صفحه نخست ارتباط با ما آرشیو مطالب لینك RSS
كاربر میهمان خوش آمدید
چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۸/۱۳
مراسم 13 آبان در جبهه ها

مراسم 13 آبان در جبهه ها


برچسب‌ها: مراسم 13 آبان جبهه ها
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:2 |
جمعه ۱۳۹۴/۰۸/۰۸
این تصویر گوشه ای از جنایات آمریکاست


برچسب‌ها: جنایات آمریکاست
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 23:6 |
چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۸/۰۶
مرحوم آیت الله مشکینی :ثواب مرگ بر آمریکا کمتر از صلوات نیست.

#مرگ_بر_آمریکا2015 #down_with_usa_2015

#مرگ_بر_آمریکا2015 #down_with_usa_2015

#مرگ_بر_آمریکا2015 #down_with_usa_2015

#مرگ_بر_آمریکا2015 #down_with_usa_2015

#مرگ_بر_آمریکا2015 #down_with_usa_2015


برچسب‌ها: مرگ بر آمریکای دهه 60 انتشار 2015
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 21:5 |
چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۵/۲۱

تصاویر کمتر دیده شده قطعات به جامانده از هواپیمای مسافربری ایرباس مربوط به پرواز655

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

 

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

 

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

 

 عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

 
  بر روی دیگر تصاویر کلیک کنید.

برچسب‌ها: جنایت آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:11 |
چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۵/۲۱

Down With USA مرگ بر آمریکا

Down With USA مرگ بر آمریکا

  بر روی دیگر تصاویر کلیک کنید.

برچسب‌ها: Down With USA مرگ بر آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:2 |
پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
#عکس خفن #عکس #عکس های جدید #روستای فش #فش #اخبار #عکس سک #محمد فشی #نیوز فش #مبارزه #ستار وتنبور فروشی #رها فشی #دهستان فش

 

برچسب‌ها: آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 9:16 |
سه شنبه ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.


برچسب‌ها: آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 9:6 |
سه شنبه ۱۳۹۴/۰۴/۰۹


برچسب‌ها: رهبر انقلاب لبخند آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 20:24 |
پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۰۴


برچسب‌ها: پیام رزمنده کرد آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:44 |
دوشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۱۶


برچسب‌ها: هلمز سفير آمريكا در تهران و اميراسدالله علم
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 16:16 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

اعطاء وام توسط آمريكا به شرط در دست گرفتن امور ماليه كشور
از جمله اقداماتي كه در دوره چهارم تقنينيه به عمل آمد استخدام دكتر ميلسپو آمريكايي و همكارانش براي اصلاح ماليه مملكت بود.
چون براي اداره امور كشور و پرداخت حقوق مستخدمين و احتياج مبرمي كه قشون براي سركوبي متجاوزين و ساير ياغيان كشور داشت پول كافي نبود در دي 1300 در كابينه مرحوم مشيرالدوله دولت مجبور شد با اجازه مجلس يك ميليون دلار با صدي هفت از آمريكا قرض كند كه نهضت هزار تومان آن يعني تقريباً نه دهم مبلغ قرضه براي مصارف معوقه قشون و خرج قشونكشي گرديد. بعداً چون عايدات كشور كافي نبود دولت درصدد برآمد مجدداً قرض كند. البته با تجربه تلخي كه كشور در زمان سلطنت ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه از قرض كردن از دولت روسيه و انگليس داشت تصميم گرفت از آمريكا قرض نمايد. طبق مذاكراتي كه به عمل آمد گويا شرط استقراض اين شد كه اداره ماليه مملكت تحت نظارت مستقيم مستشاران آمريكايي قرار گيرد.
با مذاكراتي كه توسط سفارت ايران انجام شد دولت آمريكا موافقت نمود به ايران قرض دهد بنابراين در تاريخ مرداد 1301 در كابينه قوامالسلطنه قانوني از مجلس گذشت كه به موجب آن دكتر ميلسپو با حقوق پانزده هزار دلار در سال استخدام كه خانه و اثاثيه هم از طرف دولت تهيه ميشد و هشت نفر ديگر آمريكايي كه توسط دكتر ميلسپو انتخاب ميشد با حقوق هفتهزار و پانصد دلار تا ده هزار دلار.
اواخر سال 1301 مستشاران مزبور به طهران وارد شدند و شروع به كار كردند/ در قانون استخدام ميلسپو، اختيارات تامي به ايشان داده شد كه هيچ خرجي بدون اجازه ايشان انجام نميشد و هيچگونه تعهد مالي دولت بدون موافقت ايشان نميتوانست بنمايد. ترقي و تنزل و انتقال و عزل مستخدمين ماليه و همچنين مستخدمين ادارات ديگر دولتي كه مستقيماً با جمع و محاسبه و پرداخت وجوه عمومي مربوط است از صلاحيت رئيس كل ماليه بود. خلاصه وزير ماليه وقت در مقابل ميلسپو، هيچگونه اختياري نداشت و تمام تشكيلات وزارت ماليه و پيشكاريهاي ولايات تحتنظر مستقيم دكتر ميلسپو و همكاران آمريكايي او بود.(1)*
*مستشاران آمريكايي در بلديه (شهرداري)
در تاريخ مهر 1301 قانوني از مجلس گذشت كه تذكر آن بيفايده نيست. آن قانون استخدام يك نفر آمريكايي به اسم دكتر ريان براي اصلاح امور بلديه تهران با حقوق ساليانه ده هزار دلار و خانه و اثاثيه هم به رايگان از طرف دولت در اختيار مستخدم مزبور گذارده ميشود و يك مهندس بلدي كه ريان انتخاب مينمايد با حقوق ساليانه پنج هزار دلار.
اصلاح بلديه تهران هميشه موردنظر بوده و با تمام اقداماتي كه تاكنون به عمل آمده صريحاً بايد گفت آن طوري كه بايد و در خور بلديه پايتخت كشور ايران باشد نيست. هزينههاي هنگفتي كه در ظرف پنجاه و اندي سال در شهر شده به واسطه نداشتن يك نقشه و برنامه صحيح نتيجهاش همين است كه مشاهده ميشود.
در هر حال اين آقاي مستشار آمريكايي آمدند و تنها اقدام ايشان كندن يك تونل زير ميدان سپه بود كه از جلوي عمارت بلديه فاضلاب خيابان لالهزار و فردوسي وارد اين تونل ميشد و از خيابان ناصرخسرو سر در ميآورد. نتيجهاش اين بود كه محوطه ميدان در معرض سيل نبود ولي تمام آب دو خيابان شمالي و خيابان ناصريه ميرفت و جلوي بازار و خانههاي محله عربهادر معرض سيل و خرابي بود كه خوشبختانه گل و لاي اين مجرا را پر كرد و فعلاً اثري از اين مجراي زيرزميني نيست.(2)*
*مستشار از آمريكا براي تأسيس بانك ملي ايران با حقوق گزاف
در كابينه مستوفيقانوني در 14 ارديبهشت ماه 1306 از مجلس گذشت كه دولت را مكلف نمود براي پيشرفت امر تجارت و فلاحت و زراعت و صناعت، بانكي موسوم به بانك ملي ايران تأسيس نمايد و طبق ماده 7 آن براي تأسيس بانك دولت يك نفر متخصص آمريكايي به مدت سه سال استخدام مينمايد.
چون در آن موقع دكتر ميلسپو و مستشاران آمريكايي بودند در نظر بود براي رئيس بانك هم يك نفر آمريكايي استخدام شود ولي بعد ميسيون آمريكايي يعني دكتر ميلسپو از ايران رفت. در 11 آبان مجلس به جاي رئيس آمريكايي به دولت اجازه داد يك نفر متخصص از اتباع سوئيس يا آلمان استخدام كند كه بعد منجر به استخدام دكتر ليندان بلات گرديد.(3)*
*مستشاران دارايي و اقتصادي آمريكايي در ايران
چون تجديد انتخاب مستشاران آمريكايي براي امور دارايي و اقتصاد در نظر بود در تاريخ 21 آبان 1321 دكتر ميلسپو براي بار دوم براي رياست كل دارايي انتخاب شد. آقاي شريدن آمريكايي براي خواربار و چهار آمريكايي ديگر همكار ميلسپو باز دو نفر ديگر معاون ميلسپو آقاي ويويان آمريكايي براي وزارت خواربار و نيز استخدام گراشام آمريكايي براي رياست گمرك و در تيرماه 1322 شش نفر ديگر آمريكايي براي همكاري با ميلسپو و در مرداد استخدام تميرمان آمريكايي براي رياست شهرباني و استخدام چند نفر افسر آمريكايي براي ژاندارمري و در آبان ماه 1322 استخدام هيأتي از افسران و درجهداران ارتش آمريكا براي وزارت جنگ و باز استخدام چند نفر آمريكايي براي كارمندي وزارت دارايي، استخدام دلپي فرانسوي براي سرم سازي حصارك و استخدام دو پزشك آمريكايي براي وزارت بهداري.(4)*
*برنامهريزي براي ورود مستشاران مالي، نظامي، بهداشتي و كشاورزي به گونهاي كه عملاً آنها ايران را اداره خواهند كرد
برنامهاي را كه من اواخر دسامبر شروع كردم در حال عملي شدن است. يعني استخدام مستشاران آمريكايي توسط دولت ايران. واضح بود كه انجام اين كار با اوضاع و احوال اداري ايران و با مشكلات روزافزون جنگ نميتوانست بدون كمك خارجي پيشرفت كند؛ و چون مستشاران انگليسي و روسي به دلايل روشن مطرح نبودند بهترين كار اين بود كه از آمريكاييها استفاده شود، به خصوص كه ايرانيان در يك روية كلي به شدت علاقهمند به سهيم كردن ايالات متحده در سرنوشت ايران بودند.
اين بار برخلاف گذشته چون دولت آمريكا سياست انزواطلبي را كنار گذاشته و نقش مهمي در جنگ بر عهده گرفته بود از اين فكر استقبال كرد و چند هيأت از مستشاران مالي، نظامي، بهداشت، كشاورزي و نفتي به ايران اعزام نمود. مهمترين اين هيأتها، دكتر ميلسپو و مستشاران مالي بودند و چون ميلسپو به علت مأموريت قبلياش با امور ايران آشنايي داشت، از او انتظارات زيادي ميرفت. ميلسپو در دي ماه 1321 وارد تهران شد و به عنوان رئيس كل دارايي با اختيارات وسيعي امور مالي و اقتصادي كشور را در دست گرفت و خزانهداري، حمل و نقل، توزيع خواربار و تثبيت قيمتها و حتي تعديل اجارهبها در اختيار او و 60 نفر از همكارانش قرار داده شد.
همزمان با ورود ميلسپو و اعضاي هيأت او، دو هيأت ديگر از مستشاران آمريكايي براي اصلاح ارتش و ژاندارمري استخدام شدند. هيأت مستشاران نظامي به رياست ژنرال والتر ريدلي و مستشاران ژاندارمري به رياست سرهنگ نورمن شوارتسكف در مهر 1321 وارد تهران شدند و به تجديد سازمان ارتش و ژاندارمري كه پس از وقايع شهريور سال قبل شيرازهاش از هم گسيخته بود، پرداختند. اوضاع به گونهاي شد كه والاس مري وزيرمختار جديد آمريكا در 3 اوت 1942 (12 مرداد 1321) با افتخار به سامنر ولز معاون وزارت خارجة آمريكا تلگراف زد: «به زودي ما در وضعي خواهيم بود كه عملاً ايران را اداره خواهيم كرد».(5)*
*جلوگيري از انتشار روزنامهها توسط سفارت آمريكا در دورن اشغال ايران
هنگامي كه روزنامهاي در پايتخت مجال آن را مييافت كه از عملكرد آمريكاييان در ايران انتقاد كند، سفارت آمريكا در تهران قدرت آن را داشت كه آن روزنامه را خارج از ضوابط قانوني توقيف كند.(6)*
شروع اقدامات آمريكا براي مقابله با روسها در سال 1325
دولت آمريكا در اواخر فروردين 1325 سفير جديدي به نام جورج آلن به تهران فرستاده بود كه به محض ورود چند سخنراني و مصاحبة مطبوعاتي درباره حقانيت و مظلوميت ايران در برابر ابرقدرت شوروي كرد و ضمناً مستشاران نظامي آمريكايي را تشويق به تقويت هر چه بيشتر ارتش ايران نمود. در خلال ايامي كه قوام به ظاهر سياست چپگرايانه در پيش گرفته بود و دموكراتهاي آذربايجان و حزب توده را بازي ميداد، مستشاران آمريكايي توانستند ارتش را تجهيز و تقويت نموده، قادر به حمله و نجات آذربايجان بنمايند.(7)*
*سازش آمريكا و انگليس بر سر ايران
طبق گزارش مأمور ويژه، اخيراً در محافل مطلع روشنفكر راجع به سازش انگليسيها و آمريكاييها در موضوع ايران و روية مشترك اقتصادي و سياسي آنها بحث زيادي به عمل آمده و از جمله گفته ميشود: آمريكا و انگليس توافق حاصل نمودهاند كه آمريكاييها تقاضاي واگذاري امتياز نفت جنوب و شرق ايران را از دولت بنمايند و انگليسيها نيز اين نظر را تقويت كنند. همچنين قرار شده است كه عمال و ايادي آمريكا و انگليس مقدار زيادي از سهام شركت ايراني نفت را كه سازمان برنامه تشكيل داده، به نام خود خريداري نموده و بعداً به دولتين مذكور انتقال بدهند.(8)*
*تلاش آمريكا براي متقاعد كردن شاه جهت نخستوزيري قوام
طبق گزارش مأمور ويژه، اخيراً طرفداران قوامالسلطنه شايع كردهاند كه مقامات سياسي آمريكا با استفاده از اقامت اعليحضرت همايون شاهنشاهي در آن جا سعي نمودهاند نظر معظمله را براي ورود مجدد قوامالسلطنه به صحنة سياست ايران جلب نمايند و در اين امر تا اندازهاي هم موفقيت حاصل شده به طوري كه پس از بازگشت موكب مبارك ملوكانه از آمريكا كابينة آقاي ساعد سقوط نموده و قوام مأمور تشكيل يك كابينه طرفدار سياست آمريكا خواهد شد و در لايحه نفت نيز به نفع ايران تجديدنظر به عمل خواهد آمد.(9)*
*طراح كودتاي آمريكايي
مدتهاست كرميت روزولت، مأمور آژانس مركزي اطلاعات آمريكا وارد ايران شده است. او با افسران بازنشسته، بازاريهاي متنفذ انگلوفيل ناراضي، فئودالهاي رئيس ايل و طبقات محافظهكار جلساتي تشكيل ميدهد. در تابستان بحراني سال 1332 او محرمانه چندين بار با شاه ملاقات ميكند و سرانجام ترتيب كودتا را ميدهد.(10)*
*نتيجه مشورت با «سيا»
اوت (23 مرداد 1332) طبق مشورتي با مأمورين «آژانس مركزي اطلاعات» آمريكا (سيا)، كه در مورد بركناري دكتر مصدق به تجزيه و تحليل در «قانون اساسي مشروطه ايران» مشغول بودند، شاه دو فرمان صادر كرد: يكي براي عزل دكتر مصدق از مقام نخستوزيري و ديگري گماشتن تيمسار فضلالله زاهدي به اين مقام.(11)*
*نقش آمريكا در سقوط مصدق
روز چهارشنبه 19 اوت ـ 28 مرداد چهار روز بعد از موفقيت مصدق، روز سرنگوني او بود.
صبح زود در تهران عده زيادي از مردم عادي، ورزشكاران، كشتيگيران به حركت درآمدند و فرياد زنده باد شاه مرگ بر مصدق سر دادند. مردم راه گذر و بازاريها با جيب پر دلار همراه راهپيمايان بودند. به زودي شهر تهران صحنه زد و خورد آنان با طرفداران مصدق شد كه چندين ساعت طول كشيد. مردم به خانه مصدق هجوم بردند. طرفداران مصدق كه مقاومت كردند عده زيادي كشته و زخمي شدند. عصر بود كه گارد مصدق تسليم شدند. خانه مصدق در معرض خرابي و غارت و خود مصدق با حال گريه و بيچارگي با پيژاماي ابريشمين راهراهش به خانه همسايه فرار كرد، از طرف زاهدي به شاه كه در رم بود تلگراف شد كه فوري به تهران حركت كنيد.
اين كودتا براي موقعيت آمريكا لازم بود و اگر گفته شد ايرانيها اقدام كردند صحيح نيست. بايد گفت از ابتدا تا انتها دست سيا و آمريكا در اين كار دخالت داشت. بعد از آرامش يك كنسرسيوم بينالمللي نفت ايران را به دست گرفت.(12)*
*شعبان بيمخ
روزولت پس از يافتن سرلشكر زاهدي به عنوان شخص موردنظر خود، و ترتيب دادن توطئهاي كه طي آن شاه پس از امضاي حكم نخستوزيري زاهدي از كشور خارج ميشد، شروع به تقسيم پول بين افرادي نظير «شعبان بيمخ» كرد تا گروهي از مردم عادي را براي همراهي با ارتش در انجام كودتا آماده سازد.
عمليات كودتا بيش از يك روز به طول نينجاميد و متعاقب آن شاه با حالتي فاتحانه به ايران بازگشت، همان مردمي به استقبالش در فرودگاه شتافتند و براي روسيدن چكمهاش صف كشيدند كه تا دم آخر از دكتر مصدق طرفداري ميكردند(!)
پس از آن، شاه بدون اعتنا به حقايق ـ و عليرغم افشاي آمريكايي بودن كودتا توسط خود آمريكاييها ـ چنين وانمود كرد كه يك «قيام ملي» صورت گرفته و منبعد ديگر نه يك شاه موروثي، بلكه منتخب ملت است.(13)*
*آمريكا؛ هزينه كودتا را پرداخت
كوچكترين جزئيات ماجرا را به خاطر دارم. پرزيدنت آيزنهاور ـ كه بيش از پيش نگران نفوذ شورويها در ايران است ـ تصميم به اقدام ميگيرد و كرميت (كيم) روزولت رياست اداره خاورميانه CIA را به تهران ميفرستد. از سوي ديگر چرچيل پيامي براي شاه ميفرستد و او را به برانگيختن عليه مصدق تشويق ميكند. پرنسس اشرف هم در سوئيس با مقامات آمريكايي تماس ميگيرد؛ سپس به تهران ميآيد تا برادرش را ببيند و به اراده او مبني بر خلاصي از شر «پيرمرد»، نيرو بخشد. مرتب به او ميگويد:
ـمحمدرضا! تمام جهان از تو پشتيباني ميكند.
بعدها مطبوعات نوشتند كه عمليات CIA از خارج آغاز گرديد، درست نيست، توطئه از تهران آغاز شد و ايالات متحده آمريكا هزينه آن را پرداخت.(14)*
*حمايت آمريكايي در انتخابات
هندرسن در بخش ديگري از گزارش خود پيرامون شايعه مداخلات آمريكاييها و انگليسيها در انتخابات ايران ميگويد:
«... برخي از سياستمداران ناراضي نيز، ما را متهم ميكنند و ميگويند «آمريكاييها و انگليسيها نامزدهاي نمايندگي مجلس را تعيين كردهاند و در امر انتخابات دستور ميدهند ما پيوسته سعي داريم ايرانياني را كه از ما درخواست كمك ميكنند قانع كنيم كه در انتخابات مداخله نداريم. انگليسيها كمتر از ما متهم به مداخلهگري در انتخابات به وسيله «عوامل» خود در ايران هستند...»(15)*
*بزرگمهر؛ عامل فعال سيا
قرني با عنوان رئيس ركن دوم ستاد ارتش، به طور معمول با رئيس پايگاه CIA همچنين وابسته نظامي آمريكا و اعضاي گروه مستشاري ايالات متحده در ايران (MAAG) ملاقات ميكرد و محتملاً نظريات سياسي خود را براي آنها توضيح ميداد. وي به رغم اينگونه تماسها، ترجيح ميداد از كانال بزرگمهر با مقامات آمريكايي ارتباط داشته باشد. در آن موقع بزرگمهر يكي از عوامل مهم و فعال CIA در ايران به شمار ميرفت.(16)*
*عضويت نظاميان آمريكايي در ارتش ايران
كمكهاي نظامي آمريكا به ايران از اواخر دهة 1940 عامل مهمي در احياء ارتش ايران بود و ميسيون نظامي آمريكا در ايران هم وضع منحصر به فردي داشت. تفاوت ميسيون نظامي آمريكا در ايران با هيأتهاي نظامي در ساير كشورهاي جهان اين بود كه پرسنل نظامي آمريكا در ايران عملاً جزو نيروهاي مسلح ايران به شمار ميآمدند و در اواخر سلطنت شاه به استثناي شش نفر از افسران ارشد آمريكايي بقيه مستشاران و كاركنان آمريكايي نيروهاي مسلح ايران حقوقبگير دولت ايران بودند. حقوق و مزايا و هزينة اياب و ذهاب و مخارج تحصيل فرزندان آنها از طرف دولت ايران تأمين ميشد و علائمي كه روي اونيفورم آنها دوخته ميشد آنها را عضو خانوادة مسلح ايران به شمار ميآورد.(17)*
*بهانه براي غارت
شيوه غارت دلارهاي نفتي رژيم شاه، منحصر به فروش سلاحهاي آمريكايي به رژيم شاه بود. آمريكاييها به بهانه اينكه سلاحهاي ارسالي از پيچيدگي خاص برخوردارند و ارتش ايران براي نگهداري آن و نيز طرز استفاده از آنها، احتياج به نظاميان آمريكايي دارد، دهها هزار نظامي بازنشسته دوران جنگ ويتنام را كه ديگر نيازي به وجود آنها در ارتش آمريكا نبوده است، به ايران گسيل كرده بود كه هر كدام آنها، سالانه رقمهاي درشتي از بودجه كشور را به جيب ميزدند. به اعترافات ويليام سوليوان در كتاب خاطراتي كه در خصوص دوران مأموريت خود در ايران نوشته است، توجه كنيد:
«... ميسيونهاي نظامي آمريكا در ايران هم وضع منحصر به فردي داشتند. تفاوت ميسيون نظامي آمريكا در ايران با هيأتهاي نظامي در ساير كشورهاي جهان اين بود كه پرسنل نظامي آمريكا در ايران،عملاً جزو نيروهاي مسلح ايران به شمار ميرفتند و در اواخر سلطنت شاه به استثناي شش نفر از افسران ارشد آمريكايي، بقيه مستشاران و كاركنان آمريكايي نيروهاي مسلح ايران حقوقبگير دولت ايران بودند. حقوق و مزايا و هزينه اياب و ذهاب و مخارج تحصيل فرزندان آنها از طرف دولت ايران تأمين ميشد...»(18)*
*فروش تسليحات نظامي براي بازگرداندن دلارهاي نفتي و گسيل مستشاران نظامي
در چنين شرايطي ايالات متحده، براي استمرار غارت منطقه و تضمين منافع نامشروع و در عين حال حياتي حراميان، راهي مناسبتر از اين نمييابد كه رژيم شاه را به عنوان ژاندارم منطقه برگزيند و بدين ترتيب، از يك سو بخش اعظم دلارهاي نفتي را از طريق فروش سلاحهايي كه صرفاً در جهت تأمين اهداف جهان غرب، انبار خواهد شد، چپاول كند و از سوي ديگر به بهانه آنكه نيروهاي نظامي ايران، فاقد اطلاعات لازم براي نگهداري و استفاده از سلاحهاي مزبور است، دهها هزار تن از نظاميان آمريكايي را وارد ايران كرده و ارتش ايران را كاملاً قبضه نمايد و كشور را بدون سر و صدا به پايگاه نظامي خود در منطقه تبديل كند.
از آغاز دهة 1970 سيل اسلحه و مهمات آمريكايي به ايران سرازير شد. در مدت بيست سال، از 1950 تا 1970 ايران در حدود يك ميليارد و هشتصد ميليون دلار اسلحه و كمكهاي نظامي از آمريكا دريافت كرده بود.(19)*

