسيها به آمريكا معرفي شد و لذا حمايت هر دو قدرت را به حد كافي پشت سر داشت. من از طرح نخستوزيري منصور اطلاع نداشتم. حوالي بهمن 1342 بود و محمدرضا براي مسافرت يكماهه و بازي اسكي به سوئيس رفته بود. در اين مسافرتها معمولاً جلسات ساليانه او با رئيس كل MI-6 و شاپور جي برگزار ميشد. روزي حسنعلي منصور براي ديدنم به ساواك آمد و پرسيد كه مگر «دفتر ويژه اطلاعات» با شاه تماس ندارد؟ پاسخ مثبت دادم. گفت: «از طرف من سوال كنيد كه فرمان نخستوزيري من كي صادر ميشود؟» گفتم: من از اين موضوع بياطلاع هستم. گفت: «خود ايشان ميدانند. شما كافي است تلگراف كنيد.» تلگرافي شد. پاسخ چنين بود «پس از مراجعت به تهران!» تلفني مطلب را به منصور گفت. گفت: «الآن ميآيم.» به ساواك آمد. پرسيد كه محمدرضا چند روز ديگر باز ميگرد؟ گفتم: حدود 20 روز ديگر. گفت: «خيلي دير ميشود. تلگراف كنيد فرمان را از همانجا صادر كنند.» تلگراف شد. جواب رسيد: «بگوييد چه عجلهاي دارد. به اضافه ممكن است زودتر به تهران مراجعت شود.» منصور ديگر چيزي نگفت ولي از اين وضع ناراحت شد. به هر حال، پس از مراجعت محمدرضا فرمان صادر و منصور نخستوزير شد. منصور برنامههاي مهمي به سود غرب داشت كه يكي از آنها «كاپيتولاسيون» بودكه با مقاومت جدي امام خميني مواجه شد. مخالفت ايشان با نفوذ آمريكا و غرب و اقدامات محمدرضا در دوران دولت منصور شدت گرفت و بالاخره به تبعيد ايشان به تركيه منجر گرديد. همانطور كه منصور به دستور آمريكا و با اختيارات ويژه به صدارت رسيد، تبعيد امام خميني نيز دستور مستقيم آمريكا بود. تصور من اين است كه شخص محمدرضا به اين كار تمايلي نداشت و بهتراست بگويم از انجام آن واهمه داشت.
شب قبل از تبعيد امام، محمدرضا در كاخ ميهماني داشت و حدود 200 نفر مدعو شركت داشتند. منصور، نخستوزير، نيز حضور داشت. منصور حدود نيمساعت با محمدرضا در وسط سالن قدم ميزد و من متوجه آنها بودم. استنباطم اين بود كه منصور در موضوعي پافشاري ميكند و محمدرضا موافق نيست. يكبار نيز شنيدم كه محمدرضا به منصور گفت: «چه اصراري داريد؟» بالاخره محمدرضا مرا خواست و با بيميلي (چون با ژستهاي او آشنا بودم) گفت: «ببينيد نخستوزير چه ميخواهد؟» منصور مطرح كرد كه بايد هر چه سريعتر آيتالله خميني به تركيه تبعيد شود. گفتم: بايد به پاكروان گفته شود. گفت «تلفن كنيد!» تلفن كردم. پاكروان گفت كه آيا ميتوانم با شاه صحبت كنم؟ به محمدرضا گفتم. او به اتاق ديگري رفت و با وي صحبت كرد. دستور تبعيد امام صادر شد و همان شب مولوي، رئيس ساوك تهران، به همراه نيروهايي از هوابرد به قم رفت و ايشان را به تهران آوردو صبح روز بعد با هواپيما به تركيه تبعيد شدند. مولوي بعدها به ژاندارمري رفت و يك روز كه با هليكوپتر از آبعلي به تهران ميآمد با كابل هوايي تصادف كرد و از بين رفت. منصور هم 2 ـ3 ماه بعد توسط پيروان امام ترور شد،كه ماجراي آن مشهور است.
به هرحال، پس از 15 خرداد 1342 مسئله مبارزات امام خميني يك مسئله جدي براي محمدرضا شد. مقدم، برخلاف امجدي، تلاش ميكرد كه محمدرضا را از فعل و انفعالات روحانيت بيخبر نگذارد و علاوه بر گزارشات روزانه كه از اداره كل سوم و شهرباني به دفتر ميرسيد و مواضع ضد رژيم برخي روحانيون اطلاع داده ميشد، اداره كل سوم هر 3 ماه يكبار نيز بولتني از روحانيون مخالف سراسر كشور به دفتر ميفرستاد كه در آن سخنان روحانيون مخالف عليه رژيم و عكسالعمل ساواك درج مي شد و تكراري از گزارشات روزانه بود. موارد مهم توسط دفتر به اطلاع محمدرضا ميرسيد. ساواك در بولتن خود تعداد روحانيون و طلاب سراسر كشور را حدود 350 هزار نفر تخمين ميزد و مرتباً به وضع بد مالي طلاب و شهريه ناچيز آنها، كه بين 300 تا 500 ريال در ماه بود، اشاره ميكرد. محمدرضا تصور ميكرد كه با كمك مالي و ارتباط با بعضي روحانيون ميتواند با نفوذ امام مقابله كند و لذا براي اين كار ترتيباتي داده شد. مقدم، كه بعد از 15 خرداد 42 تا فروردين 1350 مدير كل