*تأسيس ضداطلاعات ارتش توسط آمريكا
پس از 28 مرداد 32، كه آمريكاييها با قدرت تمام وارد صحنه شدند و تصميم گرفتند ايران را به عنوان پايگاه اصلي خود در منطقه حفظ كنند، در درجه اول به ايجاد دستگاه ضداطلاعات ارتش و تقويت آن و در درجه دوم به تأسيس سازمان امنيت كشور (ساواك) پرداختند.(20)*
*همكاري اطلاعاتي ساواك، CIA و موساد
«ساواك» پس از كودتاي دكتر مصدق، فرار شاه و ضد كودتاي (28 مرداد) آمريكا در ايران، تأسيس يافت و با كمك سازمان «سي. آي اي» ايالات متحده و سازمان جاسوسي و ضدجاسوسي «موساد» اسرائيل، اكنون از قويترين و كارآترين سازمانهاي دنياست كه در آن محال است دستوري صادر شود و به نحوي در سراسر دنيا اجرا نگردد.(21)*
*طراحي ساختار ساواك توسط مستشاران آمريكايي
مشخص شد كه از سال 1335، ساواك توسط 10 مستشار آمريكايي طبق قواره سازمان خودشان سازماندهي شده است. با اين تفاوت كه چون فعاليت خارجي ايران ناچيز است. مانند «سيا» بدان سازمان مستقلي نداده و اين وظايف را به همراه وظايف امنيتي درون يك سازمان گنجانيده و نام آن را «سازمان اطلاعات و امنيت كشور» گذاردهاند.(22)*
*CIA در ايران
يك خاطره مربوط به سالهاي 1350ـ1351 است،يعني زماني كه تازه به جاي سپهبد يزدانپناه به بازرسي رفته بودم. روزي فردي از سفارت آمريكا تلفن كرد و تقاضاي ملاقات با مرا كرد. گفتم: شماره تلفن خود را بدهيد تا اطلاع دهم. منظورم سئوال از محمدرضا بود. با محمدرضا تماس گرفتم. او با اكراه جواب داد: «نپرسيدي چه ميخواهد؟» گفتم: ملاقات را براي همين خواسته و معلوم خواهد شد. گفت: «اگر راجع به بازرسي سئوال كرد هر چه ميخواهيد به او بگوييد، حتي اگر سازمان و وظايف بازرسي را خواست، ولي اگر مطلب ديگري مطرح كرد اظهار بياطلاعي كنيد!» با اين راهنمايي به كارمند سفارت تلفن كردم و آمد. اول راجع به بازرسي سؤالاتي كرد، يعني تمام سئوالاتش راجع به بازرسي بود. ولي در حين صحبت ناگهان سئوالي را مطرح كرد كه بلافاصله فهميدم ملاقات براي اين است و بس. سئوال اين بود: «حالا كه مقدم رئيس اداره دوم ارتش شده آيا مستقل كار خواهد كرد و يا كماكان خود را تابع نصيري احساس خواهد كرد؟» طبق دستور محمدرضا بايد اظهار بياطلاعي ميكردم ولي صحيح ندانستم كه خود را اين قدر بياطلاع نشان بدهم و لذا جواب صريح دادم كه «مقدم فرد مستقلي است و به هيچوجه تابع نصيري نبوده و حالا كه شغل مستقل پيدا كرده به طريق اولي هيچگونه تبعيتي از او نخواهد داشت.» از اين پاسخ بسيار خوشحال شد به طوري كه در قيافهاش تشخيص دادم. آن موقع به علت اين خوشحالي پي نبردم، ولي بعدها كه مقدم را همراه ازهاري به آمريكا دعوت كردند و 3 ماه نگه داشتند، علت را فهميدم و متوجه شدم كه ميخواستهاند با مقدم رابطه مستقيم برقرار كنند و مردد بودهاند كه آيا مقدم اين رابطه را به نصيري اطلاع خواهد داد يا نه؟ بعداً جريان ملاقات با فرد آمريكايي را به محمدرضا گزارش دادم و ايرادي نگرفت كه چرا طبق دستور او عمل نكردهام.(23)*
*استراق سمع مكالمات خصوصي شاه و مقامات ارشد كشور
اما از اين بالاتر، استراق سمع مكالمات خصوصي محمدرضا و مقامات عاليرتبه توسط سيا بود. جريان از اين قرار بود كه سفارت آمريكا (سفير يا رئيس «سيا»ي سفارت، يادم نيست) به اطلاع محمدرضا رساند كه تلفنهايي كه استفاده ميكنيد مطمئن نيست و امكان استراق سمع خيلي زياد است و پيشنهاد كردند كه يك كابل 10 شمارهاي بكشند كه از مراكز تلفن خودكار عبور نكند، بلكه مستقيماَ به محلهاي موردنظر وصل شود. محمدرضا موافقت كرد و آمريكاييها تلفنها را كشيدند كه به «تلفن قرمز» معروف شد. در كنار هر دستگاه ليست مقاماتي كه از اين تلفن استفاده ميكردند و شماره آنها قرار داشت. مقاماتي كه از «تلفن قرمز» استفاده ميكردند عبارت بودند از: محمدرضا، وزير دربار، نخستوزير، فرمانده گارد، رئيس ستاد ارتش، رئيس اداره دوم ارتش، رئيس ساواك، فرمانده ژاندارمري، رئيس شهرباني و رئيس «دفتر ويژه اطلاعات» (من). من مطلع بودم كه يك تلفن قرمز هم در سفارت آمريكاست و هر 10 شماره را استراق سمع ميكند. آمريكاييها بي خود به موضوعي تا اين حد علاقمند نميشوند، مگر اينكه از آن نفع كامل ببرند. پس، كليه مكالمات تلفنهاي قرمز در سفارت آمريكا روي نوار ضبط ميشد و آمريكا بر كليه مسائل درجه اول مملكتي نظارت ميكرد. زماني سرلشكر نجاتي، افسر دفتر، اجازه خواست كه از تلفن قرمز استفاده شود. گفتم: به هيچوجه! استفاده نشد و فقط در دفتر ويژه هم استفاده نشد.(24)*
*تحريكات آمريكا در خصوص مرجعيت پس از مرحوم بروجردي
روزي آقاي كوهپايي به من گفت كه كنسولگري آمريكا در اصفهان، او را ميخواهند؛ پسر ايشان هم كه در آمريكا تحصيل ميكرد و تازه تحصيلاتش تمام شده بود و انگليسي ميدانست، نقش مترجم را براي ايشان داشت؛ و ميپرسند كه شما شهريه را به چه كسي خواهيد داد؟ جواب ميدهد بايد صبر كنيم ببينيم چه كسي مرجع ميشود، تا شهريه را بدهيم به او.
يادآوري اين مطلب سودمند است كه پيش از اين واقعه امام مدتي اصفهان بودند و آقاي كوهپايي با ايشان رابطه پيدا كرده بود و خلاصه امام را پسنديده بود كه همين هم شايد از چشم آنها مخفي نبود؛ در هر صورت، او چنين پاسخي به آنها داده بود؛ اما قانع نشده بودند و گفته بودند: «شما در جريان فوت آقاي بروجردي، در عراق بوديد. از آنجا تلگراف كرديد كه شهريه را به اسم آقاي حكيم بدهند. پس اين طور نيست كه صبر كنيد و شهريه را به هر كس رئيس شد بدهيد.» از اين برخورد و گفت و گو به خوبي روشن ميشود كه در زمان رژيم پهلوي سفارت آمريكا تا چه مسائل داخلي ايران را زيرنظر داشت.(25)*

*انقلاب سفيد آمريكايي
سرانجام به دنبال مسافرت شاه در 21 فروردين 1341 به آمريكا، مقامات آمريكايي متقاعد شدند كه اصلاحات موردنظر آنان كه چند ماه بعد با سر و صداي فراوان به عنوان «انقلاب سفيد» اعلام گرديد، به دست خود شاه بايد اجرا شود.
به دنبال اين بند و بست سياسي علي اميني از صحنه خارج ميشود و به جاي او اميراسدالله كه در اين مرحله در كنار شاه و براي حفظ تاج و تخت او تلاش زيادي كرده بود به نخستوزيري ميرسد.(26)*

پي نويس ها:
*1ـ گلشائيان، عباسقلي، خاطرات من يا گذشتهها و انديشههاي زندگي، چاپ اول، تهران، انتشارات اينشتين، 1377، جلد 1، ص 75.
*2ـ گلشائيان، همان، صص 63 و 64.
*3ـ گلشائيان، همان، ص 154.
*4ـ گلشائيان، همان، ص 718.
*5ـ هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، سياست خارجي ايران در دوره پهلوي (1357ـ1300)، چاپ سوم، نشر البرز، 1375، صص 88 و 89.
*6ـ تفرشي، مجيد، گزارشهاي محرمانه شهرباني (1326ـ1324)، چاپ اول، سازمان اسناد ملي ايران، 1371، جلد دوم، ص نُه.
*7ـ هوشنگ مهدوي، همان، صص 116 و 117.
*8ـ تفرشي، همان، ص 328.
*9ـ تفرشي، همان، ص 339.
*10ـ معتضد، خسرو، ناكامان كاخ سعدآباد، چاپ دوم، تهران، انتشارات زرين، 1375، جلد دوم، صفحه 837.
*11ـ لاينگ، مارگارت، مصاحبه با شاه، ترجمه: اردشير روشنگر، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1371، ص 186.
*12ـ گلشائيان، همان، صص 957 و 958.
*13ـ هويدا، فريدون، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا. مهران، چاپ سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 131.
*14ـ اسفندياري بختياري، ثريا، كاخ تنهايي، ترجمه: اميرهوشنگ كاوسي، چاپ سوم، تهران، نشر البرز، 1371، ص 215.
*15ـ نجاتي، غلامرضا، ماجراي كودتاي سرلشكر قرني، چاپ اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1373، ص 17.
*16ـ نجاتي، همان، ص 49.
*17ـ سوليوان، همان، ص 74.
*18ـ روحاني، فخر، اهرمهاي سقوط شاه و پيروزي انقلاب اسلامي، چاپ اول، نشر بليغ، 1370، جلد اولف ص 266.
*19ـ روحاني، همان، ص 262.
*20ـ فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 382.
*21ـ لاينگ، همان، ص 209.
*22ـ فردوست، همان، ص 409.
*23ـ فردوست، همان، ص 338.
*24ـ فردوست، همان، صص 335 و 336.
*25ـ هاشمي، محسن، هاشمي رفسنجاني دوران مبارزه، چاپ اول، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، جلد اول، ص 117.
*26ـ اختريان، محمد، نقش اميرعباس هويدا در تحولات سياسي اجتماعي ايران (بهمن 43 ـ مرداد 56) چاپ اول، انتشارات علمي، 1375، ص 31.


منبع: خبرگزاري فارس


برچسب‌ها: تاريخچهاي از دخالتهاي آمريكا در ايران
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:30 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

پايگاههاي خود را در خاورميانه توسعه دهد
سيد ضياء الدين طباطبايي روز 23/5/1340 در جمع حدود 20 نفر از دوستانش كه در خانه او واقع در منطقه سعادت آباد تهران گرد آمده بودند گفت « دولت آمريكا متوجه خطرات و قدرت نمايي شوروي شده ، قصد دارد پايگاههاي خود را در خاورميانه توسعه دهد و طبعا بهترين و مناسب ترين محل ، ايران است كه خداي نخواسته ، اگر جنگي شروع شود ميدان تاخت و تاز نيروهاي متخاصم قرار خواهد گرفت و به طوري كه روزنامه ها نوشته اند ظاهرا خلبانان و متخصصان لبناني و در اصل متخصصان آمريكايي در سواحل بحر خزر مشغول مطالعه نحوه فرود آمده هواپيماها مي باشند و ما كه با آمريكا هم پيمان هستيم ناچار بايد طبق تعهد خود عمل كنيم و تنها راهي كه ايران را از خطرات جنگ آينده حفظ خواهد كرد پيروي از تز بي طرفي است »

رجال عصر پهلوي به روايت اسناد ساواك ، مركز بررسي اسناد تاريخي ، ج 7 ، ص 192


برچسب‌ها: سيد ضياء, آمريكا قصد دارد
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:28 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

روزنامه ديپلمات در شماره 15/6/1340 خود در مقاله اي به قلم احمد آرامش وزير مشاور و رئيس سابق سازمان برنامه نوشت « نظري به تركيب هيات وزيران كابينه هاي هشت سال اخير كشور ، اين داعيه را به خوبي اثبات مي‌كند كه چگونه دولت آمريكا در هر كابينه اي با تفويض مقام وزارت به يكي دو نفر از مترجمان سابق اصل چهار و يا محصلان كالجهاي آمريكا ، خبرچيناني را براي خود تدارك ديده است تا بلافاصله پس از ختم هر جلسه هيات وزيران ايران ، از كليه اخبار و تصميمات متخذه از طرف هيات دولت ما اطلاع حاصل نمايد »

روزشمار 15 خرداد ، احد گودرزياني ، انتشارات سوره مهر ، ج دوم ، ص 267


برچسب‌ها: جاسوسي آمريكا در جلسات هيات دولت ايران
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:26 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در حكومت پهلوي در سالهاي مأموريت خود در تهران (خرداد 1356 تا فروردين 1358) شاهد بسياري از تحولات و رويدادهاي ايران بود. او پس از پايان مأموريت خود در كتابي به نام «مأموريت در ايران» به حقائقي از اوضاع سياسي ايران در عصر پهلوي، دخالتهاي آمريكا در ايران، وابستگي و چاپلوسي بسياري از مقامات دولتي شاه و اختناق سياسي و اجتماعي ايران در دوران حكومت محمد‌رضا پهلوي اشاره كرده است. متن زير توضيحات سوليوان در رابطه با ساواك است:
از زمان كوروش هخامنشي، شاهان ايران همواره سازمانهائي را به خدمت خود مي‌گرفتند كه از آنها به عنوان «چشم و گوش» خود ياد مي‌كردند. وظيفة اين سازمانها تحقيق و تجسس به منظور حفظ و حراست از تاج و تخت و تثبيت قدرت مقام سلطنت بود. اين سازمانها مانند تشكيلات جاسوسي و امنيتي امروز طبيعت مخفي داشتند و مأموران آنها با لباس مبدل در اطراف و اكناف مملكت گردش مي‌كردند و هويت واقعي خود را از مردم پنهان مي‌داشتند.
يكي از وظايف آنها اين بودكه خود را به لباس صاحبان حرف و مشاغل گوناگون درآورده ودر ميان طبقات مختلف مردم رسوخ مي‌كردند تا از افكار و انديشه‌ها و عوامل نارضائي و نگراني مردم مطلع شوند گزارشات آنها شاهان را از مسائل مورد علاقه و علل ناراحتي‌هاي مردم آگاه مي‌ساخت و براي رفع اين ناراحتي‌ها و افزايش محبوبيت خود در ميان مردم تدابيري بكار مي‌بستند. وظيفه ديگر اين مأموران رسيدگي به كار مأموران حكومت و بررسي توانائي آنها در انجام وظايف محوله و طرز رفتارشان با مردم بود و گزارشات آنها به شاه نشان مي‌داد كه كداميك از مأموران در انجام وظايف خود كوتاهي كرده يا فاسد و مورد نفرت مردم هستند.
اما مهمترين وظيفه اين مأموران كشف توطئه‌هاي احتمالي عليه حكومت و شناسائي مقامات دولتي و رهبران مذهبي و رؤساي قابل و ملاكيني بود كه نسبت به شاه وفادار نبودند. پادشاهان ايران همواره نگران توطئه‌هاي احتمالي بر ضد خود بودند، زيرا وسوسه قدرت و جاه‌طلبي هميشه ممكن بود بعضي از صاحبان قدرت و مقامات محلي را عليه پادشاه تحريك كند و فرمانروايان كشورهاي همسايه هم همواره مترصد فرصتي بودند كه با همكاري دشمنان داخلي شاه حكومت او را سرنگون كنند و بر سرزمين ايران مسلط شوند.
تاريخ گذشته ايران نشان مي‌‌دهد كه سازمانهاي خفيه شاهان كه در هر زمان نام مخصوص خود را داشتند هميشه با قدرت و خشونت عمل مي‌كرده‌اند. بازداشت‌هاي مخفيانه و شبانه، ربودن و سر به نيست كردن زندانيان و آزار و شكنجه آنها از روش‌هاي معمول و متداول اين سازمانها بوده و وجه مشترك همه آنها ايجاد ارعاب و وحشت براي تثبيت قدرت حكومت و خاموش كردن صداي مخالفان بوده است.
اين سيستم طي قرنها به تثبيت حكومت و دوام سلطنت شاهان ايران كمك كرد. رضاشاه هم در آغاز سلطنت خود تشكيلات پليسي مخفي گذشته را تجديد سازمان داد و براي شناسائي و تعقيب مخالفان خود از آن بهره‌‌برداري كرد. معهذا در زمان سلطنت رضاشاه اين سازمان از اهميت زيادي برخوردار نبود و رضاشاه با سبك خاص حكومت خود چنان رعب و و حشتي در دلها بوجود آورده بود كه كمتر كسي جرأت ابراز مخالفت با او را داشت تا چه رسد به اينكه توطئه‌اي براي برانداختن حكومت ترتيب دهند. بعلاوه رضاشاه براي حفظ سلطنت خود بيشتر به ارتش متكي بود و هر صداي مخالفي را به سرعت و شدت سركوب مي‌كرد.
پس از بركناري رضاشاه كه با از هم پاشيدگي و تضعيف ارتش همراه بود، جانشين او نه يك پليس مخفي قوي و نه يك ارتش قابل اتكاء در اختيار داشت. از طرف ديگر كشور در اشغال نيروهاي بيگانه بود و محمد‌رضا شاه در سالهاي نخستين سلطنت در واقع فاقد «چشم و گوش» پيشينان خود بود. بعد از خروج نيروهاي بيگانه از ايران كشمكش‌هاي داخلي و درگيري با مصدق او را از فكر تشكيل يك سازمان اطلاعاتي بازداشت تا اينكه پس از سقوط مصدق، كشف يك شبكة وسيع جاسوسي از طرف روسها در ارتش ايران شاه را به سختي تكان داد. اين شبكه كه به وسيله حزب توده سازمان داده شده بود صدها افسر را تا بالاترين رده‌هاي فرماندهي شامل مي‌شد.
پس از كشف و متلاشي شدن اين شبكه، شاه به فكر تشكيل يك سازمان اطلاعاتي مجهز و مدرن افتاد و براي مقابله با تشكيلات نيرومند جاسوسي روسها در ايران به دوستان امريكائي خود متوسل شد. در سال 1957 سازمان سيا طرح و چارچوب تشكيلاتي يك سازمان جديد اطلاعاتي را به شاه داد و خود در تأسيس و سازمان دادن آن مشاركت كرد. اين تشكيلات كه به نام سازمان اطلاعات و امنيت كشور ناميده مي‌شد به زودي بنام مخفف آن يعني ساواك شهرت يافت.
مأموران ساواك ابتدا دوره‌هاي تعليماتي خود را در آمريكا مي‌ديدند ولي بعدها اسرائيل هم به يكي از مراكز تعليماتي ساواك تبديل شد. تعليماتي كه در آمريكا و اسرائيل به مأموران ساواك داده مي‌‌شد علاوه بر آموزش‌هاي عمومي پليسي و اطلاعاتي، تعليمات ويژه مبارزه با روشهاي جاسوسي روسها و كشف رمزهاي پيچيدة جاسوسي آنها را شامل مي‌شد.
تشكيلات ساواك در ابتدا بي‌شباهت به سازمانهاي اطلاعاتي كشورهاي غربي نبود. البته با وجود همكاري نزديك سيا با اين سازمان، نظر به طبيعت هر سازمان اطلاعاتي، آمريكائيها بر همه اسرار اين سازمان و تشكيلات آن واقف نبودند و ما هرگز نتوانستيم تعداد واقعي اعضاي رسمي و تمام وقت اين سازمان را بدانيم. رقم تخميني اعضاي رسمي ساواك در حدود شش‌هزار نفر بود، البته شبكه اطلاعاتي ساواك «منابع» خبري بسياري را هم شامل مي‌شد و عده‌اي نيز بطور نيمه‌وقت و براي انجام مأموريت‌هاي خاص با ساواك همكاري مي‌كردند.
از اوائل دهه 1960 و بخصوص پس از قيام سال 1963 به رهبري آيت‌الله خميني ساواك به تدريج از صورت يك سازمان اطلاعاتي و ضدجاسوسي خارج شد و بخش عمد‌ه‌اي از آن به صورت يك پليس مخفي براي مبارزه با مخالفان سياسي رژيم درآمد. روش‌هاي خشونت‌آميز در ساواك كه ابتدا به وسيله اولين رئيس سازمان امنيت ايران ژنرال بختيار اعمال مي‌شد در ابعاد وسيعتري نسبت به مخالفان سياسي رژيم اعمال گرديد و بازداشت‌هاي خودسرانه و شكنجه براي گرفتن اعتراف و زندانهاي طولاني و بدون حكم دادگاه از روش‌هاي معمول و متداول ساواك به شمار مي‌آمد.
ساواك هرگونه فعاليت سياسي را با سوء ظن مي‌نگريست. نه فقط كمونيستها و افراطيون مذهبي، بلكه عناصر ليبرال و سوسيال دمكراتها و بازماندگان جبهه ملي سابق هم از تعقيب و آزار ساواك در امان نبودند. سازمانهاي دانشجوئي بيش از همه مورد سوءظن ساواك بودند و ساواك منابع اطلاعاتي و عوامل نفوذي زيادي در ميان دانشجويان داشت. هزاران عامل و منبع ساواك در دانشگاهها پراكنده شده بود و علاوه بر گزارش فعاليت‌هاي گروههاي مخالف، با شيوة تهمت و افترا بين خود آنها اختلاف به راه مي‌انداختند و از هماهنگي و انسجام آنان جلوگيري مي‌كردند.
در اين دوره، بخصوص در اواخر دهه 1960 و اوائل دهه 1970 نوعي حكومت ترور و وحشت بر ايران حكمفرما بود. نه فقط گروههاي شناخته شده‌ي مخالف و مبارز، بلكه بعضي از سياستمداران معروف و روشنفكران و خانواده‌هاي مرفه و متجدد هم از تعقيب و آزار ساواك مصون نبودند. بعضي‌ها بطور اسرار‌آميزي ناپديد يا ربوده مي‌شدند شكنجه در زندانها بصورت امري عادي درآمده بود و بعضي از زندانيان زير شكنجه كشته مي‌شدند. البته در دوران پس از انقلاب داستانهاي وحشتناك و اغراق‌آميزي از شكنجه در زندانهاي ساواك منتشر شد كه همه آنها را نمي‌توان باور كرد، ليكن بهر حال ربودن و زنداني كردن مخالفان بدون مجوز قانوني و آزار و شكنجه آنها در زندانهاي ساواك امري نيست كه قابل انكار باشد و همه اين‌ها در زماني صورت مي‌گرفت كه شاه با اجراي برنامه‌هاي اصلاحي معروف به «انقلاب سفيد» خود مي‌خواست فقر و جهل و بي‌عدالتي را از كشور خود ريشه‌كن سازد و آن را به سوي دروازه‌هاي «تمدن بزرگ» هدايت كند.
در اواسط دهه‌ي 1970 ساواك در مبارزه با گروههاي مخالف به موفقيت‌هاي زيادي دست يافته و فعاليت‌هاي تروريستي را كم و بيش از ميان برده بود. از سوي ديگر اعمال خشونت و شكنجه از طرف ساواك در سراسر جهان انعكاس يافته و اعتراضات شديدي را برانگيخته بود. در چنين شرايطي شاه علاقمند به ترميم موقعيت بين‌المللي خود بود و همسر شاه، شهبانو هم كه به تدريج صاحب قدرت و نفوذ بيشتري در دربار شده بود در مقابل شيوه‌هاي پليسي نامتناسب با شرايط زمان حساسيت نشان مي‌داد. مجموعه اين عوامل باعث شد كه ساواك در مبارزه با مخالفان روش ملايمتري در پيش گرفت و هنگامي كه حكومت كارتر در آمريكا بر سركار آمد شكنجه در زندانهاي ايران ظاهراً منسوخ شده بود.
با همه اين احوال ساواك هنوز در ايران و خارج از ايران بسيار بدنام بود و تصميم پرزيدنت كارتر دربارة حفظ ارتباط سازمان سيا با ساواك، عليرغم وعده‌هايش درباره‌ي تعميم حقوق بشر در جهان تصميمي دشوار و حساب شده بود.

«مأموريت در ايران» ، ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا درايران


برچسب‌ها: سوليوان, ما فقط بدنامي رابطه با ساواك را تحمل مي‌كرديم
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:20 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

ماژور «ايمبري ويس» قنسول آمريكا هنگام عكسبرداري از سقاخانه آشيخ‌هادي كه در آن روز، شايعاتي در موردمعجزات آن در افواه بود مورد هجوم و حمله‌ي عده‌ زيادي از مردم قرار گرفت و به شدت مجروح شد. پس از انتقال به بيمارستان نظميه عده‌اي از مردم داخل بيمارستان شده با داس و قمه و چكش و آب جوش او را به قتل ‌رساندند.
به دنبال اين حادثه در تهران حكومت نظامي اعلام گرديد. دو روز بعد «شارژ دافر» ـ كاردار ـ امريكا در وزارت خارجه حضور يافته با ذكاءالملك فروغي وزير خارجه مذاكره نمود. در اين جلسه كاردار تقاضاي شصت هزار دلار خون بهاء براي وراث ايمبري نمود. همچنين درخواست كرد دولت ايران اجاره كشتي جنگي امريكا را كه بالغ بر صد هزار دلار مي‌باشد بپردازد. اين كشتي جنازه ايمبري را به امريكا حمل خواهد كرد. ذكاءالملك با هر دو پيشنهاد قنسول آمريكا موافقت نمود.
دست كم تا زماني كه حكومت رضاشاه برقرار بود، هيچ نشريه‌اي در ايران جرأت نداشت علت واقعي اين قتل را بنويسد. پس از سقوط رضاشاه كتابي تحت عنوان «حماسه نفت» منتشر شد و به حادثه قتل «ويس» اشاره كرد. سپس مجله خواندنيها به نقل گزارش كتاب راجع به اين حادثه پرداخت، با هم اين گزارش را مي‌خوانيم:
ماژور «رابرت ايمبري ويس» كنسول آمريكا در تهران مردي كامل و خوش سر و وضع و مجرب و كاردان بود. در تهران حتي بچه‌هاي ولگرد هم او را مي‌شناختند. اما او نيز به تمام درباريان و مشاورين متنفذ شاه ‌آشنائي داشت و از تمام دسيسه‌ها و توطئه‌هائي كه بين رود فرات و دشت وسيع تركستان چيده مي‌شد آگاهي داشت. او يك كنسول ايده‌آل براي يك دولت بزرگ بود.
در يك روز گرم ماه ژوئن 1924 ماژور ايمبري به قصد گردش در پايتخت از خانه به درآمد. از آنجا كه عشق غريبي به عكاسي داشت يك دوربين عكاسي به شانه‌اش آويزان كرده بود و با اين وضع يكه و تنها در كوچه‌هاي تنگ تهران شروع به گردش كرد.
در آن اوقات اوضاع خيلي آشفته و درهم بود. چند روز پيش از آن دولت ايران به موجب يك بخشنامه به اتباع اروپايي اطلاع داده بود كه ملت به تحريك آخوند‌هاي متعصب قصد دارد تمام اروپائي‌ها را قتل عام كند.
ماژور ايمبري بي‌ارزشي چنين بخشنامه‌هائي را مي‌دانست و از طرفي هم هنوز از اهالي تهران هيچ عمل نامطلوبي سر نزده بود. پس ويس كنسول آمريكا مي‌توانست گردش عادي خود را به آرامي ادامه دهد.
ناگهان از دور ازدحام انبوهي ديد چند نفر ايراني ملبس به جامه‌هاي رنگ رنگ در كوچه‌ها نمايش مي‌دادند جمعيت كثيري به دنبال آنها افتاده بود هيچ عكاسي نبود كه از چنين فرصت استفاده نكند. ماژور ايمبري به سرعت دوربينش را از كيف درآورده ودر دوربين را برداشت براي ميزان كردن رو به جمعيت گرفت. غفلتاً درويش بلند قد لاغر اندام ژنده‌پوشي از ميان جمعيت بيرون آمد چشمهاي درشت او در چشمهاي ماژور خيره شد ودر حالي كه دست‌ها را به سوي آسمان بلند مي‌كرد فرياد زد: مؤمنين اين است شيطان رجيم مردي كه سه چشم دارد نگاه كنيد اي مؤمنين او دو چشم در سر دارد و يك چشم در دست اي ايراني‌ها كيست كه سه چشم دارد فقط شيطان است كه سه چشم دارد و با فريادهاي وحشيانه خود را بر روي ماژور انداخت.
«رابرت ايمبري» با يك مشت قوي او را به كناري انداخت. در يك چشم به هم زد ن ازدحام تهديد كننده و پرهياهو او را در خود محصور نمود. سنگي بر بناگوشش خورد و ماژور ايمبري رولورش را كشيد اما ديگر دير شده بود و جمعيت اورا از پاي درانداخت.
يك ساعت بعد وقتي پليس مداخله كرد از ماژور رابرت ايمبري ويس كنسول ممالك متحده جز نعشي متلاشي شده و تغيير شكل يافته و غرقه در خون چيزي باقي نبود.
اضطراب شديدي از اين فاجعه بر اتباع اروپائي مستولي گشت از صد سال پيش و از زمان قتل گريبايدوف سفير روس در ايران چنين حوادثي به وقوع نپيوسته بود. حكومت ايران از اين فاجعه بسيار پوزش خواست و مسئوليت اين واقعه را به گردن توده متعصب انداخت. اما اروپائي‌ها مطلع مي‌دانستند كه در شرق، توده هميشه آلتي در دستهاي زمامداران پشت پرده است.
در نيمه اول قرن اخير سفير روس در تهران به دست توده به قتل رسيد و اين قتل نتيجه دسيسه‌‌اي بود كه از طرف دربار بر ضد او چيده شده بود اما چه دست‌هائي ممكن بودتوده را بر عليه «ويس» كنسول آمريكا برانگيزد.
رفته رفته اسم يك نفر در افواه شايع شد. اين اسم كه نخست به طور نجوي برده مي‌شد و سپس علناً بر زبانها جاري مي‌شد در شماره 24 سپتامبر 1924 روزنامه هرالد تريبون چاپ نيويورك فاش گرديد و قتل «ماژور ايمبري» به حساب هارولد اسپنسر گذاشته شد. وي سالخورده‌ترين و لايق‌‌ترين عامل مخفي انگليس در خاور نزديك بود اما پشتيبان اين عامل كمپاني‌هاي مقتدر نفت انگليس و آمريكا بودند «ويس» كنسول آمريكا كمي پيش از حادثه قتل تمام نفوذ خود را به كار انداخته بود تا منابع نفت شمال ايران را از چنگ يك كمپاني انگليسي و آمريكائي به در آورده و آن را به كمپاني مشهور سينكلر واگذار كند. اما مداخله او در سياست نفت به بهاي جان او تمام شد.

كتاب «حماسه‌ نفت» / خواندني‌ها، 27 آبان 1323


برچسب‌ها: قتل كنسول آمريكا درتهران
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:18 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

آيت‌الله حاج سيد‌رضا فيروز‌آبادي مؤسس و بنيانگذار بيمارستان فيروزآبادي واقع در شهرري مي‌باشد. او در 1288ش. به دنيا آمد، در سالهاي 1294ش. تا 1322ش. در دوره‌هاي سوم، ششم، هفتم و چهاردهم نماينده مجلس بود. او حقوق دريافتي از مجلس را صرف ساختن بيمارستان بزرگي در شهرري كرد كه به نام خودش مشهور شد. وي در 14 مرداد 1344در سن 96 سالگي درگذشت.
مجله خواندنيها در خرداد 1324 گزارشي از ديدار سفير آمريكا از بيمارستان فيروزآبادي و گفت و گوي وي با آيت‌ الله فيروز‌آبادي به چاپ رسانده كه توجه خوانندگان گرامي را به آن جلب مي‌كنيم.
آقاي فيروزآبادي مي‌گفت يك روز سفير امريكا با خانمش براي ديدن مريضخانه اينجا آمده بود (اسم سفير كبير را نگفت ولي گويا مقصودش دريفوس است) و از من پرسيد كه چه چيز باعث شده كه شما اين مريضخانه را تأسيس كرديد. گفتم به امر پيغمبر (ص) اسلام اين كار را كردم. دريفوس گفت در قرآن راجع به ساختن مريضخانه حكمي نيست و پيغمبر (ص)تكليفي براي ساختن تعيين نكرده. گفتم پيغمبر (ص) فرموده حفظ و حراست نفس بر هر مسلماني واجب است و من اين مريضخانه را ساخته‌ام كه از نفوس حفاظت كنم. بيماران در اين مريضخانه معالجه شوند تا مرگ گريبان‌گير مردم نشود و زنده بمانند. سفير امريكا حرف مرا تصديق كرد و بعد از من پرسيد شما اجازه مي‌دهيد كه ما از ايرانيها زن بگيريم و با خانم ايراني ازدواج كنيم؟ گفتم خير. پرسيد چرا؟ گفتم شما بايد با زنهاي انگليسي ازدواج كنيد نه با زنهاي ايراني. زيرا انگليسي‌ها خيلي حقه‌باز هستند و شما مردمان ساده‌اي هستيد و اگر با انگليسي‌ها ازدواج كنيد يك نسل معتدلي بوجود خواهد آمد كه نه خيلي ساده باشد و نه خيلي حقه‌‌باز‌. سفير كبير پرسيد شما از كجا تشخيص داده‌ايد كه ما مردمان ساده‌اي هستيم؟ گفتم از اينجا كه شما آن همه از اروپا و آ‌لمان دور هستيد و تمام اطراف آمريكا را اقيانوسهاي بزرگ فراگرفته. نه آلمان مي‌تواند به شما حمله كند و نه مملكت ديگري، احتياجي هم به مستعمره نداريد، پول و كارخانه و اقتدار و همه چيز داريد معهذا گول انگليسي‌ها را خورديد و آمديد در اروپا به نفع انگليس مشغول جنگ شُديد و اين همه آدم كشتيد. و اين اقدام براي شما كه مي‌گوييد هميشه طرفدار صلح و صفا هستيد و در تمام عالم براي مردم مريضخانه مي‌ساختيد كه مردم را از مرگ نجات بدهيد، خوب نبود و شما هم خودتان برخلاف رويه‌تان داخل آدم‌كش‌ها گشتيد.
از آقاي فيروز‌آبادي پرسيدم سفير كبير چه گفت؟ آقاي فيرو‌زآبادي گفت سفير امريكا و خانمش به هم نگاه كردند و خنديدند مثل اينكه حرف مرا تصديق كردند. از آقاي فيروزآبادي پرسيدم ديگر چه سئوالي از شما كرد؟ گفت سفير كبير به من گفت همه چيز مذهب شما خوب است ولي اينكه اجازه داده شده كه چهار زن بگيرند خوب نيست. گفتم اين هم دليل دارد و من دلايل آن را براي شما مي‌گويم:
اول آيا تصديق داريد كه در همه جاي دنيا زن بيش از مرد است؟ گفت بله. گفتم آيا اگر به هر مرد يك زن بدهند سر يك عده از زنها بي‌كلاه نمي‌ماند؟ گفت چرا. گفتم پس تكليف اين زنهاي بي‌شوهر چيست؟ تا آخر عمر كه نمي‌توانند بي‌شوهر باشند اگر شوهر كنند آن وقت بعضي از مردها داراي دو زن و يا بيشتر مي‌شوند و اين همان هست كه پيغمبر (ص) به ما اجازه داده. اگر از طريق غيرمشروع با مردها رابطه پيدا كنند كه برخلاف مصلحت خودشان و مردم است بنابراين حكم پيغمبر (ص) ما درست است.
آقاي فيروزآبادي گفت راجع به اين موضوع هم سفير كبير و خانمش به هم نگاه كردند و خنديدند.
دوم ـ از شما مي‌پرسم و خواهش مي‌كنم چون مي‌گوييد مردمان راستگوئي هستيد جواب درست بدهيد ـ سفير كبير گفت بفرماييد ـ گفتم آيا واقعاً هر مردي در مدت عمرش به زنش تنها اكتفا مي‌كند،‌ و يا گاهي هم شيطنت‌هاي ديگري مي‌كند. سفير كبير گفت بله غالباً مردها به همسر خود قناعت نمي‌كنند. گفتم پس در اين صورت خوب است همان شيطنت را از طريق شرعي و بر طبق حكم خدائي انجام دهند نه از طريق نامشروع و حرام. پس از اين استدلال ظاهراً سفيركبير جواب قانع كننده‌اي نداشته و چون از طرز بيان ساده و بي‌آلايش آقاي فيرو‌زآبادي خوشش آمده از ايشان خواهش كرده به خرج دولت امريكا دو سال به امريكا بروند و تبليغ دين اسلام كنند ولي آقاي فيروزآبادي براي اينكه مريضخانه‌اش بي‌سرپرست نشود قبول نكرد.
چندماهي از اين مصاحبه گذشت يك روز آقاي امين‌ الملك مجله‌اي آمريكائي به ايشان نشان داد كه عكس آقاي فيروز‌آبادي در آن چاپ شده و شرح مفصلي راجع به مريضخانه وي در آن نوشته شده بود. آقاي فيروز‌آبادي مي‌گفت من خيلي تعجب كردم عكس من در آمريكا چه كار مي‌كرده و كي از من عكس برداشته و به امريكا فرستاده كه در مجله چاپ كرده‌اند...

«خواندنيها» 19 خرداد 1324


برچسب‌ها: مصاحبه سفير آمريكا با آيت‌الله فيروزآبادي
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:18 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