سوم ساواك بود، گاهي به ديدن فردي به نام آيتالله روحاني در قم ميرفت. او با خوشرويي مقدم را ميپذيرفت. مسائل حوزه قم را به مقدم ميگفت و پيشنهاداتي براي رفع كدورت ميان روحانيون و محمدرضا ارائه ميداد. مقدم معتقد بود كه اين ملاقاتها مؤثرتر از كليه اقدامات ساواك قم است. از حدود سال 1350 نيز فردي به نام آيتالله ميلاني با «دفتر ويژه اطلاعات» رابطه پيدا كرد. روزي افسر دفتر به من اطلاع داد كه فردي با لباس روحانيت به دفتر مراجعه كرده و خود را آيتالله ميلاني معرفي ميكند و ميگويد كه مردم شكايات زيادي به من ميدهند كه جواب بدهم و ميخواهم از اين پس اين شكايات را به وسيلهي فردي به دفتر بفرستم كه رسيدگي شود و به من پاسخ داده شود. به افسر دفتر گفتم: طبق معمول به شكايات ايشان رسيدگي و جواب را منظماً به وي دهيد و ضمناً تحقيق كنيد كه كدام آيتالله ميلاني هستند. (چون آيت الله ميلاني معروف در مشهد مرجع تقليد بود). پاسخ داده شد كه ايشان مقيم تهران هستند و با آيتالله ميلاني مرجع تفاوت دارند. به هر حال شكايات را به دفتر ارسال ميداشت و به ترتيب فوق عمل ميشد. او كراراً از من ابراز تشكر كرد و يكبار نيز يك لوح برنجي برايم هديه فرستاد. فريده ديبا (مادر فرح) نيز هفتهاي يك روز با حجاب اسلامي به ملاقات آيتالله خوانساري در سلسبيل ميرفت. ملاقات خصوصي نبود و ساير مدعوين به حضور ميرسيد و ارادت خود و فرح را به وي ابلاغ ميكرد. شكايات واصله به ايشان را نيز هر هفته با تلفن قبلي فريده به من به دفتر ميرسيد و هر هفته حدود 30 ـ 40 شكايت بود. فريده جواب يكايك شكايتها را ميخواست.يك افسر را مسئول شكايات فوق كرده و او نامه جوابيه به عنوان فريده تهيه ميكرد و به امضاء من ميرساند. اين كار تا 5 ـ 6 ماه قبل از انقلاب ادامه داشت و فريده از اين بابت هميشه ممنون من بود. قبل از انقلاب نيز فرح به اتفاق پسردومش، به كربلا و نجف رفت، كه در آن زمان در تلويزيون نشان داده شد. او در اين سفر تقاضاي ملاقات با آيتالله خوئي را كرد كه ايشان جوابي نداد. لذا فرح شخصاً با حجاب اسلامي به منزل آيتالله رفت. گفته ميشد كه برخورد مناسبي با فرح نداشته و بياعتنايي كرده بود. محمدرضا شخصاً نيز تلاشهايي براي تحبيب برخي روحانيون سرشناس داشت و از جمله هرگاه برخي روحانيون مورد نظر بيمار ميشدند، وي سريعاً 2 پزشك متخصص با هواپيما براي مراجعه ارسال ميداشت،كه هميشه سبب تشكر فرد فوق ميگرديد. ارتباط مهم محمدرضا با شريعتمداري بود، كه با وي ديدارهاي پنهاني داشت. از جمله حوالي سالهاي 45 ـ 47 گارد به من اطلاع داد كه شريعتمداري به كاخ سعدآباد آمده و محمدرضا دستور داده كه هيچ فردي او را نبيند. او با اتومبيل وارد باغ شده و جلوي پلكان پياده شده و با محمدرضا درون كاخ ملاقات كرده است. تصور ميكنم در همان سال دو ملاقات ميان او و محمدرضا صورت گرفت كه مسئله كاملاً سري تلقي ميشد. از طريق افراد ديگر نيز بين دربار و نخستوزيري و ساواك تماسهايي با برخي افراد در حوزههاي علميه جريان داشت. مجموعه اين ارتباطات ساليانه ميليونها تومان هزينه بر ميداشت. كه توسط هويدا ـ در تمام طول نخستوزيري او ـ از بودجه سري نخستوزيري پرداخت ميشد. معهذا، هيچگاه آرامش واقعي به نفع محمدرضا در حوزهها وجود نداشت و علت خالفت امام بود. سرهنگ بديعي، رئيس ساواك قم كه فرد مطلع و فهميدهاي بود، زماني گفت: «اگر يك مقام در قم با من همراه باشد اداره شهر قم كار آساني است.» گفتم: چه كسي؟ گفت: «آيتالله خميني!» گفتم: چرا تماس نميگيريد؟ گفت: «به امثال ماهها اصلاً راه نميدهند، مگر اينكه مريد ايشان شوم و در مدتي طولاني مطمئن گردند كه واقعاً آمادهام با اعتقاد در راه ايشان قدم بردارم. آنوقت آماده خواهند بود مرا به حضور بپذيرند. در چنين صورتي نيز من رئيس ساواك قم نخواهم بود!»
فردوست ؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج اول، صص 519 ـ 510
برچسبها: تاریخ شفاهی قيام 15 خرداد از زبان ارتشبد حسين فردو