خيلي محرمانه
شماره گزارش: 78 0608 6846 31 دسامبر 1978 ـ 10 دي 1357
از: دفتر وابسته دفاعي آمريكا، تهران به: سازمان اطلاعات دفاعي، واشنگتن دي. سي
عنوان: خلاصه وضعيت ايران، از 28 دسامبر تا 31 دسامبر 78
16ـ خلاصه: (بدون طبقه‌بندي): اين گزارش حاوي اطلاعاتي راجع به وضعيت ايران از ساعت دوازده ظهر 28 تا دوازده ظهر 31 دسامبر 78 (به وقت محلي) مي‌باشد.
22ـ جزييات گزارش (خيلي محرمانه ـ غيرقابل رؤيت براي بيگانگان)
الف ـ وضعيت كلي:  
امروز صبح تهران با وجود گروههاي پراكنده‌اي از تظاهركنندگان در بسياري از نقاط شهر نسبتاً آرام گزارش شده است. ديروز شواهدي وجود داشت كه نشان مي‌داد طرح راهپيمايي بزرگي در مقابل سفارت «واقع در تهران» ريخته شده بود. به هر صورت نيروي دفاعي محوطه سفارت به طور قابل‌توجهي افزايش داده شد و بدين وسيله از اين حمله ممانعت به عمل آمد. امروز سوزاندن آشغالها و اتومبيلها در سراسر مركز شهر ادامه داشت و ظاهراً ناحيه جنوب شرقي شهر و اطراف پايگاه هوايي دوشان‌تپه اوج اغتشاشات بوده است. ترافيك يك دهم روال عادي است، ولي عابرين در گروههاي كوچكي در هر گوشه‌اي به چشم مي‌خورند. اين مسئله، حفظ آرامش توسط نيروهاي حكومت نظامي را مشكل كرده است به طوريكه تمايز بين اشخاص آشوبگر و عادي، امري غيرممكن است. در بخش اقتصاد هيچ بهبودي به چشم نمي‌خورد و هنوز خيلي زود است كه گفته شود كه آيا دكتر بختيار قادر به تشكيل دولتي مي‌باشد و اينكه آيا چنين حكومتي توان هدايت و جلب همكاري آنهايي كه مورد نياز اداره كشور مي‌باشند دارد يا نه؟
ب ـ فعاليتهاي ضدآمريكايي، ضد خارجي:
جو عمومي تظاهرات رنگ ضدخارجي بيشتري به خود مي‌گيرد. طي اين مدت حداقل هشت مورد از اقدامات ضدامريكايي گزارش شده است. اين اقدامات متوقف كردن اتومبيلها و اخطار به سرنشينان مبني بر برگشت به كشورشان، به سنگ بستن اتوبوسها، و دو مورد متوقف كردن عابرين آمريكايي و تفتيش آنها توسط ايرانيان غيرنظامي در خيابان، را شامل مي‌شود. همچنين حملاتي نيز عليه مليتهاي ديگر منجمله آلمانيها و روسها وجود داشته است. امروز مركز بازرگاني آمريكا واقع در بولوار اليزابت صحنه تظاهرات جمعيتي عظيم و خشمگين بود كه اين جمعيت سرانجام توسط نيروهاي حكومت نظامي متفرق شدند. هنوز گزارشي مبني بر اينكه به خارجيان مقيم تهران آسيب جدي رسيده باشد، دريافت نشده است.
ج ـ فعاليتهاي مخالف و موافق شاه:
در تمام اين مدت تظاهرات عمده‌اي در تهران رخ نداده است. فعاليتهاي خياباني توسط گروههاي كوچكي كه اقدام به سوزاندن زباله و لاستيك اتومبيل مي‌كنند، صورت مي‌گيرد. معمولاً اين آتشها باعث كند شدن سرعت اتومبيلها مي‌شود كه در پي آن جوانها از سرنشينان آنها مي‌خواهند كه چراغهاي اتومبيلهايشان را در حمايت از خميني روشن كنند و در صورتي كه اتومبيل سرنشين خارجي داشته باشد ضمن كوبيدن روي اتومبيل به آنها مي‌گويند كه به كشورشان برگردند. اين گروهها همچنين ظاهراً بدون هيچ هدفي دست به سوزاندن اتومبيلهاي بدون سرنشين مي‌زنند. به هر حال، تاكنون حداقل خسارت در تهران به ساختمانها وارد شده است. با توقف تقريباً كامل توليد نفت خام، اصولاً محصولات نفتي ديگر يافت نمي‌شوند. در حال حاضر اغلب پمپ‌بنزينها همانند توزيع‌‌كنندگان نفت سفيد بسته‌اند. در چند شعبه‌اي هم كه هنوز اين محصولات را دارند، صفهاي طويلي تشكيل شده است. مواد غذايي و نان هنوز يافت مي‌شوند. اكنون اعتصابات، تمام كشور را به طور اساسي فلج كرده است. تنها اداره برق و تلفن خدمات خود را ارائه مي‌دهند. در فرودگاه مهرآباد تنهاخطوط تجارتي كه قادر به تهيه سوخت از جاهاي ديگري بوده‌اند به پروازهاي خود ادامه مي‌دهند. اينها شامل ايرفرانس، لوفت‌هانزا، سوئيس اير و بريتيش ايرويز مي‌باشند. پروازهاي اروپايي پان آمريكن نيز صورت مي‌گيرد. نه سوخت جت وجود دارد و نه كاركنان مربوط به بخش غيرپروازي.
N.B: چون يگان حمل و نقل هوايي مك اين كار را انجام مي‌دهد تا اطلاع ثانوي هيچ برنامه‌اي جهت بارگيري سوخت جت جهت مصرف در ايران نداشته باشيد.
د ـ مشكلات و اقدامات امنيتي:
امروز دوباره تقريباً 80 نفر سرباز داريم كه از سفارت محاظفت مي‌كنند. با راهپيمايي تهديدآميز اقدامات امنيتي افزايش داده شد و با هماهنگي كه با نيروهاي زميني ارتش ايران به عمل آمده است در حال حاضر هليكوپترهايي كه نيروهاي كمكي را حمل مي‌كنند مي‌توانند در داخل محوطه سفارت به زمين بنشينند. هوانيروز ايران يادآور شده است كه اكنون به جاي چند محافظ غيرنظامي، سربازان و شش آتشبار BTR-60 از آشيانه هواپيماي خانواده سلطنتي محافظت مي‌كنند. نيروهاي حكومت نظامي كه ظاهراً هنوز بنزين براي مصرف خودروهايشان دارند، اكنون مي‌توانند به خاطر عدم وجود ترافيك وسايل نقليه، خيلي سريع‌تر در شهر حركت كنند. در حال حاضر آنها به جاي پخش شدن در تمام سطح شهر، در كلانتريها و اماكن مهم مستقر شده‌اند.
ه‍ـ فعاليتهاي خارج از تهران:
پايتخت در مقايسه با بسياري از شهرهاي ديگر ايران آرام بوده است.
1ـ اهواز: شهر با آشوبهاي عمده‌اي مواجه بوده و طبق گزارش، كنسولگري انگليس و انجمن ايران و آمريكا مورد حمله واقع شده‌اند. ادعا مي‌شود اكثريت قريب به اتفاق خارجيان مقيم اين ناحيه در حال خارج شدن مي‌باشند.
2ـ مشهد: طبق گزارشات واصله نيروهاي حكومت نظامي به خاطر آشوبهاي شديد مجبور به عقب‌نشيني از بخشي از شهر شدند. طبق گزارش دو كلانتري، يك خانه تيمي آمريكايي، يك كلوپ افسران و انجمن ايران و آمريكا به كلي در آتش سوختند. يك منبع گزارش مي‌دهد كه سربازي ربوده شد و يك فورد تورينو كه در داخل خانه تيمي آمريكا بود در آتش سوخت.
3ـ تبريز: كنسولگري آمريكا ديروز مورد حمله واقع شد. تظاهركنندگان وارد ساختمان اصلي يا دفاتر نشدند، اما با پرتاب گاز اشك‌آور در داخل محوطه كنسولگري پراكنده شدند. چون امروز دوباره تظاهرات شكل مي‌گرفت، هواپيماي 12 ـ C سفارت جهت تحويل گاز اشك‌آور بيشتر به تبريز اعزام شد.
4ـ شيراز: گزارشات رسيده از شيراز نشان مي‌دهد كه به كنسولگري انگليس در آنجا حمله شده است.
5ـ اصفهان: بنا به گزارش، ديروز در مركز شهر اصفهان تظاهرات عظيمي بدون درگيري برگزار گرديد.
نظريات تهيه‌كننده (خيلي محرمانه ـ غيرقابل رؤيت براي بيگانگان)
فعاليتها در شهر تهران تقريباً متوقف شده‌اند. در تظاهرات خياباني عموماً تعداد كمي شركت‌داشتند. شهر چشم‌انتظار اين هست كه ببيند دكتر بختيار و كابينه جديدش چه مي‌كنند و يا اصلاً قادر به انجام كاري هستند. نه وضع دولت جديد روشن است و نه نقش جديد شاه مشخص. تا وقتي مواضع دقيق روشن نشوند كسي نمي‌تواند پيش‌بيني كند كه آيا دكتر بختيار قادر به جلب همكاري رهبران مذهبي، افسران نظامي و تكنوكراتها مي‌باشد يا نه؟ حداقل بدون حمايت ضمني هر سه گروه، توانايي وي در بيرون كشيدن كشور از باتلاق كنوني با مخاطرات جدي همراه خواهد بود.

مجموعه اسناد لانه جاسوسي ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، كتاب نهم


برچسب‌ها: آمريكايي ؛ به خانه ات برگرد
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 10:40 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

خيلي محرمانه
شماره گزارش: 78 0303 669 1 4 دسامبر 1978 ـ 13 آذر 1357
از: اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي، منطقه 72 ـ تهران، ايران
به: ستاد فرماندهي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي، واشنگتن دي. سي.
عنوان: ادامه فعاليتهاي ضدآمريكايي
16ـ خلاصه: (خيلي محرمانه) فعاليتهاي گزارش شده ضدآمريكايي از تهران، اصفهان و بوشهر. منزل يكي از افسران نيروي هوايي آمريكا در تهران در سوم دسامبر مورد اصابت يك بمب آتش‌زا قرار گرفت ولي عمل نكرد. خودروهاي شخصي متعلق به يكي از غيرنظاميان وزارت دفاع در تهران و يكي از كاركنان شركت بين‌المللي هليكوپترسازي بل در همين روز در اصفهان سوخت.، درب ورودي آپارتمان مجتمع مسكوني آمريكاييهاي غيرنظامي در تهران در دوم دسامبر به آتش كشيده شد، منزل يكي از كاركنان شركت بين‌المللي هليكوپتر‌سازي بل در اصفهان در تاريخ دوم دسامبر 78 مورد اصابت يك بمب آتش‌زا قرار گرفت. تلفن‌ها و ياداشتهاي تهديدآميز ادامه دارد. پرسنل نظامي آمريكايي ساكن در هتلي در تهران در تاريخ سوم دسامبر دو بار تهديد تلفني بمب‌گذاري دريافت كردند. در ماشين فتوكپي يك شركت آمريكايي در تهران نشريه ضدآمريكايي به دست آمد. لاستيك چرخهاي دو خودرو در تهران در تاريخ سي‌ام نوامبر پاره شدند. مقامات امنيتي ايران به آمريكاييان اخطار مي‌كنند كه عناصر مخالف مواد منفجره به همراه دارند و ممكن است آنها را عليه شهروندان آمريكايي به كار برند.
22ـ جزييات:
الف ـ (بدون طبقه‌بندي) اين گزارش حاوي اطلاعات خام مي‌باشد. طرحها و يا تدابير سياسي نبايستي تنها بر اساس اين گزارش تهيه و يا اصلاح گردند.
ب ـ (بدون طبقه‌بندي) منابع خبري اين گزارش مأمورين امنيتي دايره پشتيباني لجستيكي ارتش و شركت سيلوانيا در تهران مي‌باشند و هر يك گزارش داده‌اند كه شب 30 نوامبر 78 لاستيك اتومبيل يكي از كاركنان شركت كه در شمال شرقي تهران سكونت دارد هنگامي كه اتومبيل خود را در مقابل خانه‌اش پارك كرده بوده را خالي كرده‌‌اند (تاريخ كسب خبر: 30 نوامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: دوم دسامبر 78، تهران. ارزيابي: ج ـ 2. منابع خبر: گلن لمب، دايره پشتيباني لجستيكي ارتش و بيل مايكل، سيلوانيا، مأمور ويژه: تروي سوليوان).
ج ـ (بدون طبقه‌بندي) منبع خبر، يكي از كاركنان شركت آمريكايي بين‌المللي بل در تهران كه از اعتبار كافي برخوردار است به ما اطلاع داد: در بعد از ظهر سي‌ام نوامبر 78، منبع خبر، زماني كه مي‌خواست از ماشين فتوكپي كه در دفتر اصلي شركت قرار داشت استفاده نمايد يك نسخه از جزوه‌اي را يافت كه حاوي مطالب زير بود:
بدون شك شما از جنبش رهايي بخش كنوني ملت ما آگاه هستيد. هدف ما، كلاً رهايي از استبداد سلطنتي‌داخلي و استثمار خارجي مي‌باشد. ما مي‌خواهيم در ايران حكومت اسلامي برقرار سازيم تا بتوانيم آزادانه بيانديشيم و آزادي را به دست آوريم و بر اساس عدالت زندگي كنيم و روابطمان را با ديگر كشورها بر اساس احترام متقابل و عدالت بنا نهيم. شما دانسته يا ندانسته در خدمت منافع دشمن ملت ما هستيد، بنابراين حضور شما در ايران مانعي براي انقلاب ما به حساب مي‌آيد. ما به شما و خانواده‌تان يك ماه فرصت مي‌دهيم تا تهران را ترك نماييد. بعد از اين مدت ما تمامي بيگانگاني را كه در ايران مانده‌اند به مثابه دشمنان خود قلمداد و با آنها قاطعانه مبارزه خواهيم كرد. بنا به رفتار تفاهم‌آميز مردم و دولت فرانسه نسبت به رهبر عظيم‌الشأن مذهبي ما امام خميني، در حال حاضر فرانسويها و همچنين تمام خبرنگاران خارجي مستثني هستند. ما از مردم خواسته‌ايم تا با امكاناتشان ليستي از محل سكونت بيگانگان، شركت‌ها و شركت‌هاي خارجي و محل كارشان تهيه كرده و آماده نبرد شوند. انجمن استادان دانشگاه براي استقرار حكومت جمهوري اسلامي در ايران (تاريخ كسب خبر: 30 نوامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: يكم دسامبر 78، تهران. ارزيابي: C – 2، منبع خبر: آرتور هادلستون مدير آموزش، مأمور ويژه : جيمي استات)
د ـ (بدون طبقه‌بندي) منبع: فردي است كه براي اولين بار گزارش تهيه مي‌كند و در يگان سي‌ام سپاه صلح كار مي‌كند. وي اطلاع داد كه شوهرش دو نسخه از نامه‌هاي تهديدآميزي (براي متن پيام به پاراگراف قبلي مراجعه كنيد) را كه از شكاف درب محل سكونتشان واقع درخيابان بلارام پلاك 31 منطقه قيطريه تهران به داخل انداخته شده بودند پيدا كرده است. منبع گفت كه هيچ‌يك از همسايگان آمريكايي‌اش چنين نامه‌اي دريافت نكرده‌اند، و نظرش اين بود پسر جوان روزنامه‌فروش قبلي خانه‌اش را شناسايي كرده است. (تاريخ اطلاع: 28 نوامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: 30 نوامبر 78، تهران. منبع: خانم مارجوري گرين لا، ارزيابي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي: و ـ 2، مأمور ويژه: رونالد. ك. بليس حوزه 72).
ه‍- (بدون طبقه‌بندي): منبع خبر، مأمور امنيتي شركت بين‌المللي هليكوپترسازي بل در تهران مي‌باشد. وي اطلاع داد كه در حدود ساعت نه و پانزده دقيقه شب دوم دسامبر، فرد يا افرادي كه سوار بر موتورسيكلت بودند شيئي را به طرف درب ورودي مجتمع مسكوني واقع در خيابان ورزنده شماره 8، كه تقريباً در فاصله سه بلوكي سفارت واقع است پرتاب كردند كه باعث گرديد درب آپارتمان در ميان شعله‌هاي آتش بسوزد. درب آپارتمان سوخت ولي ساختمان دچار هيچ‌گونه خسارت جدي نشد. شيشه‌اي در نزديكي درب پيدا نشد تا حاكي از اين باشد كه شيء مورد استفاده بطري آتش‌زايي بوده است. صاحبخانه ايراني، كارمند شركت بين‌المللي هليكوپترسازي بل و سه آمريكايي ديگر كه از كارمندان شركتهاي آمريكايي مي‌باشند در اين ساختمان سكونت دارند. در اوايل شب تظاهراتي در اين منطقه به وقوع پيوسته بود. (تاريخ اطلاع: 2 دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: چهارم دسامبر 78، تهران، ارزيابي : ب ـ 2، منبع: وين استوارت، مأمور ويژه: سوليوان).
و ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع، فردي است كه براي اولين بار گزارش مي‌دهد، اطلاع داد كه، در حدود ساعت 9 صبح دوم دسامبر 78، منبع توسط يكي از همسايگان آمريكايي مطلع شد كه چند جوان ايراني خانواده منبع خبري را با صداي بلند تهديد به مرگ كرده‌اند. منبع خبر در خيابان انديشه 6، پلاك 47، آپارتمان شماره 2، سكونت دارد و همسايه آمريكايي وي نيز در همان ساختمان آپارتمان شماره 4 ساكن مي‌باشد. گزارش مي‌شود كه همسايه آمريكايي از خانه شاگردش از طريق استراق سمع شنيده است كه سه مرد ايراني منبع خبر و دخترش را به خاطر پوشيدن لباس زننده در اطراف منزلشان، يعني پوشيدن شورت (شلوارك) هنگام ايستادن در بالكن منزلشان و اينكه سگ در منزلشان دارند، مورد شماتت قرار مي‌دادند. سه مرد ايراني گفتند كه «ما حتماً كساني را كه در آپارتمان شماره 2 زندگي مي‌‌كنند خواهيم كشت» البته منظور منبع خبر و خانواده‌اش مي‌باشد. (تاريخ اطلاع: دوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: دوم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: F – 2 ،‌منبع خبر: لورين الكوفر، پشتيباني عمومي يگان 5 هيأت مستشاري نظامي، مأمور ويژه: جيمي استات).
ز ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع غيرنظامي آمريكايي در تهران كه هيچ سابقه گزارش دادن ندارد، اطلاع داد كه ساعت 2 بعد از ظهر دوم دسامبر 78، هنگامي كه پسرش مشغول صحبت تلفني بود مرد ناشناسي صحبت را قطع مي‌كند و مي‌گويد «يانكوئي ـ بروگمشو» پسر منبع خبر مي‌گويد «شما يانكوئي تلفظ مي‌كنيد بگوييد يانكي». شخص ناشناس مي‌گويد «مي‌‌دانم» و گوشي را به زمين مي‌گذارد. (تاريخ اطلاع: دوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: سوم دسامبر 78، تهران، منبع: فرانك اسكاريانو، پشتيباني عمومي يگان 14، آمريكا، ارزيابي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي، و ـ 2، مأمور ويژه: جيمي استات).
ح ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع، غيرنظامي وابسته به وزارت دفاع كه سابقه گزارش دادن به اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي ندارد اطلاع داد كه در تاريخ سوم دسامبر 78 شعارهايي با گچ روي اتومبيل‌اش نوشته‌‌اند. همسايه ايراني بعضي از شعارها را بدين‌گونه ترجمه كرد: «مرگ بر شاه، درود بر خميني»، «كارتر براي شاه گريه مي‌‌كند»، «مي‌چكد از چنگ او خون جوانان ما». منبع در شمال شرقي تهران، خيابان داور، پلاك 58 زندگي مي‌كند. (تاريخ اطلاع: سوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: سوم دسامبر 78، تهران، منبع: مري ريچارژ، پشتيباني عمومي يگان 12، ارزيابي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي: F – 6 ، مأمور ويژه: جان اورشاك).
ط ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع خبر، عضو ارتش آمريكاست كه براي اولين بار براي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي آمريكا گزارش تهيه مي‌نمايد.
وي اظهار داشت كه بين ساعت بيست و سي تا بيست و سي و پنج سوم دسامبر 78 در محل سكونتش دو تلفن تهديدآميز از جانب فردي كه انگليسي به طور شكسته صحبت مي‌كرد به وي شده است. در تلفن نخست اين مرد گفت «فرمانده، بايد تا قبل از فردا از ايران بروي» و بعد از اينكه يكي از دوستان منبع خبر، به آن پاسخ داده و گوشي را گذاشته بود، وي مجدداً زنگ زد و گفت «فردا بايد از ايران برويد والا شما را خواهيم كشت». (تاريخ اطلاع: سوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: سوم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: F – 2 ، منبع خبر: ادوارد بوردلن استوار نيروي دريايي، مأمور ويژژه جيم موراسكي).
ي ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع خبر، يكي از كاركنان هتل اوين واقع در شمال غرب تهران مي‌باشد و گفت كه دو تلفن تهديدآميز اولي صبح و دومي در بعد از ظهر مبني بر بمب‌گذاري به يكي از تلفن‌چي‌هاي هتل شد. پليس ايران ساختمان محل را جستجو نمود ولي بمبي پيدا نكرد. (تاريخ اطلاع: سوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: سوم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: F – 2 ، آقاي ام ـ زره پروان مدير خدمات عمومي هتل، مأمور ويژه: فرانك هيوي).
ك ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع خبر، غيرنظامي وابسته به وزارت دفاع است كه در خدمت دفتر هواپيمايي ايران واقع در فرودگاه مهرآباد تهران مي‌باشد و براي اولين بار گزارش تهيه مي‌‌كند. وي اظهار داشت كه در حدود ساعت يازده و نيم شب سوم دسامبر 78، همسايگان طبقه بالا و پهلويي او را بيدار مي‌كنند و به وي خبر مي‌دهند كه جيپ هايچوپيكاپ مدل 1976 وي را آتش زده‌اند. بازرسان پليس تهران دريافتند كه دو كوكتل مولوتف از قسمت برزنتي به داخل اتومبيل پرتاب شده است. در اين حادثه سقف برزنتي اتومبيل كاملاً سوخت و به رنگ قسمت خارجي اتومبيل و يك صندلي خسارت وارد آمد. اتومبيل در مقابل منزل مسكوني وي واقع در قسمت شمالي تهران، كوچه رامين، شماره 15 پارك شده بود. وضع منطقه ناامن بود و چراغهاي منطقه به خاطر قطع جريان برق خاموش شده بودند. ساكنان آپارتمان بالايي سر و صداهايي را از روي بامها شنيده و ظاهراً مزاحم يا مزاحمين را ترساندند و فراري دادند. فردي كه در طبقه پايين محل اقامت منبع خبر سكونت دارد اطلاع داد كه 15 دقيقه قبل از اين حادثه سر و صداهايي شنيده ولي كسي را نديده بود، بعد نوري را از بيرون ملاحظه كرده و خودروي منبع خبر را در آتش شعله‌ور ديده است. پليس و اداره آتش‌نشاني در حدود ساعت 12 شب در محل حادثه حاضر و شروع به تحقيق نمودند كه آتش‌سوزي ديگري در همان هنگام در انتهاي خيابان نظر مأموران آتش‌نشاني را جلب كرد. ابتدا آن آتش را خاموش كردند. از بازرسيهاي به عمل آمده معلوم شد كه فردي در حدود همان زمان كه جيپ را آتش زده، لاستيكي را هم آتش زده است. منبع خبر اظهار داشت كه قبلاً چنين حوادث و يا مشكلاتي نداشته است. (تاريخ اطلاع: سوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: چهارم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: F – 2 ، منبع خبر: استانلي. ل. پرايس پشتيباني عمومي يگان 13، مأموران ويژه: جيمي استات و جيمز موراسكي).
ل- (بدون طبقه‌بندي): تحقيقات به عمل آمده در محل حادثه حاكي از اين بود كه اتومبيل را از محوطه به خيابان منتقل كرده بودند. بدنه برزنتي اتومبيل كاملاً خراب شد و خسارت وارده به رنگ بدنه آن زياد بود. شيشه پنجره عقب ظاهراً در اثر حرارت زياد شكسته و روكش صندليها سوخته بود. علاوه بر آن قسمت داخلي اتومبيل در اثر دود زياد خسارت برداشته است. دو بطري حاوي مايع قابل اشتعال را كه در پارچه‌اي پيچيده بودند، در زير كف جيپ قرار داده و آن را آتش زده بودند. بازرسيهايي كه از محل حادثه انجام گرفت نشان داد كه اتومبيل توسط حصار ميله مانندي به ارتفاع تقريباً 2/51 پا محافظت مي‌شده، درها بسته نبودند. دو تكه آجر در صحنه حادثه پيدا شد كه حاكي از آن بود كه احتمالاً براي شكستن شيشه اتومبيل به كار رفته است. كبريتهاي سوخته زيادي نيز در محل حادثه پيدا شد. (تاريخ اطلاع: چهارم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب اطلاع: چهارم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: الف ـ 1، منبع خبر: مشاهده اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي، مأموران ويژه : موراسكي و جان اورشاك).
م ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع خبر، همسر افسر نيروي هوايي آمريكاست كه براي اولين بار براي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي گزارش تهيه مي‌كند. وي چنين اظهار داشت:
1ـ وي در منزلي در خيابان نيام واقع در شمال شرق تهران سكونت دارد. در حدود ساعت هفت و سي دقيقه بعد از ظهر صداي مهيبي را كه از مقابل منزل بلند شد شنيد و به سمت صدا رفت. او بوي بنزين را استشمام و شعله‌هاي سفيد و زردرنگي را در محلي كه اتومبيلش پارك بود مشاهده نمود. وي فرزندانش را به پشت خانه فرستاد و چون شوهرش موقتاً در ايران نبود، زن صاحبخانه‌اش را خبر كرد و او فوراً پليس را در جريان قرار داد. آتش خود فرونشست. منبع خبر هيچ مطلبي قبل و بعد از حادثه در بيرون خانه نشنيده بود. منبع خبر و اعضاي خانواده‌اش شب را در منزل يكي از دوستانش بسر بردند.
2ـ منبع خبر در ماه نوامبر 78 تخمين مي‌زد كه حدود ده الي بيست تلفن از سوي مرداني دريافت داشته كه مي‌گفتند «يانكي، گمشو» (تاريخ اطلاع: حدوداً از اواخر نوامبر تا سوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: چهارم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: F – 2 ، منبع خبر: ژانت شريدان همسر سروان فرانسيس شريدان عضو تيم آموزش فني نيروهاي مسلح نيروي هوايي، مأمور ويژه: موراسكي).
ن ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع خبر كه يكي از كاركنان اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي آمريكاست مشاهدات خود را از منزل شريدان اينچنين تعريف كرد: شمال منزل مسكوني ما مشرف به خيابان نيام است كه به وسيله حصاري از خيابان جدا شده و محوطه جاي كافي براي پارك دو اتومبيل دارد. حصار از فلز ريزبافت با ارتفاع حدود هفت پا به جز درب مخصوص خروج و ورود اتومبيلها كه با ميل‌هاي فاصله‌‌دار (حدوداً به فاصله چهار اينچ) و با همان ارتفاع ساخته شده است. دو اتومبيل داخل محوطه پارك شده بودند. يك فولكس واگن خاكستري رنگ و يك فورد تورنيدوي استيشن زردرنگ كه از طرف تيم آموزشي فني نيروهاي مسلح نيروي هوايي آمريكا در اختيار خانم شريدان گذاشته شده بود. پنجره اتاق نشيمن در قسمت شمالي خانه و در راستاي درب مخصوص اتومبيل قرار دارد و با ميله‌هاي آهني محافظت مي‌شود. دو بطري حاوي مايع آتش‌زا (نفت يا بنزين) كه يكي داراي فتيله بود به طرف پنجره پرتاب گرديد و تقريباً به ميله‌هاي وسط پنجره كه پرده‌ها از آن آويزان بودند اصابت كرد. با برخورد بطريها به ميله‌هاي پنجره، بطريها شكست ولي پنجره را نشكست و آتش نگرفت. ولي محتواي آن به پنجره، جلوي خانه و جلوي اتومبيل فورد ريخت. در بازرسيهايي كه از خارج محوطه درست در پشت اتومبيل فورد به عمل آمد، آثار آتش كه توسط منبع خبر مشاهده گرديده بوده ديده شد. از بازرسي آن محل چنين برمي‌آيد كه مايع آتش‌زا ظاهراً در آنجا ريخته و به آتش كشيده شده باشد. آنتن گيرنده ـ فرستنده راديويي ديده شد كه بر روي بام خانه نصب شده بود كه آن خانه را از ديگر منازل مشخص مي‌ساخت. هيچ اطلاع ديگري از بازرسي محل حادثه به دست نيامد. (تاريخ اطلاع: چهارم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: چهارم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: A – 1 ، مأموران ويژه: موراسكي و اورشاك).
س ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع خبر، شريدان (در پاراگراف 22 بالا) گزارش داد كه در حدود ساعت نه و سي و پنج دقيقه صبح چهارم دسامبر 78 اشتباهاً از جانب مرد ايراني به وي تلفن مي‌شود و ظاهراً بعد از اينكه متوجه اشتباهش مي‌شود مي‌گويد «شما آمريكايي هستيد؟ بايد حتماً از ايران برويد. اوضاع براي تمامي آمريكاييان خطرناك است.» (تاريخ اطلاع: چهارم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: چهارم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: F – 2 منبع: ژانت شريدان، مأمور ويژه: رابرت استيكني).
ع ـ‌(بدون طبقه‌بندي): منبع كسي است كه اولين بار است گزارش مي‌دهد، وي اطلاع داد كه عبارت «يانكي» را شنيده، روي صندوق پستي‌اش با رنگ «به خانه‌ات برگرد» نوشته‌اند. صندوق پستي وي بيرون حصار منزلش واقع در گلستان 5 در شمال شهر تهران است.
ف ـ‌(بدون طبقه‌بندي): منبع، كنسول آمريكا در اصفهان، ‌اطلاع داد كه كارخانه پلي اكريل در تاريخ سي‌ام نوامبر 78، تحقيق دامنه‌داري را درباره انفجار در منزل يكي از كاركنانش مورد رسيدگي قرار داد. بازرسي از منزل مذكور نشان داد كه دريچه‌ايمني در ژيگلاتور كپسول گاز كار نمي‌كند. در نتيجه، وقتي كه كپسول گاز واژگون شد، گاز از شيلنگي كه به كپسول وصل بوده در خانه نشت كرده است. بازرسان معتقد بودند كه اين حادثه توسط شخصي كه از شيشه درب ورودي منزل كپسولهاي گاز را ديده و با دراز كردن دست يا پرتاب شيء كپسول را انداخته است، به وجود آمده است. (تاريخ اطلاع: چهارم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: چهارم دسامبر 78، اصفهان، منبع خبر: ديويد. مك گافي، ارزيابي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي: B – 2 ، مأمور ويژه: رابرت هافمن، ناحيه 7201).
ص‌ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع، يكي از كاركنان مدرسه آمريكاييان در اصفهان خبر داد كه اتوبوس مدرسه در تاريخ دوم دسامبر 78 در نزديكي ميدان تهران با آجري مورد اصابت قرار گرفت. بچه‌هاي آمريكايي سوار بر اين اتوبوس بودند، ولي به كسي آسيب نرسيد. (تاريخ اطلاع: دوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: سوم دسامبر 78، اصفهان، منبع: ليندا مكينتوش، ارزيابي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي: B – 2 ، مأمور ويژه: هافمن، ناحيه 7201).
ق ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع، كنسول آمريكا در اصفهان مي‌باشد و اظهار داشت:
1ـ حدود ساعت شش و پانزده دقيقه بعد از ظهر دوم دسامبر 78، فرد يا افراد ناشناسي كوكتل مولوتفي را به طرف پنجره اتاق خواب رابرت باچلور كه در طبقه دوم محل مسكوني او قرار دارد پرتاب كردند. وي به عنوان پيمانكار دست دوم تلگراف و تلفن در استخدام شركت بين‌المللي هليكوپترسازي بل مي‌باشد. محل مسكوني باچلور در نزديكي كنسولگري آمريكا در اصفهان واقع است. آتش انفجار، خسارت كمي به اتاق خواب وارد آورد ولي به كسي آسيب نرسيد. صاحبخانه ايراني باچلور در سي‌ام نوامبر 78 يادداشتي دريافت كرده بود كه در آن گفته مي‌شد كه به خانه آسيب خواهند رساند. صاحبخانه نمي‌دانست كه نامه را چه كسي فرستاده و آن را جدي نگرفته بود.
2ـ بين روزهاي بيست و نهم نوامبر تا دوم دسامبر 78، كنسولگري آمريكا در اصفهان تلفنهاي تهديدآميزي را دريافت داشت كه به قرار زير مي‌باشد:
الف: بيست و نهم نوامبر 78- در ساعت سه و سي دقيقه بعد از ظهر خانمي كه به انگليسي صحبت مي‌كرد زنگ زد و گفت «همه شما اكنون بايد برويد، من در آپارتمان بمب گذاشته‌ام». منبع در آپارتماني در طبقه بالاي كنسولگري سكونت دارد.
ب: دوم دسامبر 78 ـ صبح آقايي تلفن زد و به انگليسي گفت «يانكي برو گمشو».
ج: دوم دسامبر 78 ـ مردي به تلفنچي كنسولگري تلفن كرده و به فارسي سئوال مي‌كند كه كنسولگري باز است يا نه. تلفنچي پاسخ مي‌دهد «نه» و تلفن كننده مي‌گويد «خب! اگر كنسولگري باز مي‌بود، دچار دردسر مي‌شد.»
3ـ در دوم دسامبر دو بار تلفن شد و تهديد به بمب‌گذاري كردند. اولين تلفن به دفتر شركت خطوط هوايي بين‌المللي نورتروپ شد و در نتيجه دفتر آن روز تعطيل شد. دومين تلفن به مدرسه آمريكاييها در اصفهان بود. در حدود ساعت يازده و پانزده دقيقه صبح خانمي با صداي مليحي به فارسي گفت «تا نيم ساعت ديگر بمب منفجر خواهد شد» كه تهديد شوخي‌آميزي بود. (تاريخ اطلاع: سي‌ام نوامبر الي دوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: دوم تا سوم دسامبر 78، اصفهان، منبع: ديويد مك. گافي، ارزيابي: B – 2 ، مأمور ويژه: رابرت هافمن و وارن اسميت از ناحيه 7201).
رـ (بدون طبقه‌بندي): منبع خبر مأمور امنيتي شركت بين‌المللي هليكوپترسازي بل در اصفهان مي‌باشد و اظهار داشت كه در حدود ساعت هشت و سي دقيقه شب سوم دسامبر 78، كوكتل مولوتفي كه حاوي مايع آتش‌زا با مقداري صابون اضافي جهت قوي‌تر كردن آتش آن بود از بالاي ديوار بلندي كه محل مسكوني گري ونيز، كارمند شركت بين‌المللي هليكوپترسازي بل در نزديكي فرح‌آباد اصفهان را احاطه مي‌كرد پرتاب شد. بطري آتش‌زا بر روي يك اتومبيل ژيان فرود آمد و قبل از اينكه آتش خاموش شود خسارت كمي به اتومبيل وارد ساخت (تاريخ اطلاع: سوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: چهارم دسامبر 78، اصفهان، ارزيابي: C – 2 ، منبع خبر: فرد وارن، مأمور ويژه: هافمن).
ش ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع، افسر نيروي دريايي آمريكا كه در خدمت بخش نيروي دريايي هيأت مستشاري نظامي آمريكا مي‌باشد، اظهار داشت كه به فرمانده مالكولم كه در بوشهر مشغول به كار است از طريق تلفن ماجراي زير را گزارش داده‌اند: در دوم دسامبر 78، چهار نفر ايراني كه كارمندان غيرنظامي شركت آمريكايي سيكورسكي بودند و در همان دفتر كار مي‌كردند، كارمند آمريكايي را در دفتر كارشان به گوشه‌اي برده و مي‌كوشند كه وي را وادار نمايند كه زانو زند و به حضرت علي شخصيت مورد احترام شيعيان احترام بگذارد. كارمند آمريكايي فرار مي‌كند و فوراً محل كار خود را ترك مي‌نمايد. (تاريخ اطلاع: دوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: سوم دسامبر 78، تهران، منبع: سروان كمپر، ارزيابي اداره تحقيقات ويژه نيروي هوايي: B – 2 ، مأمور ويژه: جيمي استات).
ت‌ـ (بدون طبقه‌بندي): منبع مأمور اجرايي قسمت نيروي هوايي هيأت مستشاري نظامي مي‌باشد و اظهار داشت كه وي از جانب پرسنل نيروي هوايي آمريكا در بوشهر مطلع شده بود كه يكي از كاركنان غيرنظامي هيأت نمايندگي فني آمريكايي در صبح روز سوم دسامبر 78 زماني كه به محل كارش وارد مي‌شود يادداشت ماشين‌نويسي شده‌اي را كه روي جعبه استامپ بود پيدا مي‌‌كند كه متن آن چنين بود «هشدار: توجه كنيد، چنانچه جانتان را دوست داريد شما و تمامي آمريكاييان بايد از ايران فرار كنيد». (تاريخ اطلاع: سوم دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: سوم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: B – 2 ، منبع: سرهنگ دوم هارولد ساتلر، مأمور ويژه: سوليوان).
وـ (خيلي محرمانه): منبع خبر كه نماينده امنيتي دولت ميزبان (ايران) است اطلاع داد كه دفتر كارش اطلاع يافته بود كه عناصر افراطي مواد منفجره دارند و آنها (افراطيون) اين مواد را عليه بيگانگان به كار خواهند برد. منبع خبر اضافه كرد كه منظور از بيگانگان آمريكاييان هستند. منبع خبر هيچ اطلاع ديگري در اين باره نداشت (تاريخ اطلاع: ماه دسامبر 78، تاريخ و محل كسب خبر: سوم دسامبر 78، تهران، ارزيابي: C – 2 ، منبع خبر: (1) B 10 ـ Cac ـ 7200، مأمور ويژه: رابرت مي سيگ».
نظريات تهيه كننده:
(بدون طبقه‌بندي): حوادث گزارش شده در بالا نمونه‌هاي اعمالي است كه عليه آمريكاييان، به خصوص در چند هفته گذشته انجام شده است. از سپتامبر 78 تاكنون بيش از چهل اتومبيل كه متعلق به آمريكاييان و يا توسط آنها استفاده مي‌شدند آتش زده شده‌اند.
(بدون طبقه‌بندي): طي ايام سوگواري اسلامي جاري كه ناآراميهاي داخلي را بيشتر كرده است، درگيريها در بيشتر مناطق شمالي و شمال شرق تهران كه محل سكونت آمريكاييان است به وقوع مي‌پيوندند. اكنون جمعيت زيادي بعد از ساعت منع عبور و مرور به خيابانها ريخته و توأماً در فعاليتهاي مذهبي و اعتراضات ضددولتي شركت مي‌كنند. نظاميان با بسياري از گردهم‌آييها مقابله مي‌كنند، اما مراقبت كردن از هر خياباني در شهر امكان‌پذير نيست. پيش‌بينيهاي اظهار شده در اين بخش از گزارشات اخير مبني بر اينكه عمليات ايذايي ضدآمريكايي و اعمال خشونت‌آميزي كه به وسيله كوكتل مولوتف و بمبهاي لوله‌اي (سه‌راهي) عليه شهروندان آمريكايي ادامه خواهد يافت، هنوز به اعتبار خود باقي است.
(بدون طبقه‌بندي): جالب است كه يادآوري كنيم كه ماشين تكثير ABI ظاهراً جهت تهيه نسخه‌هايي از اعلاميه مورد استفاده قرار مي‌گرفته. آن مدرك نسبتاً جديد است ولي پخش آن اعلاميه‌ها در ميان آمريكاييان قبلاً گزارش شده است (78 0289 1669 IIR).
(خيلي محرمانه): كوششهايي به عمل خواهد آمد تا از مأموران امنيتي ايران اطلاعات بيشتري در مورد اطلاع آنها از نوع مواد منفجره‌اي كه در دست عناصر ناراضي مي‌باشد و نقشه‌ها و اهداف احتمالي آن گروهها به دست آوريم. با توجه به اين حقيقت كه جامعه آمريكايي در تهران و اصفهان هدف وقايع اخير كه با ديناميت و بمبهاي لوله‌اي (سه‌راهي) همراه بود واقع شده‌اند. (0285 669 1 IIR) و حداقل بعضي از مخالفين حضور آمريكا در ايران به آن سلاحها دسترسي داشته‌اند.
(بدون طبقه‌بندي): واقعه كپسول گاز در اصفهان قبلاً در 78 0298 669 1 IIR گزارش شد.