برچسبها: عکس جعفر شريف امامي از نخست وزيران عصر پهلوي

برچسبها: عکس اشرف پهلوي و كورت والدهايم دبير كل سازمان ملل

برچسبها: عکس احمدشاه و رضاخان سردار سپه

ورود نيكسون به تهران پس از
كودتاي 28 مرداد و خوش آمد گويي فضل الله زاهدي
برچسبها: عکس نيكسون به تهران پس از كودتاي 28 مرداد فضل الله

برچسبها: اسناد صورت استفتاء از آيت الله ميرزا محمد حسن شير
حقانيت مبارزات امامخميني حتي افسران و نظاميان ارتش شاه را نيز به صحت راه و روش ايشان متقاعد ساخته بود. سند زير را بخوانيد.

برچسبها: اسناد همراهي نظاميان رژيم شاه با امامخميني
براساس سند زير، ساواك به حمايت كليه علماي اعلم شيعه جهان از امامخميني اعتراف داشته است.

برچسبها: اسناد حمايت علماي شيعه جهان از مرجعيت امامخميني
موضوع: قشريون
خبر واصله حاكيست:
در ساعت 1830 مورخه 22/9/1357 دو دستگاه خودرو شخصي كه يكي از آنان پژو به شماره 35328 ـ تهران ل بود در خيابان آيزنهاور با يكديگر تصادف نمودند كه به خودرو ديگر مبلغ 60000 ريال خسارت وارد گرديد و افسر راهنمائي ضمن كشيدن كروكي تصادف اظهار نمود من كروكي را كشيدم ولي شما بايد پولش را از خميني بگيريد هر دو راننده ناراحت شدند و راننده پژو مزبور چكي به مبلغ 70000 ريال نوشت و اظهار داشت (فداي يك ريش خميني، و بلافاصله راننده خودرو بعدي چك را گرفته و ضمن سوزانيدن آن در جلو جمعيت اظهار نمود فداي خميني).
ارزيابي خبر: قابل تحقيق و بررسي است.

برچسبها: اسناد فداي خميني

تاريخ: 31/2/2536
به عرض ميرساند
جناب آقاي هدايتي اوامر مبارك ملوكانه را
كه توسط جناب آقاي معينيان تلفني ابلاغ شده است به عرض عالي ميرسانند.
همانطور كه قبلاً هم دستور دادهايم در مدارس نبايد دانشآموزان و دانشجويان
با چادر در كلاس درس باشند ولي داشتن روسري به همان ترتيب كه نزد فرهنگيها معمول
ميباشد اشكالي ندارد.
با تقديم احترام
عبدالعلي غفاري
اوامر به ساواك
برسد
در جلسه مورخ 2/3/37 [ناخوانا] ابلاغ شد و مراتب [ناخوانا]تلفني به
استحضار آقاي معينيان رياست دفتر مخصوص شاهنشاهي رسيد
در محرمانه ضبط شود.
به جناب معينيان بگوييد در هيئت دولت به وزراي مسئول ابلاغ شد.
برچسبها: عکس چادر ممنوع
شماره: 1076 اداره يكم عمليات / بخش 312 تاريخ: 2/4/42
موضوع: اقدامات روحانيون
روزگذشته شيخ باقر انصاري اظهار ميداشت چند روز قبل طبق قرار قبلي با تيمسار پاكروان ملاقات نموده و ايشان پيشنهاد نمودند كه به قم رفته و با چندتن از روحانيون از جمله آيتالله گلپايگاني صحبت كنم و مشاراليه نيز به قم عزيمت نموده و در مذاكراتي كه با آيتالله گلپايگاني به عمل آورده مشاراليه به هيچوجه حاضر به عدول در اقدامات خود نيستند و فقط آزادي آيتالله خميني را بدون قيد و شرط خواستارند و به طوري كه اطلاع حاصل نموده در صورتي كه در ظرف اين هفته آيتالله خميني آزاد نشود روحانيون كه خود را براي اقدامات حادي در ايران و حتي كشور عراق و سوريه و مصر آماده نمودهاند به مبارزه عليه دولت خواهند پرداخت.
به پرونده فعاليت روحانيون ضميمه شود.
تعداد نسخه: 5 نسخه.
گيرندگان: سه نسخه در بخش 312 ـ اداره سوم ـ اداره دوم.
برچسبها: عکس آزادي بدون قيد و شرط امام

برچسبها: عکس شاه و مبارك حكام سرنگون شده ايران مصر










برچسبها: عکس محمد رضا پهلوي در كنار ملك فواد برادر زنش










دیگر تصاویر ..................ادامه مطالب
برچسبها: عکس تصاويري از دوران انقلاب




برچسبها: عکس شكنجه گران مشهور عصر پهلوي دوم


تهران روز 12 بهمن سال 57 همه به انتظار ورود حضرت امام خمینی (ره) خیابان ولیعصر چهارراه امیر اکرم
برچسبها: تهران عکس