مجموعه اسناد لانه جاسوسي ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، كتاب نهم


برچسب‌ها: ادامه فعاليتهاي ضدآمريكايي در ايران
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 10:29 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۴

خيلي محرمانه
شماره گزارش: 6846051978 8 نوامبر 1978 ـ 17 آبان 1357
از: دفتر وابسته دفاعي آمريكا، تهران به: سازمان اطلاعات دفاعي، واشنگتن دي. سي. 
عنوان: احساسات ضدآمريكايي در دانشكده افسري ايران
16. خلاصه: توسط برخي از دانشجويان دانشكده افسري به سه معلم زبان انگليسي، آمريكايي گفته شد كه به آمريكا برگردند.
17 تا 21 حذف شده است.
22ـ جزييات:
الف ـ عصر روز 7 نوامبر وابسته دفاعي با خانم سيندي دواير همسر پل دواير سرهنگ دوم نيروي هوايي در مورد احساسات ضدآمريكايي اخير در دانشكده افسري ايران گفتگو كرد. خانم دواير يكي از سه نفر همسران آمريكايي است كه در دانشكده زبان انگليسي تدريس مي‌‌كنند.  او از 26 سپتامبر در دانشكده به تدريس براي دانشجويان سال سوم كه سنشان به طور عادي 22، 21 سال است مشغول بوده است. او در سه كلاس كه به ترتيب داراي 17 و 18 و 24 دانشجو است درس مي‌‌دهد. دو همسر آمريكايي ديگر نيز به دانشجويان سال سوم درس مي‌دهند. چند پاكستاني (3 تا 4 نفر) نيز انگليسي تدريس مي‌كنند. بر اساس ارزيابي خانم دواير فقط حدود 4 ايراني غيرنظامي در دانشكده تدريس مي‌كنند و مابقي افسران ارتش ايران هستند. دانشجويان پس از فارغ‌التحصيلي به هر سه نيروي ارتش ايران مي‌روند.
ب ـ ابراز احساسات ضدآمريكايي اخير دانشجويان: در 5 نوامبر 1978 خانم دواير با حدود 15ـ12 دانشجو در فاصله زماني بين كلاسها مشغول صحبت بود. اين امر كاملاً طبيعي است چونكه دانشجويان ميل دارند در خلال فاصله بين كلاسها با معلمين صحبت كنند. مكالمه از اين قرار بوده است: دانشجو به خانم دواير: آيا شما ايران را دوست داريد؟ پاسخ: بله من ايران را دوست دارم و دوست دارم در ايران زندگي كنم (و شايد كلماتي با اين معني). دانشجو با لحن موذيانه‌اي به خانم دواير گفت: شما يك چادر لازم داريد. پاسخ: چرا من يك چادر لازم دارم، شما از من پشتيباني نمي‌كنيد؟ پاسخ توسط همان دانشجو: بله. پاسخ توسط دانشجوي ديگر: نه من فقط از ايرانيها حمايت مي‌كنم. سپس دانشجوي ديگر گفت شما بايد به آمريكا برگرديد. خانم دواير گفت: چرا؟ پاسخ دانشجو: شما و شوهرتان تمام پول ما را از ما مي‌گيريد. خانم دواير اظهار داشته: نه شوهر من يك افسر ارتشي است. دانشجو پاسخ داد: نه ايرانيها به شوهر شما حقوق مي‌دهند. او چند تومان (10 ريال) مي‌گيرد؟ پاسخ خانم دواير: حقوق او به تومان پرداخت نمي‌شود بلكه به دلار پرداخت مي‌شود. پاسخ دانشجو: شما آمريكاييها تمام پول ما را مي‌گيريد و بايد به آمريكا برگرديد. حدود سه دانشجو (نه دانشجويان خانم دواير) به ديگران پيوستند: شما بايد به خانه‌تان برگرديد. در 7 نوامبر 78 سرهنگ نافذي سرپرست خانم دواير و يك ژنرال ناشناس به كلاس خانم دواير آمدند تا جريان كار كلاس را زيرنظر داشته باشند. يك دانشجو در كمال تعجب خانم دواير به ژنرال و سرهنگ گفت: ما يك معلم فارسي زبان مي‌خواهيم. خانم دواير به افسر گزارشگر (وابسته نظامي) گفت در اين لحظه ژنرال و سرهنگ شروع به ايراد يك سخنراني طولاني بر عليه دانشجويان نمودند. تمام صحبتها به فارسي بود كه خانم دواير نمي‌فهميد و دانشجويان يك تودهني محكم دريافت كردند.
ج‌ـ ابراز احساسات ديگر دانشجويان به يك معلم آمريكايي ديگر (همسر افسر دفتر تحقيقات ويژه): خانم دواير به افسر گزارشگر (وابسته نظامي) گفت كه خانم ايكس ‌(نام توسط افسر گزارشگر مخفي نگاه داشته شد) به وي گفت كه اخيراً همين اتفاق براي او (خانم ايكس) افتاده است. به خانم ايكس نيز گفته شد: شما بايد به آمريكا برگرديد و به دوستان آمريكايي خود نيز بگوييد به آمريكا برگردند. شوهر خانم ايكس اين اطلاعات را براي افسر گزارشگر تأييد كرد.
د- افكار استاد غيرنظامي فرهنگ ايران در دانشكده افسري: اين استاد ايراني در دانشگاه تهران و دانشكده افسري تدريس مي‌‌كند. استاد به خانم دواير گفت كه دانشجويان وي بيشتر مايل هستند بدانند افكار دانشجويان دانشگاه تهران چه هست تا اينكه ميل به يادگيري فرهنگ ايران داشته باشند. سپس استاد اينطور ادامه داد كه وي با افكار دانشجويان دانشگاه تهران موافق نيست.
ه‍‌ـ انضباط دانشجويي دانشكده افسري: يك اقدام انضباطي عادي در دانشكده افسري تراشيدن سر دانشجويان است. خانم دواير به افسر گزارشگر گفت اخيراً يكي از مبصران كلاسهاي او كه يك دانشجوي عالي است سرش را تراشيده‌اند. خانم دواير نمي‌توانست اين موضوع را باور كند چونكه اين دانشجو يكي از بهترين و منضبط‌ترين دانشجويان او بوده است. دانشجو به خانم دواير گفت دو نفراز دانشجويان سر يك كلاس به خواب رفتند و اين مسئوليت او بوده است تا آنها را بيدار نگهدارد. دانشجو از تراشيده شدن سرش ناراحت نبود و اقدام دانشكده را قبول داشت. وي فقط از تراشيده شدن سرش خجالت زده بود.
وـ سؤالات گذشته دانشجويان: خانم دواير به افسر گزاشگر اظهار داشت كه در گذشته دانشجويان اين سؤالات را مطرح كرده‌اند:
(1) اشل حقوقي خارجياني كه در دانشكده افسري كار مي‌كنند به چه ترتيبي است؟
(2) حقوق شوهر (شما) چقدر است؟
(3) آيا شما اتومبيل داريد؟
(4) چرا شما زمانيكه اتومبيل داريد اتوبوس سوار مي‌شويد؟
خانم دواير معتقد است كه چنين سؤالاتي كه از معلمين ديگر نيز شده است سؤالاتي معمولي هستند كه از يك معلم خارجي پرسيده مي‌شود.
ز ـ گفتگوهاي خانم دواير با ديگر معلمين: خانم دواير اظهار داشت كه در اواخر سپتامبر يك سرهنگ ارتش ايران فلسفه‌اش در مورد كشمكش‌هاي داخلي فعلي در ايران را براي وي تشريح نمود. او به خانم دواير گفت كه اين آشوب توسط بازرگانان و تاجران ايراني ايجاد شده و بازرگانان محرك آتش‌زدن مساجد بوده‌اند. سرهنگ اضافه نمود افرادمذهبي مساجد خودشان را آتش نمي‌زنند. سرهنگ اينطور به سخنانش ادامه داد كه مردم ايران هيچ نوع غروري نسبت به كشورشان ندارند و فقط ارتش براي كشورشان خواهد جنگيد. موقعي كه سرهنگ از خانم دواير سؤال نمود كه نظرش راجع به آشوب اينجا چيست؟ خانم دواير با اين سؤال پاسخ داد كه: چرا پدران و مادران ايراني بچه‌هايشان را در خانه و دور از خيابانها نگاه نمي‌دارند؟ سرهنگ جواب داد: هيچ‌گونه انضباطي در خانه‌ها وجود ندارد و ايرانيها مردمي بي‌سواد هستند.
نظريات تهيه كننده (دفتر وابسته دفاعي): اين اولين باريست كه افسر گزارشگر (وابسته دفاعي) به نشانه‌هايي دست مي‌يابد كه در دانشكده افسري احساسات ضدآمريكايي وجود دارد. به لحاظ اينكه اين احساسات توسط دو نفر از همسرهاي افسران نظامي تأييد شده، افسر گزارشگر اين اطلاعات را بسيار صحيح طبقه‌بندي مي‌كند.خانم دواير گفتگوهايش را با اين حرف خلاصه نمود كه وي فكر مي‌كند اكثريت دانشجويان طرفدار آمريكا هستند و فقط معدودي (درصد ناچيزي) از دانشجويان اين احساسات ضدآمريكايي را با گستاخي ابراز مي‌دارند. به طور خلاصه شعارهاي ضدآمريكايي كه در جوامع غيرنظامي از طريق نامه، تلفن و اظهارات شفاهي مستقيم ابراز شده است اكنون به (West point) (دانشكده افسري) ايران نفوذ كرده است. افسر گزارشگر فكر نمي‌كند كه اين يك شرايط غيرعادي باشد چونكه خيلي از دانشجويان كه دوستان صميمي سابق و همشاگرديهاي زمان دبيرستان بوده‌اند و اكنون دانشجوي دانشگاه تهران هستند (در حال حاضر در كلاسهاي دانشگاه حضور نمي‌يابند) براي ماهها اين احساس ضدآمريكايي را ابراز مي‌داشته‌اند. افسر گزارشگر فقط از تهور چند دانشجوي معدودي كه مستقيماً احساسات خود را به معلمين آمريكايي ابراز داشتند متعجب است.

مجموعه اسناد لانه جاسوسي ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، كتاب نهم


برچسب‌ها: احساسات ضدآمريكايي در دانشكده افسري ايران
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 10:26 |
دوشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۱

هر گاه موضوع جديدي در صحنه بين‌المللي پديد مي‌آيد كه ايران را به نحوي در تنگناي مسائل سياسي و ديپلماتيك قرار مي‌دهد، ديدگاه‌ها و گرايشهاي سياسي داخلي و خارجي را تحت‌تاثير قرار داده و باز هم مقوله كرنش و سازش با امريكا را بر سر زبانها مي‌آورد. ايران در طول مدت‌كوتاهي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به اين نتيجه رسيد كه رابطه‌اش با دولت امريكا رابطه گرگ و ميش است و رفتار امريكا با ايران برخلاف فريبندگيهاي ظاهري و شعاري دمكراسي، فاقد هر گونه اصول ضابطه‌مند خيرخواهانه مي‌باشد.
ايرانيان در حقيقت، جوهر ناپيداي ضوابط غيرانساني و غيرعادلانه موجود در رابطه خود با آمريكاييان را دريافتند و دچار رنجي دروني شدند و از خود پرسيديند كه آيا به راستي وقت آن نيست كه به آن همه نيرنگ و نامردمي پاسخي دهند و اراده و انديشه خود را بيازمايند؟
بي‌شك رابطه ايران و امريكا نه تنها براي دو كشور مهم و اساسي است بلكه براي منطقه و حتي جامعه جهاني مي‌تواند كاملا موثر و تعيين‌كننده باشد. صرف‌نظر از اهميت اقتصادي و تجاري، رابطه ايران و امريكا در حال حاضر داراي يك خصيصه استراتژيك بزرگ مي‌باشد كه همانا قدرت ايدئولوژيك ايران در جهان معاصر است.
بسياري از اصول‌گرايان در ايران و ساير سرزمينهاي اسلامي برآنند كه ايران نبايد و نمي‌تواند قدرت و امتياز ايدئولوژيك خود را به بهاي ناچيز رونق ناچيز رونق اقتصادي و رشد و توسعه احتمالا سريع‌تر و بيشتر بفروشد.
اين معامله در نهايت به زيان ايران خواهد بود و همان چشم‌داشتهاي اقتصادي را هم برايش محقق خواهد ساخت. ايران اكنون و پس از اين، مهم‌ترين پايگاه ايدئولوژيك جهان در مقابل پروژه جهاني‌شدن كه نه تنها قدرت ايجاد اشتراك و اتحاد در جهان اسلام را دارد بلكه حتي در سطحي جهاني، قدرت ايجاد شرايط تعديل يا تغيير در پروژه يا پروسه جهاني‌سازي را خواهد داشت.
اكنون كه ايران براي مسائلي چون انرژي هسته‌اي مجددا سرگرم پيغام و پسغامهاي ظاهرا ديپلماتيك است، تحليل‌گران و نويسندگان را بر آن مي‌دارد تا باز هم در مسائل ريشه‌دار اختلافات ايران و غرب فرو روند و ايده‌هاي خود را طرح نمايند.
نظر كارشناسان و متخصصان علوم سياسي و روابط بين‌الملل، در عمل به كار گرفته شوند يا خير، به هر حال داراي ارزش علمي و تحقيقي خاصي خواهد بود كه وراي روزه‌مرگيهاي سياسي و ديپلماتيك قرار مي‌گيرند و از نگاهي عالمانه‌تر و واقع‌بينانه‌تر حاصل مي‌آيند. از همين رو در اين شماره از زمانه با دكتر محمدرحيم عيوضي گفت‌وگويي انجام داده و موضوع رابطه ايران و امريكا را از ديدگاه ايشان جويا شده‌ايم و در اين نشست توجه شما را به موضوعات روز و چشم‌اندازهاي آينده نظر داشته‌ايم
استاد محمدرحيم عيوضي داراي درجه دكترا (P.H.D) در جامعه‌شناسي سياسي و يكي از صاحب‌نظران مسائل و موضوعات انقلاب اسلامي و مسائل بين‌المللي پيرامون آن است. وي ضمن داشتن سوابق اجرائي مختلف در امور پژوهشي و آموزشي، مدرس علوم سياسي و اجتماعي در دانشگاه‌هاي تهران، امام صادق(ع)، دانشگاه بين‌المللي امام خميني(ره)، دانشگاه اصفهان، دانشگاه آزاد و دانشگاه علوم قرآني مي‌باشد. وي همچنين داراي ترجمه و تاليفات ارزشمندي در زمينه مطالعات علوم سياسي، اجتماعي و فرهنگي است كه از جمله مي‌توان به كتابهاي منتشر شده‌اي تحت عناوين زير اشاره كرد:
«رشد مباني فكري و تحول فرهنگ سياسي در انقلاب اسلامي»،
«قانون اساسي، مجلس و نظارت از منظر امام خميني (ره)»،
«اصلاحنامه فرهنگي فارسي»، «طبقات اجتماعي و رژيم شاه»، «سير جريان روشنفكري در ايران و عملكرد آن در رويارويي با غرب»، «عزت حسيني(ع) و انقلاب اسلامي» و مقالات بسياري در حوزه‌هاي علوم سياسي و اجتماعي و فرهنگي.
دكتر عيوضي همچنين كتابهايي تحت عنوان: «تئوريهاي ساخت قدرت سياسي»، «آشنائي با انقلاب اسلامي»، «مشاركت سياسي در انقلاب اسلامي براساس رفتار انتخاباتي»، «آسيب‌شناسي انقلاب اسلامي»، «انقلاب اسلامي و ريشه‌هاي آن» و ترجمه كتاب «از مقاومت تا انقلاب» را در دست انتشار و يا تاليف دارد.
حاصل گفت‌وگو با اين استاد محقق و دانشمند را تقديم شما علاقه‌مندان ارجمند مي‌نماييم كه اميد است مورد استفاده و توجه‌تان قرار گيرد.
●همان‏طور كه مطلع هستيد در طي سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ايالات متحده به دفعات دشمني و مقابله‏ خود را با نظام اسلامي ايران را نشان‏داده است. چيزي كه بسيار مهم به نظر مي‏رسد، پرداختن به راه‏كارها و استراتژيهايي جهت خنثي‏نمودن سياستهاي سلطه‏طلبانه‏ي آمريكا است. اگر موافق باشيد بحث را از اين نقطه آغاز كنيم كه جمهوري اسلامي چه اقداماتي را بايد براي كاهش فشارهاي آمريكا انجام دهد؟
○ ابتدا بايد الگوهاي رفتاري آمريكا را براي افزايش فشار بر ايران توضيح‏داد، سپس اقدام مناسب جهت كاهش فشارهاي آمريكا را اعمال‏نمود. به نظر من مي‏توان اين فشارها را اينگونه تقسيم‏بندي نمود:
الف ـــ در حوزه‎ سياسي:
 1 ـــ تلاش براي ايجاد وحدت رويه ميان بازيگران فرامنطقه‎اي، مانند اتحاديه اروپا و روسيه و ايجاد اجتماع منطقه‏اي و بين‏المللي در مورد تهديدآميز بودن ايران.
2 ـــ استفاده از استراتژي تهديد در عين تطميع برخي شركاي محوري ايران و مجاب‏سازي آنها به تعليق و يا قطع همكاريهاي چندجانبه با ايران.
3 ـــ بهره‏برداري از نهادهاي حقوقي ـــ قانوني، مانند سازمان ملل و شوراي امنيت و سازمانهاي فرعي ـــ تخصصي مانند آژانس بين‏المللي در اعمال فشار به ايران.
4 ـــ تلاش براي ايجاد و تعميق شكافهاي درون‏ساختاري سيستم از طريق: افزايش فشارها و ترغيب برخي از احزاب و گروه‎ها به مذاكره و مقاومت برخي ديگر از نهادها و گروه‏ها، افزايش اختلافات فضاي بحران در داخل كشور و صدور آن به ساير مكانها.
ب ـــ در حوزه نرم‏افزاري و رواني:
1 ـــ افزايش فشارهاي عصبي و رواني بر رهبران ايران، از طريق ارسال پيامهاي تهديدآميز و اعلام اولتيماتوم احتمالي و ايجاد هراس و وحشت.
2 ـــ تبليغات رسانه‏اي و پخش برنامه‎هايي كه حاكي از تهديدآميز بودن ايران است.
3 ـــ تلاش براي ترغيب شهروندان ايراني به نوعي خيزش و اعتراض سراسري و افزايش بحرانهاي داخلي
ج ـــ در حوزه اقتصادي:
1 ـــ تلاش در جهت انزواي اقتصادي ايران با جهان و انزواي اقتصادي ايران در منطقه و جهان.
2 ـــ ايجاد ركود سراسري دراقتصاد داخلي به دليل اعمال فشارهاي اقتصادي منطقه‏اي و فرامنطقه‎اي.
3 ـــ بهره‏برداري از بحران توزيع اقتصادي در داخل ايران، جهت تحريك و ترغيب شهروندان به اعتراض و خيزشهاي اجتماعي، اعتصابات و ....
با ملاحظه اين الگوسازي، مهم‎ترين ابزار كاهش فشار، وحدت رويه، انسجام عملي و خويشتن‏داري سياسي است. هرگونه اقدام در جهت كاهش فشارهاي آمريكا، مستلزم توجه جدي سيستم به دو دسته از مطالبات داخلي و خارجي است. اقدامات پراكنده، غافلگيرانه، هيجاني، غيرموثر، اختلاف‏آميز و توام با ضعف مراكز و دستگاه‎هاي ذي‏ربط مانند متوليان دستگاه سياست خارجي و ديگر نهادها، امكان دستيابي به يك سياست منسجم، متحد و خويشتن‏مدارانه را از بين مي‏برد. از آنجا كه حفظ منافع ملي در اولويت سياست‎گذاري كشور است، هرگونه تلقي متفاوت از منافع ملي، در نظام تصميم‏گيري واحد كشور  اختلافات ساختاري ايجادمي‎‏كند كه منجر به نابساماني، آشفتگي و برخوردهاي فزاينده جناحي شده كه نتيجه آن استحاله، فرسايش، آسيب‏پذيري و در نهايت تهديدات داخلي و زمينه‏سازي افزايش اعمال سياستهاي خصمانه و تحقق الگوهاي رفتاري آمريكا مي‏شود. در واقع يكي از سطوح عمده اقدامات بازدارندگي نظام جمهوري اسلامي ايران، رويكردهاي استراتژيكي است كه متوجه داخل كشور باشد. تحقق جدي خدمت‏رساني به مردم و بازشناسي مطالبات مردم، توجه به تهديدات استراتژيكي يا بحرانهاي داخلي، پاسخگوي مناسب به منافع واقعي و درازمدت مردم در عرصه سياسي، اقتصادي  و رواني ضريب اطمينان مقاومت داخلي را افزايش مي‏دهد و موجب كاهش فشارهاي آمريكا خواهدشد. بنابراين مصداق بارز حوزه سياسي، ايجاد فضاي سالم و مناسب در جهت برگزاري انتخابات است كه خود ضريب مشاركت عمومي را افزايش خواهدداد و فشارهاي خارجي را تعديل مي‏نمايد. پرهيز از فضاسازيهاي نامناسب براي ورود مردم در امر انتخابات، از بين‏بردن كانونها و منابع بحران، تقويت مولفه‏هايي كه ضريب انسجام و تمركز حكومت و  جامعه را افزايش مي‏دهد. در حوزه اقتصادي، بحران توزيع اقتصادي و دوگانگي رفتار سيستم در مواجهه با مفاسد اقتصادي كه حجم عمده‏اي از نارضايتيهاي شهروندان را در پي دارد، زمينه‎ي به ثمررساندن فشارهاي آمريكا بر جمهوري اسلامي را فراهم‏مي‏آورد، لذا ايجاد شرايط امن در حوزه اقتصادي و برخورد جدي با مصادره‏كنندگان منافع كشور به نفع خود، امنيت اقتصادي را به جامعه بازگردانده و ضريب اعتماد مردم به حفظ اصول اوليه انقلاب اسلامي را كه همان حمايت از ملت است، افزايش مي‏دهد و موجب تقويت پايگاه مردمي در برابر تهديدات مي‏گردد. اين وضعيت قطعا در كاهش فشارهاي آمريكا تاثير جدي دارد. در حوزه رواني بايستي اهتمام اصلي بر انعكاس بازنگريهاي اساسي نظام جمهوري اسلامي در سياستهاي خود باشد. تمركز بر مواردي كه موجب تضعيف روحيه ايستادگي و نشاط سياسي و توان فرهنگي و ارزشي مردم مي‏شود، ضريب مقاومت و تعصب ديني و ملي جامعه را كاهش مي‏دهد و روحيه بزرگ‏منشي ملت را در رويارويي با تهديدات آمريكا تضعيف مي‏كند.
تجديدنظر در سياست منطقه‏اي به همراه بازنگري در سطح داخلي جمهوري اسلامي، در كاهش تهديدات آمريكا موثراست. با مروري بر مواضع و رفتارهاي منطقه‏اي ايران، مي‏توان دريافت كه يكي از ملزومات تعديل فشارهاي خارجي آمريكا عليه ايران، بازانديشي در رهيافتها و سياستهاي خاورميانه‏اي با درايت و فهم سياسي منطبق با لوازم كنوني خاورميانه است. اعطاي هرگونه امتياز در مناسبات خاورميانه‏اي به آمريكا، قطعا پيروزي آشكاري در جهت نتيجه‏بخش بودن فشار آمريكا بر ايران و تشديد آن است. انزواگرايي ايران در منطقه و اعمال سياست بي‏طرفي، خاصيت وجودي و ماندگار جمهوري اسلامي را كه همان توانمندي ايران در استقرار حاكميت استقلالي خود در منطقه است، كاهش مي‎دهد و اين امر فشارهاي رو به گسترش‏ خارجي را به نحو چشمگيري افزايش مي‏دهد.
قطعا افزايش عنصر همكاري ايران با كشورهاي منطقه‏ از جمله عراق، افغانستان و ... كه مبتني بر تعامل و بر اساس احترام، اعتماد و منافع متقابل باشد، فشارهاي آمريكا را بر جمهوري اسلامي ايران كاهش مي‎دهد. ايران بايد ضمن پايبندي به مفاد منشور ملل متحد و هنجارهاي رايج حقوق بين‏الملل، اصل انصاف و احترام را كه از مباني رفتار دولتها است  رعايت و موقعيت منطقه‏اي و بين‏المللي خويش را تقويت كند تا فشارهاي تبليغاتي آمريكا عليه ايران در منطقه كاهش يابد.
● شما در بيانات خود توصيه‌هايي به خويشتن‌داري سياسي، انسجام عملي و وحدت رويه در مواجهه با امريكا داشتيد. با توجه به اين كه طبق قانون اساسي ما، رهبر معظم انقلاب تصميم‌گيرنده‌ نهايي در سياستهاي كلان كشور است؛ به نظر شما بررسي و تجزيه و تحليل بيانات و نظرات ايشان درمورد برقراري رابطه با امريكا چقدر مي‌تواند راهگشا باشد؟
 ○بي‌شك هرگونه نگاه كارشناسانه و دقيق به بحث رابطه با امريكا، مضرات يا منافع و مسائل مربوط به آن  در استقرار و حاكميت قوي و جدي ايران در عرصه‌هاي مختلف تاثيرگذار است. در بحث رابطه با امريكا برخي مسائل بايد دقيق و عالمانه تجزيه و تحليل شود و قطعا تحليلهاي ظاهري، غيرعلمي و ناآگاهانه، فضاي عدم انسجام و ناهمگوني در تفكر حاكم بر جامعه‌ ايران را منحرف مي‌كند. ديدگاه‌هاي رهبري در اين بحث با نگاهي كارشناسي ودقيق و نيز با ملاحظه‌ تاريخ روابط با امريكا، قابل دقت و تامل است. به طور كلي دليل ما در مخالفت با امريكا و ارتباط با آن، يك سلسله  اختلافهاي اصولي و اساسي است كه به ماهيت وجودي انقلاب برمي‌گردد؛ يعني نقطه‌ شروع ديدگاه مقام رهبري در اين رابطه به عبارت ديگر برخي مسائل از ماهيت انقلاب است و ما آن را در قالب شعارهاي اصلي جمهوري اسلامي ايران كه استراتژي انقلاب براساس آن‌ها قرار دارد، مي‌شناسيم.  با توجه به شناخت و دركي كه ما در طي سالهاي متمادي از امريكا داريم [در  عمل هم اين مشاهده شده]، در صورت برقراري رابطه با آن اين ماهيت آسيب خواهد ديد. به عنوان نمونه مخالفت با اسرائيل و بحث صلح خاورميانه، كناره‌گيري از اسلام، مباني فرهنگي و معيارهاي اساسي آن نيز تبعيت از سياستهاي امريكا مسائلي هستند كه قطعا در هرگونه بحث و مذاكره، مورد توجه ضمني رهبران آمريكايي هستند. در واقع اين موارد از ثمرات عملي ايجاد ارتباط با آمريكا است كه مقام معظم رهبري در تمام فرمايشات خود به اين نكته توجه بسيار دارند و هدف آمريكا را از طرح مذاكره و رابطه با ايران، دستيابي به اين جنبه‌ها مي‌دانند.
پس رابطه با مذاكره عنصر يك جانبه‌نگري آشكار و پنهان از سوي امريكا، موضع منفعت‏طلبي آمريكا و آسيب‌پذيري مولفه‌هاي اساسي نظر هويت، منافع و عزت ملي، نكاتي هستند كه بايد مورد توجه قرار گيرد. زيرا شرط اصلي و مهم امريكا در مذاكره پذيرش بسياري از معيارها و ملاكهاي آمريكا است. بنابراين در زمينه آثار سوء مذاكره با امريكا، ديدگاه رهبري ديدگاهي كلان نگرانه است و با توجه به تقسيم‌بنديهاي  به عمل آمده، اين سوال مطرح مي‌شود كه آيا مي‌توان با كسي كه ابتدا با موجوديت مردمي بودن و استقلال جامعه ايران و مصاديق اين چنيني مخالف بوده است، مذاكره كرد. اين سوالي است كه در اين بحث بايد مورد توجه قرارگيرد. از طرف ديگر با توجه به كودتاي 28 مرداد كه خود امريكا هم اعلام كرد كه در آن دخالت داشته و 25 سال تجربه انقلاب اسلامي، هيچ نقطه روشني در حسن نيت امريكا در قبال ايران وجود ندارد. طي اين 25 سال، در هر دوره‌اي طرح كلان امريكا در قبال ايران براندازي، تضعيف نظام سياسي كشور، حذف شعارهاي اساسي و جدي جمهوري اسلامي ايران در منطقه، در جهان و حتي در داخل ايران بوده است. بنابراين از ديدگاه رهبري، بايد به اين بحث با ملاحظه اصول بنيادين توضيح داده شده كه مسائل محوري هستند، توجه شود.هرچند كه ابتدايي ترين تحليلهاي سياسي در اين مساله نيز، ما را قادر به پييش‏بيني زيانهاي ناشي از مذاكره مي‏كند.بر طبق تجارب تاريخي و فهم سياسي، تقابل فرهنگ ارزشي وديني ايران با فرهنگ استبدادي [كه همواره در طول تاريخ درگير بوده] و خواسته‌هايي كه طي اين مذاكره از ايران مي‌شود؛ مانند قبول اسرائيل، ايجاد انزواي سياسي و ...، همه از مصاديقي هستند كه مي‌تواند آسيبهاي جدي و اساسي را به پايه‏هاي نظام برساند.از طرفي توطئه‌هاي امريكا از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون، تجارب تلخ و خاطرات بدي را در حافظه جامعه ايران برجاي گذاشته است. انقلاب نوپاي ايران پس از پيروزي [به قول امام (ره)] كار خود را شروع كرد حتي كشورهاي حامي رژيم محمدرضا شاه، از لحاظ ديپلماسي بين‌المللي نظام جمهوري اسلامي ايران را پذيرفتند و اقدام به برقراري همكاريهاي متقابل كردند. اما با وجودي كه پيش از پيروزي انقلاب، ايران به مثابه حيات خلوت امريكا در منطقه بود و با ايجاد وابستگيهاي گسترده سياسي، اقتصادي و فرهنگي صدمات و لطمات بسياري را بر ايران زده بود، پس از انقلاب نيز بار ديگر سفارت امريكا در ايران محل توطئه، انسجام ضدانقلاب و مسائل متعددي چون سرنگوني نظام جمهوري اسلامي، تضعيف توانايي حكومت ايران در داخل و در منطقه، تجزيه ايران، قائله كردستان، كودتاها و شورشهاي مختلف محل حمايت از سازمانهاي تروريستي در ايران مي‏شود. حتي مي‏توان گفت پس از پيروزي انقلاب، كشوري كه در جهان بيش از همه در معرض حملات تروريستي با حمايت امريكا قرارداشت، ايران بود.در اين زمينه نمونه‏هاي بسياري وجوددارد، مثلا اخلال در صدور نفت ايران، بلوكه كردن اموال و داراييهاي ايران، اعمال محدوديتهاي بازرگاني، استفاده ابزاري از حقوق بشر، سياست منزوي كردن و بدنام كردن ايران و تحميل هشت سال جنگ نابرابر مصاديقي هستند كه در دوره ‌هاي مختلف پيروزي ايران، سوغات امريكا به ايرانيها بود. طبيعتا توطئه هاي امريكا از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در هيچ نوع كلكسيوني قابل جمع نيست. از طرف ديگر مي‎توان گفت كه امريكا براي استقلال ايران مانع جدي و بارزي است، همان‎گونه كه طي اين 25 سال سعي شده است كه همواره ايران را از دستيابي به يك نظام سياسي مستقل در جهان و در منطقه بازدارند. نقش بازدارندگي امريكا حائز اهميت است. هدف امريكا شكست انقلاب و توطئه عليه ايران است، از اين‎رو برقراري رابطه براي ملت و نهضت جهاني ايران مضر است؛ چون اولين ضرر اين است كه امريكا با ورود به مسائل سياسي، اقتصادي و فرهنگي ايران، همين سوغاتها را با خود مي‌آورد. نكته بعد پايگاه مبارزاتي ايران با اسرائيل است. در طي چند سال اخير هر موقع بحث رابطه با ايران شد، دولتمردان آمريكا خواستار برقراري رابطه با ايران به شرط حل مساله ايران با اسرائيل شدند. اين درحالي است كه امروزه ايران به‎عنوان بلندترين پايگاه مبارزه با اسرائيل در جهان مطرح است. عدول از اين سياست نيز در هر حال خارج از مدار اصلي و اساسي انقلاب اسلامي است. در بحث مضرات رابطه با آمريكا نكته قابل‎توجه ديگر كه جنبه رواني هم دارد مورد توجه مقام معظم رهبري نيز واقع‎شده اين است كه برخلاف تصور عده‎اي، رابطه با امريكا برطرف‏كننده مشكلات اقتصادي جامعه ما نيست، بلكه هميشه مشكلات اقتصادي جامعه ما، به دليل دخالتهاي بيگانه مدارانه غربيها و در دوران انقلاب اسلامي نيز به سبب دخالتهاي امريكا ايجاد شده‎است. حتي با توجه به بعد اقتصادي كودتاي 28 مرداد 1332 كه با محوريت نفت بود، با دخالت مستقيم و ايجاد بحران اقتصادي از سوي آمريكا، نهضت ملي‎شده نفت آسيب مي‌بيند. بنابراين مشكلات اقتصادي ايران با ايجاد رابطه و مذاكره قابل حل نيست. اگر كسي عكس اين فكر را داشته باشد در يك اشتباه آشكار و جدي است، زيرا ما در اين زمينه تجربه تاريخي داريم. تا سال 1357، ما در حوزه مسائل اقتصادي هيچ‎گونه كمك اقتصادي جدي را از سوي آمريكا كه باعث رشد و تعالي مسائل اقتصادي ايران شود، نمي‌توانيم معرفي كنيم و اين امر پس از انقلاب اسلامي به طور گسترده‌تري بوده است. البته هدف كلان امريكا در ايران اسلامي، برگرداندن اقتدار به مفهوم شاهنشاهي است؛ يعني اصرار و هزينه كردن امريكا در مسائل ضدايران، به دليل خلط حاكميت دين نه تنها در ايران بلكه در دنيااست و به اين علت هرگز نمي‌توان به ارتباط مستقيم با اين كشور خوش‎بين بود. ليكن ممكن است بعضيها خوش‏بينانه، با حذف تاريخ روابط ايران با امريكا و ناديده گرفتن مصاديق بسيار اساسي و جدي، به ارتباط اميد داشته باشند. اما نگاه كلان نگرانه مقام معظم رهبري در بحث رابطه با امريكا از جنبه آثار سوء آن است، زيرا امريكا كشوري زورگو، مغرور، مستبد ، مداخله‌گر و سلطه‌طلب است و همواره منافع ملت ايران را در برابر منافع نامشروع خود ناديده گرفته و از بين مي برد. مفهوم اين كشور از دمكراسي عبارت است از حمايت مستقيم از اسرائيل و روي پا نگه‎داشتن آن رژيم در ابعاد مختلف، ضديت با حقوق بشر مانند آنچه كه ما در افغانستان و عراق مي بينيم. آمريكا مي‎خواهد با زير پا گذاشتن حقوق بشر، حيثيت و هويت ملت ايران را از بين ببرد. اينها مسائلي كلان در بحث رابطه با امريكا است. بنابراين موارد ذكرشده به طور منسجم ديدگاه‏هاي رهبري در حوزه رابطه با  امريكا است كه مورد  تجزيه و تحليل قرار داده شد؛ ليكن به‎طور خلاصه نكته‎ايي كه در مذاكره با امريكا وجود دارد اين است كه، مذاكره يعني بازكردن باب توقعات آمريكا، همان توقعات و خواسته‎هايي كه ما در رژيم گذشته مي‌ديديم و اين نكته مهمي است. پس رابطه با امريكا نه‎تنها مشكلات و مسائل ما را حل نكرده، بلكه با نمونه‎هايي كه از سلطه گري و زورگويي امريكا اشاره كردم، پيامدهاي سياسي را نيز به همراه خود خواهد‎داشت. طرفداري از اسرائيل، آسيب ديدن احساس عزت و غرور ملي و حق  حاكميت دين زيان و ضرري است كه در پي مذاكره ايجاد مي‎شود و اين نكات همواره در تحليلهاي مقام رهبري مورد توجه واقع‎ شده‎است. تلاش امريكا در اين سالها در مبارزه عليه ايران و اعمال تحريمها در حوزه اقتصادي گوياي اين است كه او درصدد رسيدن به منافع خود در اين كشور است. بنابراين ساده‌لوحي است اگر اين‎گونه تصورشود كه رابطه با امريكا مي‎تواند مشكلات كشور ما را حل كند، زيرا يكي از مشكلات كشور در نهضت ملي شدن صنعت نفت در دوره حكومت محمدرضا پهلوي ، از بين‎بردن منابع طبيعي توسط آمريكا بود و هم‎اكنون اين امر را به روشني در عراق مي بينيم. در واقع هدف آمريكا آسيب رساندن، چه در عرصه سياست و چه در عرصه اقتصاد است.