با اسدالله علم

با ضياءالحق

با هويدا و اردشير زاهدي

با يك هيات خارجي

در اسرائيل نفر اول سمت چپ

در اسرائيل نفر دوم سمت چپ

دستبوس فرح

سمت چپ
برچسبها: ارتشبد طوفانيان عکس

بهارستان

پانزده خرداد 1342 ، بهارستان

تهران قديم

خيابان سعدي

خيابان فردوسي

ساختمان پلاسکو چهار راه استانبول 1344

فردوسي جنوبي

ميدان بهارستان

ميدان توپخانه

ميدان فردوسي
برچسبها: تهران عکس

سپهبد جعفرقلي صدري اولين رئيس كميته مشترك ضد خرابكاري

سرتيپ جلال سجدهاي چهارمين رئيس كميته مشترك ضد خرابكاري

سرتيپ رضا زندي پور دومين رئيس كميته مشترك ضد خرابكاري

سرتيپ علي اصغر وديعي سومين رئيس كميته مشترك ضد خرابكاري

سرهنگ هرمز آيرم آخرين رئيس كميته مشترك ضد خرابكاري
برچسبها: كميته مشترك عکس
تصاويري از امين السلطان و قاتل او
ادامه مطالب کلیک کنید.
برچسبها: تصاويري از امين السلطان و قاتل او
تصاويري از مراسم ازدواج اردشير زاهدي با شهناز پهلوي
ادامه مطالب کلیک کنید.
برچسبها: تصاويري از مراسم ازدواج اردشير زاهدي با شهناز پهلو
چند سال پیش در سینما نفت، به همّت یکی از نشریّات محلّی آبادان، همایشی در جهت تکریم و زنده نگه داشتن سی اُمین سالروز فاجعهء آتش سوزی سینما رکس آبادان توسّط عمّال رژیم پهلوی، با حضور مسوولین محلّی در محلّ سینما نفت(تاج سابق) برگزار شد و تصمیماتی گرفته شد از جمله اینکه: محلّ و مکانی ایجاد شود تا این رویداد تاریخی همیشه در اذهان باقی بماند. (کماکان منتظریم!)
فیلمی در این همایش پخش شد که به بررسی این واقعه می پرداخت. در اواخر فیلم از خانواده های قربانیان پرسیده شد که: «آیا پس از فاجعهء آتش زدن سینما رکس آبادان، شما باز هم به سینما رفتید؟» و همگی متّفق القول پاسخ دادند که: «نه! بعد از اون جریان دیگه به هیچ سینمایی نرفتیم!...»
نمی دونم تصمیم تخریب محلّ سینما را چه ارگانی و توسط چه کسی گرفت؛ و چه عواملی باعث شد که حتّی این واقعهء تاریخی، از تقویم رسمی کشور خذف شد؛ ولی هرچه که بوده، اگر امروز کسی برای آن 377 نفر (یا اینکه بنا به قول دیگری آن 900 نفر) ارزش و احترام قائل بوده باشد؛ لازم است که به سهم خود در زنده نگه داشتن یاد آن روز تاریخی و سرنوشت ساز در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، اهتمام ورزد...
در بارهء شرح این واقعه، گفتنیها و شنیدنیهای مبسوطی نوشته و منتشر شده است؛ امّا دربارهء سرنوشت متهمان این واقعه، کمتر اطّلاع رسانی شده است. در شهریور ماه 1359، یعنی حدوداً دو سال بعد از فاجعه، دادگاهی جهت رسیدگی به اتّهامات عوامل دخیل در این فاجعه، به ریاست حجّت الإسلام والمسلمین موسوی تبریزی، در محلّ سینما نفت آبادان برگزار شد؛ که طیّ آن عوامل جنایتکار این فاجعه، محاکمه و اعدام شده و به کیفر عمل خویش رسیدند.
اینها تصاویری است مربوط به: سنگ بنای یادبود شهدای سینما رکس، دو تصویر مربوط به دادگاه رسیدگی به جنایات متهمان، و سینما رکس امروز (که به همّت مسوولان سابق شهر امروز تبدیل شده است به پاساژ رکس!)
در تصاویر دادگاه، عدّه ای از بچّه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آبادان، بالأخص سردار شهید حمید قبادی نیا، و سردار شهید منصور چهره افروز دیده میشوند؛ گفتنی است: سپاه آبادان مسوول تأمین امنیّت دادگاه مزبور را بر عهده داشت. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!...




برچسبها: سینما, عکس, آبادان
چند تصوير از بهايي هاي دوره قاجار
ادامه مطالب کلیک کنید
برچسبها: چند تصوير از بهايي هاي دوره قاجار
تصاوير جديدي از حادثه سينما ركس آبادان
ادامه مطالب کلیک کنید
برچسبها: تصاوير جديدي از حادثه سينما ركس آبادان










برچسبها: عکس حاجيعلي رزم آرا