 ●جنابعالي مذاكره را بازكردن باب توقعات آمريكا تعريف كرديد.  لطفا در اين مورد كمي توضيح دهيد و اينكه آيا به همين دليل است كه ايالات متحده همواره مذاكره را مقدم بر رابطه مي‌داند؟

مذاكره و رابطه دو مقوله‌ي جدا از هم است. مذاكره، شروع يا مقدمه‌ رابطه به شمار مي رود و در واقع اقدامي است كه اگر با حسن نيت و با هدف احترام متقابل صورت‏گيرد، قطعا مي‎توان پيشاپيش ثمرات و نتايج رابطه را پيش‎بيني كرد. لذا بر اين اساس، خوش‎بينانه نگاه كردن به مذاكره با آمريكا در اوضاع كاملا تعاملي و در فضاي سالم و با پذيرشهاي مبتني بر خواست و اراده ملت و ماهيت انقلاب، قابل تامل است. اين‎ها موانع بسيار جدي است كه قطعا با بيان مذاكره، آمريكا درصدد لوث كردن و آسيب رساندن به آنها است. باتوجه به غيرت و هميت ملي و از طرفي توقعات فزاينده اي كه قطعا رابطه با امريكا ايجاد خواهدكرد ارتباط اولين قرباني است؛ زيرا نفس مذاكره با علم به اين كه آمريكا در عرصه بين‌الملل در قبال ايران چه اهدافي را دنبال مي‌كند، مستلزم پذيرش اسرائيل، پذيرش استراتژي جهاني امريكا توام با زورگويي و استبداد در قالب نظم نوين جهاني ودست‎كشيدن از انقلاب و شعارهاي انقلاب است. بنابراين مذاكره و رابطه با امريكا آسيب به هميت، حريت و جايگاه بين‌المللي انقلاب اسلامي كه در طي 25 سال با شعارهاي كلان در عرصه بين‌الملل حاضر شده و به موفقيتهايي هم نائل شده، خطرآفرين است و با تحقق اين امر قطعا آنچه كه امريكا مي‎خواهد، توقعاتي است كه به طور آشكار و پنهان يكجانبه است و عملا مي‌تواند آثار منفي را براي ما به دنبال داشته باشد؛ درحالي‎كه براي امريكا حتي يك پيروزي و موفقيت بالايي محسوب مي‎شود. لذا مقدم دانستن مذاكره در رابطه از سوي امريكا، اولا سبب از بين بردن موقعيت فعلي ايران در سطح بين‌الملل مي‎شود؛ زيرا ايران به عنوان كشوري مطرح است كه همواره روردرروي امريكا قرار داشته و مطالبات ملي و خاص خودش را دنبال كرده و حاضر نشده بر سر ميز مذاكره اي كه تعيين كننده ابعاد مختلف آن امريكا است، بنشيند. و دوم بحث مطالبات از پيش تعيين شده امريكا در رابطه با ايران پيش مي‎آيد. از آن‎جا كه اين مطالبات با  منافع ملي ايران در تضاد است، قطعا در رابطه جايگاهي ندارد اما در مذاكره مي‌تواند امريكا را  به موفقيتهاي بالايي برساند و حداقل ابهت جايگاه ايران را در رابطه با شعارهاي كلان خودش از بين ببرد يا آسيب برساند. اگر ايران عملا هم بخواهد با معيارها و اصول اساسي خودش به حيات سياسي خود ادامه دهد، مذاكره در چنين شرايطي با دولت امريكا كه خواهان مطالبات يكجانبه و استبدادي است به نتيجه نخواهد رسيد، هرچند كه  براي امريكا موفقيتهاي خاصي را به دنبال خواهد داشت كه من به برخي از اين مصاديق اشاره كرده‎ام.

● سياستهاي يكجانبه‌گرانه امريكا را در رابطه با جمهوري اسلامي ايران به تفصيل توضيح داديد. در اين مورد چقدر امريكا توانسته است بخشها و مراكز قدرت درجهان، مخصوصا اروپا را با خود همراه كند؟ آيا ما مي توانيم تمايزي بين سياستهاي اروپا و امريكا در اين مورد قائل بشويم؟

○ اصولا بررسي سياستهاي امريكا و اروپا در قبال جمهوري اسلامي ايران، مستلزم شناخت متغيرهاي تاثيرگذار بر سياستها است كه بدون بررسي آنها هرگونه قضاوتي در رابطه با اين سوال، قضاوت سطحي و ژورناليستي است. در بررسي عوامل تاثيرگذار، نخستين عامل مهم بحث منافع است. البته عوامل ديگري مثل ساختار نظام بين‌الملل، نقش سازماندهي بين‌الملل و حادثه 11 سپتامبر هم قابل توجه است. منافع را مي توانيم به چهار قسمت تقسيم كنيم؛ منافع حفظ بقا، منافع حياتي، منافع مهم و منافع فرعي.
منافع حفظ بقا مربوط به تماميت ارضي و تداوم نظام سياسي است. منافع حياتي نيز عبارتند از حفظ امنيت و رفع تهديدها. منافع مهم هم تداوم رشد اقتصادي است، يعني اينكه چگونه رشد اقتصادي كشور مي‌تواند در فضاهاي خاصي كه برايش لحاظ شده تداوم داشته باشد. منافع فرعي هم منافعي مبتني بر مولفه ها و اصول ارزشي است. اختلاف امريكا و اروپا در رابطه با بحث منافع ضعيف است. اين اتحاد و ائتلافي را مي‎توانيم مورد تجزيه و تحليل قراردهيم. در مورد تماميت ارضي و حفظ سرزمين، كشور امريكا و اروپا  نمي‌توانند تهديدكننده باشند؛ چون اصلا شعارهاي امريكا و ايران و موقعيت جغرافيايي ايران، تهديد جغرافيايي و سرزميني براي اين دو كشور نيست. اما در مورد حفظ امنيت كه مبتني بر تداوم و پايه‎هاي اقتصادي است، از آنجايي كه در اكثر موارد استراتژي آمريكا و اروپا در اين رابطه يكسان است، سياستهايشان مي‌تواند متحد و واحد باشد؛ به عنوان نمونه شما ملاحظه كنيد كه در بحث توان هسته‎اي ايران، آنها سياست يگانه‎اي را اتخاذ كردند زيرا به نظرشان دستيابي ايران به انرژي هسته‎اي ممكن است براي آنها خطر خاصي ايجاد كند. در حمله به عراق و كويت و اشغال اين دو كشور، ائتلاف آمريكا و اروپا مشهود است. البته مقداري هم رقابتهاي جزئي در رابطه با قراردادهاي شركتهاي اروپايي در ايران وجوددارد و اين چالشي است كه در سالهاي اخير همواره بين امريكا و اروپا وجود داشته است؛ مثلا تحريم شركتهاي سرمايه‌گذار در ايران توسط امريكا و مخالفت اروپا با اين تصميم. اما در مجموع  در رابطه با متغير منافع بين اروپا و امريكا، به طور اصولي و استراتژي اختلاف نظري  وجود ندارد. اختلاف نظر بيشتر بر دستيابي امتيازات اقتصادي است كه در اين مورد نيز، توافقات برطرف شدني است. درمورد رابطه با سازمانهاي بين‌المللي به عنوان  عنصري ديگر درجهت منافع ما، چالشهايي را كه اروپا و آمريكا با ايران دارند، چالشهاي مشتركي است. يكي از اين‎، چالشها، ائتلاف در رابطه با حقوق بشر است؛ يعني دررابطه  با آژانس بين‌المللي انرژي اتمي كه از سازمانهاي تخصصي فرعي به شمار مي آيد. آنها به طور متحد سعي دارند ايران را در اين زمينه تحت فشار قرار دهند. لذا در رابطه با سازمانهاي بين‌المللي و در رابطه با تحولات اخير، مي توانيم نوعي همراهي و همگرايي خاصي را بين آمريكا و اروپا ملاحظه كنيم؛ مثلا طي حادثه يازده سپتامبر، شعار مبارزه جهاني آمريكا با تروريسم مورد حمايت اروپا هم قرار گرفت. زيرا عملا اين شعار مي توانست تهديدي براي اروپا باشد به همين جهت و استقرار امريكا در افغانستان و عراق با مخالفت كشورهاي اروپايي مواجه شد كه درنهايت موجب تيرگي روابط امريكا و كشورهاي اروپايي شد. نكته قابل توجه اين است كه تيره شدن روابط با امريكا، همواره مانع از حضور اقتصادي اروپا درمنطقه شده است كه اين براي اروپا ضرر و آسيب اقتصادي به دنبال دارد. لذا در تجربه ايران، تقويت ائتلاف و وحدت رويه بين امريكا با اروپا بيشتر پيش بيني مي‎شود، هرچند كه در رابطه با مسائل داخلي ايران هم بين سياستهاي امريكا و اروپا همگرايي وجود دارد. بنابراين امريكا و اروپا در مورد ايران توافق نظر و نگاه مشترك استراتژيكي دارند و در حين انتقاد از شعارهاي دمكراسي، حقوق بشر و امثال اينها استفاده مشترك مي‎كنند، همچنين در ترويج و ترديد موضع‎گيري عليه اصول‏گرايي در ايران وحدت نظر وجود دارد.  البته همگرايي استراتژيكي آمريكا و اروپا در منطقه بيشتر قابل توجه و تامل است كه بايد بر تصميم‌گيري و آينده‌نگري و پيش بيني تحولات، مورد توجه و حساسيت مسوولان و دست اندركاران قرار گيرد.

● با توضيحي كه درمورد همساني سياستهاي اروپا و امريكا در مورد ايران فرموديد، احتما ل اقدام  نظامي امريكا عليه جمهوري اسلامي ايران را تا چه حد قوي مي‌دانيد و دراين صورت چه پيش بيني از وضعيت امنيتي ايران  ارائه مي دهيد؟

 ○در رابطه با امكان حمله نظامي امريكا به ايران بايد گفت، اين اقدام تحت تاثير عوامل متعددي است كه آن عوامل بايد مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد؛ مثلا افكار عمومي جهان و سابقه تجاوزگري امريكا به كشورهاي ديگر، شناخت امريكا از ايران و مردم ايران و عوامل حاشيه‎اي منطقه‎اي كه نقش مهمي را در اين تحليل ايفا مي كند. بعد از جنگ ويتنام،  به دليل صدمات و لطماتي كه از اين جنگ عايد امريكا شده بود، آسيبهايي در حوزه داخل و در خارج از كشور،  در منطقه و در دنيا اين كشور را تهديد مي‌كرد،‌ تا اينكه در جنگ اول خليج‌فارس كه امريكا با كشورهاي عضو ناتو به عراق حمله كردند و در كويت نيرو پياده كردند، شكست نيروهاي نظامي عراق و پيروزي نيروهاي نظامي امريكا در اين جنگ، رفته رفته تمايل كشور امريكا را نسبت به مداخله نظامي بيشتر كرد. بنابراين امريكا از امتياز يكجانبه نگري در منطقه كه پس از فروپاشي نظام شوروي براي او فراهم شده بود، به عنوان عاملي تحريك كننده و مداخله‌گرانه، بيشتر تشويق شد كه به مسائل خاورميانه فكر كرده و وارد شود و بيش از پيش احساس كرد كه رقابت در چنين عرصه‌اي، منوط به واكنش سريع در منطقه، حضور نظامي و ايجاد حكومتها و دولتهاي دست نشانده است .
آيا دمكراسي اين اقداماتي است كه امريكا انجام مي دهد، يا نه خود اين اقدامات هم ضددمكراتيك است. در حمله به كشوري، همواره امريكا سعي دارد منفعت بيشتري را عايد خود كند و ضرر و زيان كمتر ببيند و اگر با اين مقدمات امريكا به ايران حمله كند، قطعا ممكن است دچار مشكلات اساسي‌ترو بزرگتري شود كه بسيار بيشتر از آن دسته مشكلاتي است كه در عراق و افغانستان امريكا با آن مواجه بوده است. لذا تمايل چنداني به حمله‌ به ايران ندارد زيرا حمله به ايران به راحتي حمله  به عراق نيست،اما در مناسبات امريكا قطعا اين نامتغيرها مهم است پس در حال حاضر ايران با عراق تفاوتهاي اساسي و عمده اي دارد و امريكا تاكنون هرگونه عكس‌العمل نظامي را در ايران انجام داده، با شكست مواجه بوده از طرفي مي‌توان به تجربيات جدي امريكا در جريان دفاع ايران اشاره كنيم. جنگ ايران و عراق در دفاع مقدس، اقدامات تهديدآميز نظامي امريكا عليه ايران،مساله طبس و مسائل مختلف ديگر كه اين هم متغير تاثيرگذار ديگر است؛ يعني در موقعيت ايران و جايگاه ايران در عرصه‌ منطقه‌اي و فرامنطقه‎اي و تجاربي كه امريكا از ايران دارد و در كنار آن رابطه دول اروپايي كه با دركي كه از تمدن و فرهنگ ايراني دارند، قطعا در حوزه‌ نظامي مشوق امريكا نخواهند بود و مقابله هم خواهند كرد. در پيش بينيهاي تحليلي كه ما از نوع نگاه اروپا به مسائل ايران و امريكا داريم، طبيعتا آنها معتقدند كه ايران و مردم ايران از وضعيت ظرفيتي و تواناييهاي خاصي برخوردارند و اصلا در حوزه‌ فرهنگي، مردمي هستند كه اقدام نظامي امريكا قطعا افكار عمومي اين كشور را تحت تاثير قرار مي‌دهد. بنابراين متغير بازدارندگي اروپا در رابطه با حمله يك‌جانبه‌ امريكا به ايران حائز اهميت است. لذا طبيعتا مسائل فعلي امريكا با ايران، در حوزه هاي سازمانهاي بين‌المللي پيگيري خواهندشد. از اين لحاظ نيز به سبب حضور جامعه‌ ايران در مسائل بين‌المللي، پايبندي به مفاد منشور ملل متحد و هنجارهاي حقوق بين‌المللي و رعايت اصل احترام در موقعيتهاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي كه از مباني رفتار دولتها است، نقطه‌ قوت ايران محسوب مي‌شود؛ هر چند فشارهاي تبليغاتي امريكا عليه ايران، از اين امكان، خواهد كاست. انسجام وحدت رويه، تمركز تصميم گيري در كشور، عدم پراكندگي در تصميمات و در عرصه‌ اجرائيات نيز به عنوان عوامل بازدارندگي در سياستهاي تبليغاتي امريكا عليه ايران نقش اساسي دارند. بحث نظامي‌گري حداقل در حوزه‌ احتمالي مسائل سياسي، مانند تحليلهاي سياسي، بر پايه احتمالاتي است كه مولفه‌ها و متغيرهاي بازيگر، اين احتمالات را به‏وجود مي آورند. در اين سه صفحه تحليلي كه بنده عرض كردم، با توجه به تجارب امريكا در گذشته و نتيجه‌ رفتار نظامي‌گرانه‌ امريكا در منطقه‌ كنوني مانند حمله به افغانستان، به عراق و اقدامات اين‌چنيني، جايگاه و موقعيتي كه ايران در عرصه بين‌الملل و در منطقه دارد و ميزان توانمنديها، ظرفيتها و قابليتهاي دروني جامعه ايران، هر حركتي كه در جهت تقويت عناصر سازنده توان ايران در قابليتهاي ايران و ظرفيتهاي ايران در عرصه بين‌المللي باشد، در استراتژيها و تصميم‌گيريهاي دولتمردان امريكايي دخالت دارند. پس جايگاه ايران، موقعيت دروني، اتحاد، فرهنگ ، عدم عدول از سياستهاي كلان انقلاب اسلامي و عقب‌نشيني ناآگاهانه و غيرتحليل‌گرانه در رابطه با سياستها، به مورد سوم صدمه خواهد زد.
از طرف ديگر درك سياسي كشورهاي اروپايي نسبت به ايران،به عنوان مولفه‌اي است كه در حمايت كردن و يا حمايت نكردن از امريكا در حمله نظامي به ايران، نقش اساسي دارد. درك و فهمي كه اين كشورها از ايران دارند، مي‌تواند از عوامل بازدارندگي باشد و احتمال حمله‌ نظامي امريكا به ايران را كاهش دهد.

 ●آقاي دكتر همان‌طور كه آگاه هستيد، در مساله‌ مواجهه با امريكا نظرات متفاوتي وجود دارد. جنابعالي به عنوان يك متخصص چه تحليل و ارزيابي از اين مواضع داريد؟

 ○با توجه به پاسخ به سوالات گذشته، در رابطه با اين سوال كل نظرات را در دو ديدگاه يكسان طبقه‌بندي مي‌كنم و اين ديدگاه در رابطه با نوع و نحوه‌ تعامل ايران و امريكا در رابطه با «ارتباط» است و از اين حيث بايد مورد توجه قرار گيرد. يكي اينكه گاه با توجه به سلطه‌ امريكا درجهان، ايران از موضعي منفعلانه برخوردار است كه معتقد به مذاكره، گفتگو و ايجاد رابطه با امريكا است در تحليل اين ديدگاه، مي توانيم به اين نكته توجه كنيم كه امريكا در نظم جديد بين‌الملل از سلطه‌ كاملي برخوردار است، حتي اتحاديه اروپا و كشورهاي ديگر مثل ژاپن، چين، روسيه و هند وديگر كشورهاي منطقه‌اي، سعي كردند به نحوي خود را با امريكا و قدرت مسلط او وفق دهند و در برابر امريكا توانايي ايستادگي ندارند؛ از اين رو بحث و مذاكره‌ با امريكا مطرح مي‌شود كه خود اين تحليل، نوعي  يكجانبه‌نگري در مذاكره‌ با امريكا است؛ يعني چون امريكا در يك چنين جايگاهي است، پس ارتباط بايد برقرارشود و يك نگاه خوش‌بينانه هم نسبت به اين قدرت وجود دارد كه مثلا اگر با امريكا ارتباط برقرار شود، بسياري از مشكلات ما برطرف خواهد شد. بنابراين در اينجا آن بحثهايي كه گفتم داشتم فراموش شده است. ديدگاه ديگر نيز بر اين اساس است كه مذاكره و ايجاد رابطه نه تنها مشكلات و معضلات را حل نمي‌كند، بلكه به خاطر خلق و خوي و خصيصه‌ استكباري ـ استعماري امريكا و تجارب تاريخي ما مثل كودتاي 28 مرداد و جبهه‌گيري جدي امريكا در طول تاريخ عليه هر گونه حركت ملي در ايران در راه دستيابي به مردم‌سالاري (مانند حادثه 15 خرداد سال 1342) و توسعه‌ حيات سياسي جمهوري اسلامي، هرگونه مذاكره‌اي ما را به سر منزل مقصود نخواهد رساند. پس امريكا با اين سياستها نه تنها نشان داده كه با انقلاب اسلامي مخالف و دشمن است، بلكه نشان داده كه در راه پيشبرد و حركت ايران در جهت اهداف متعالي خود، هميشه موضع‌گيري منفي و جدي‌اي داشته است. از آنجا كه امريكا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، هم درسطوح ژئوپلتيكي، ژئواپنميكي و پلستيژي از انقلاب اسلامي آسيب جدي ديده است، قطعا سعي خواهد كرد كه با انقلاب اسلامي ايران مقابله كند پس هرگونه ايجاد ارتباط و مذاكره‌اي، در واقع قدمي در جهت اين اهداف اساسي وجدي امريكا است. بر اين اساس امريكا تلاش مي‌كند كه حركتهاي جدي و اساسي ايران را در راستاي بيداري اسلامي در سطح منطقه و جهان عقيم گذاشته و با شكست مواجه كند. پس اين ديدگاه با اين پيشينه، با رابطه‌ ايران با امريكا مخالفت مي‌كند و معتقد است كه پس از ارتباط مشكلات رابطه‌اي ما با امريكا بيشتر خواهد شد.
ديدگاه اول ديدگاهي مبتني بر ايجاد رابطه با امريكا است. با توجه به دوران سلطه‌ امريكا در  ايران، منافع ايران و مسائلي كه اشاره شد؛ يك ديدگاه قابل انتقادي است. در اين تحليل ما يك نوع ناچاري را مي‌بينيم كه چون ناچاريم بايد رابطه برقرار كنيم البته كساني هم هستند كه شايد به نوعي خواهان حفظ رابطه‌ با امريكا با هر ظرفيتي نباشند و تنها معتقد به نگاه مثبت و پشتيباني از طرف امريكا باشند. اين بحث نيز تشخيص نادرستي است، زيرا شيوه درمان اين نيست. ايجاد رابطه با امريكا، راه بن‌بستي است كه مشكلات و معضلات ما را بيشتر خواهد كرد. اما در ديدگاه دوم كه يك ديدگاه منطقي و واقع‌بينانه‌تري است، چون هم تجارب مدنظر قرار مي‌گيرد، هم ظرفيت فعلي امريكا در عرصه‌ مذاكره مطرح شده و هم خواسته‌هاي امريكاييان مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌گيرد. پس ما به اين نتيجه مي‌رسيم كه درست در لحظه‌اي كه بحث از مذاكره و ارتباط است ، دشمنيها با ايران گسترده‌تر مي‌شود. مثالهاي موجود، مي‌تواند در تحليل اين موضوع و اهدافي كه جمهوري اسلامي ايران در داخل، در سطح منطقه و در سطح بين‌الملل دارد، كمك‌كننده باشد و قطعا راهي است در جهت تقويت تحليل دوم كه البته پيامدها و سختيها و زحماتي را نيز به دنبال دارد هر چند ما نمي‌توانيم براي كنارگذاشتن اين سختيها و صدمات، از اصول خود چشم‌پوشي كنيم.

 ●در حوزه‌ صحبتهاي  شما به فشارها و سياستهاي يكجانبه‌گرانه اشاره كرديد. نقش دستگاه ديپلماسي ما خصوصا وزارت خارجه در كاهش و مقابله‌ با اين فشارها چيست و آيابايد بپذيريم كه مراجع موازي در اين خصوص وجود دارد؟

○ جمهوري اسلامي ايران با توجه به موقعيت ژئوپلتيكي ، ايدئولوژيكي ، انرژي و فرهنگ و تمدن كهن به عنوان كشوري مهم در منطقه مطرح است كه به دليل اين اهميت، محدوديتها، تبليغات و مشكلات زيادي را در عرصه منطقه و جهان پيش روي خود دارد. بنابراين بايد راهبردها و تاكتيكهاي خاصي را در نظر داشته باشيم و اين ضرورت وجود يك ديپلماسي قوي و كارآمد در عرصه‌ بين‌الملل را دوچندان مي‌كند. در ميان عوامل موثر در پيشبرد راهبردهاي مختلف، با توجه به تحولات و دگرگونيهاي عظيم منطقه‌اي و بين‌المللي  سياستهاي خارجي ديپلماسي ايران، قطعا در آينده ما نقش ويژه و موثري را خواهد داشت. بايد اين‌گونه تلقي شود كه نظام بين‌الملل كنوني، آنقدر به نفع امريكا است كه هرگونه قدرتي در جهان توانايي و امكانات ايفاي نقش را در عرصه بين‌المللي ندارند. اين در حقيقت ناديده ‌گرفتن يك واحد مهم و اساسي سياسي در عرصه‌ بين‌الملل است. در اين ميان واحدهاي سياسي مخالف سياست امريكا، بايد مورد توجه قرار گيرند. كشور ما كه يك كشور انقلابي است، در منطقه اي واقع شده كه اگر از ديپلماسي هوشيار، حساب شده و دقيقي برخوردار نباشد، موقعيتهاي زيادي را از دست خواهد داد. امروز بيشتر از هر دوره‌ ديگر، ديپلماسي ضعيف و ناكارآمد مي‌تواند  به موجوديت منافع كشور ايران در منطقه آسيب برساند. بنابراين در حال حاضر هوشياري ديپلماتيك نقش اساسي و مهم دارد. ما اكنون در شرايطي هستيم كه عراق، شيعيان لبنان، اختلافات موجود بين اتحاديه اروپا و امريكا، منافع اقتصادي سياسي روسيه و چين و بسياري از كشورها با امريكا در تقابل است. اين منافع در كنار اقدامات پراشتباه امريكا در منطقه و جهان و نمونه‌هاي مختلف ديگر، مي‌تواند براي ما فرصتهاي قابلي را فراهم كند پس بايد از اين فرصتها استفاده كنيم. مهم‌تر از همه‌ اين فرصتها، رويكردهاي مردمي انقلاب كه موقعيتهاي ويژه و ممتازي را براي ديپلماسي نظام، تصميم‌گيرندگان و سياستگذاران جمهوري اسلامي فراهم كرده است. اين موقعيت و اين رويكرد مردمي جمهوري اسلامي كه ما در انتخابات و مشاركتها به نحو شاياني مي‌توانيم مشاهده كنيم، قطعا در مقام بازيگر فعال و واقع‌نگر، نه بازيگر منفعل مي‌تواند بازيگر ديپلماسي ما در عرصه بين‌المللي باشد و جمهوري اسلامي و جامعه‌ ايران براساس توانمنديهاي دروني خود و با استفاده  از تبليغات، هم مي‌تواند از محدوديتها و فشارهاي فزاينده بين‌المللي بكاهد و هم اقدامات موثر و موفقي را در رويارويي با آنها داشته باشد. بنابراين طبق منافع اسلامي و ملي، توقع و رويكردهاي مردمي جمهوري اسلامي و جامعه ايران مي‌تواند پايه‌هاي تقويت‌بخش ديپلماسي را تشكيل دهد. در بسياري از موقعيتهايي كه ما در برابر آنها موقعيتها قرار داريم، قطعا رابطه‌‌، ما با بسياري از كشورهاي منطقه، يك رابطه‌ فرهنگي است. رابطه امريكا با كشورهاي منطقه يك رابطه سياسي است مانند رابطه‌ با افغانستان، عراق، عربستان ولي نوع رابطه ما يك نوع رابطه‌ فرهنگي (مثلا) از نوع ديني و ملي است (مثلا با افغانستان)، حتي با كشورهاي منطقه ما استرتژيهاي فرهنگي اسلامي مشتركي داريم و اينها همه فرصتهايي است كه ديپلماسي ما بايد به سرعت از اين فرصتها استفاده كند؛ چرا كه سير تحولات نيز سرعت فزاينده دارد. اما در مورد قسمت بعدي سوال شما در رابطه با مراجع موازي وزارت امور خارجه و اختلاف در سياست خارجي اين وزارتخانه، بايد بنده عرض كنم كه وزارت خارجه مجري سياست خارجي است و نه سياستگذار و برنامه‌ريز.
اينجا دو مقوله مطرح است؛ يكي دخالت وزارت خارجه در اجراي سياست خارجي و ديگري دخالت در برنامه‌ريزي سياست خارجي. دخالت در برنامه‌ريزي سياست خارجي، نمي‌تواند به عنوان عامل مختل‌كننده‌ سياست خارجي محسوب ‌شود. البته عدم دخالت مراجع موازي در كار وزارت امور خارجه نه در ايران در هرنظام سياسي، از مزاياي آن نظام به شمار مي‌رود و در صورت وجود، اين مراجع نمي‌تواند تنها عامل تاثيرگذار در عدم كارآيي سياست خارجي جمهوري اسلامي باشد. زيرا مولفه‌هاي بسياري در ناكارآمدي و حتي در كارايي سياست خارجي موثر هستند و در واقع سياست خارجي يك نظامي، در كل بازتابي از سياستهاي داخلي كشور محسوب مي‌شود و اگر هم عيب و ايرادي در فرآيند سياست خارجي مشاهده شود، به سياستهاي كلان و داخلي اين نظام  برمي‌گردد. در پاسخ به اين سوال بايد توجه شود كه طبيعتا اگر ما در درون كشور تصميم‌گيريهاي چند جانبه داشته باشيم و مسائل جناحي و سياسي را با منافع ملي مرتبت كنيم ودر تصميم‌گيريهاي كلان كشور رويكردهاي سياسي را وارد كنيم؛ قطعا بر سياست خارجي كشور تاثير مي‌گذارد. اين سياست خارجي چندگانه، متاثر از وضعيت داخلي است اما با وجود اين، به كارگيري متخصصين فني ديپلماتيك، افراد كار آزموده متعهد نسبت به موجوديت نظام سياسي و منافع ملي جمهوري اسلامي، در وزارت خارجه قطعا كيفيت كار وزارتخانه را افزايش مي‌دهد.
ولي تقسيم كار مبتني بر وظايف موجود در سياست كلان كشور و در عرصه بين‌الملل، از دخالت برخي از بخشها نسبت به حوزه اقتدار وزارت خارجه در مسائل مختلف جلوگيري مي‌كند. بايد توجه داشت كه در عرصه‌ اجرا، قطعا لازم است سياست خارجي ما توسط وزارت خارجه اعمال شود. اين امر از يك طرف نياز به افراد متخصص و كارآزموده دارد كه مي‌تواند در حوزه تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي ، ديپلماسي قوي و تاثيرگذاري را به دنبال داشته باشد هم با توجه به تجارب موجود در نظام بين‌الملل، نيازمند اجراي صحيح امور است، اين عوامل مي‌توانند اهرمي باشند براي طراحي يك سياست خارجي منطبق با منافع ملي و اسلامي جمهوري اسلامي و شناخت جامع و كاملي از اوضاع بين‌الملل.
● يكي از عرصه‌هاي مهم مواجهه ما با سياستهاي امريكا، مي‌تواند بهره‌برداري از ابزارهاي تحميلي باشد. به نظر شما جمهوري اسلامي ايران تا چه حد در استفاده از اهرمها و ابزارهاي تبليغاتي در جهت شناساندن واقعيت اين نظام و انقلاب در بيرون از مرزهاي خود موفق بوده است.
○ جمهوري اسلامي ايران به لحاظ اينكه يك انقلاب ديني و مردمي بوده است، با شعار خواست و اراده، بيداري ملتها را به دنبال داشته است؛ لذا به محض پيروزي، راه تاثيرگذاري خود را آغاز كرد و عملا هم تاثير گذاشت. شكل‌گيري جنبشها و نهضتهاي عظيمي كه در منطقه خاورميانه در دنيا اتفاق افتاد، از مصاديق اين تاثيرگذاري است. اصلا بسياري از جنبشها با پيروزي جمهوري اسلامي آغاز شدند، برخي از جنبشهاي خفته بيدار شدند، برخي از جنبشهايي كه استراتژي ناقصي داشتند، كامل شدند. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي در راستاي بيداري ملتها نقش اساسي و جدي‌ داشت، زيرا شعارهاي انقلاب كاملا با افكار عمومي جهان و تمايلات مردمي ملتها تطابق داشت. به قول امام (ره) كه مي‌فرمودند: صدور انقلاب ما يعني اينكه ما انقلاب را با همين ويژگيهايش به دنيا نشان دهيم. انقلاب ما با توپ، تانك و نظامي‌گري صادرشدني نيست، چون انقلاب بر قلبها تاثيرگذار ا ست و مردم با الهامات دروني، خواهان سلطه‌گري نيستند، مي‌خواهند آزاد باشند، مستقل باشند. پس تاثيرگذاري انقلاب اسلامي بر ساير كشورها طبيعي است. البته پيروزي انقلاب در كشوري به وقوع پيوست كه از متحدين بلوك غرب و امريكا بود و اصلا ژاندارم منطقه خليج‌فارس محسوب مي‌شد. نظامي با اين مختصات، پس از  پيروزي انقلاب اسلامي تاثيرات و بازتابهاي بسياري بر نظامهاي داخلي، منطقه‌اي و بين‌المللي گذاشت و در واقع به عنوان يك پديده‌ جديد در همه‌ جنبه‌ها ظاهر شد؛ مثلا در نظريه‌هاي علمي حتي انقلاب، در نظريه‌هاي جامعه‌شناختي علمي و در مسائل مختلف، ابزاري براي تاثيرگذاري بر ساير كشورها و انديشمندان شد. به تعبير امام (ره) تبليغات در انقلاب اسلامي به مثابه شمشيري برنده در جهت رساندن پيام انقلاب به ماوراي مرزها، به سرزمينهاي ديگر و كشورهاي ديگر است. اين آغاز كار جمهوري اسلامي ايران بود كه ما عكس‌العمل خارجي آن را تاكنون با شكل‌گيري توطئه‌ها ، ايستادگيها و نقشه‌هاي شومي كه عليه انقلاب اسلامي ايران تدوين و اجرا شده، مشاهده مي‌‌كنيم. از سويي انقلاب مواجه‌ بود با سي‌آي‌آ، توطئه‌ها، دولتمردان، سرمايه‌داران و افرادي كه موجوديت انقلاب اسلامي منافع آنها را به خطر انداخته بود؛ يعني مخالفانش، دولتمردان و وابستگان و از سويي موافقان، توده‌هاي مردم بودند. بي‌شك تشخيص چگونگي شكل‌گيري جنبشها و مخالفتها به كمك تبليغات جمهوري اسلامي در عرصه بين‌الملل، تاثير بسياري دارد. پس نكته مهم چيست؟ مهم آن شعارهاي انقلاب است كه مورد اجماع عمومي مردم در گوشه و كنار جهان قرار گرفت. اكنون هم در بحث مخالفت امريكا با ايران مشاهده مي‌شود كه مولفه‌هاي مورد نظر امريكا در طرح آشتي با ايران، همانهايي است كه در انقلاب اسلامي بر نظام بين‌الملل تاثير گذاشته است. بنابراين كنار هم گذاشتن اين متغيرها و مولفه‌ها مي‌تواند پاسخ عميق و جدي باشد در رابطه با اين سوال حضرت‌عالي كه از جهت تبليغي ما تا چه حد توانسته‌ايم مواضع انقلاب اسلامي را مطرح و حقانيت خودمان را ثابت كنيم. نمونه مثال بارز آن جنگ ايران و عراق است. هشت سال جنگ، نابرابر، همه‌ كشورها حامي عراق، استفاده از تسليحات كاملا ممنوعه، ايستادگي ملت، ولي در نهايت امروزه جهان در رابطه با عراق همان حرفي را مي‌زد كه زماني جمهوري اسلامي تنها كشوري بود كه در دنيا اعلام مي‌كرد كه صدام يك خطر و تهديد امنيت جهاني است. اين مطلب را امروز دولتمردان امريكا مطرح مي‌كنند، هر چند به لحاظ كسب منافع خودشان است. در عين حال همه‌ دنيا به وحشتناك‌بودن استفاده از سلاح‌هاي اتمي، ميكروبي اجماع نظر دارند. اين عكس‌العمل انقلاب اسلامي است كه من تنها در عرصه جنگ به آن اشاره كردم. در عرصه فكر وقتي ما به پيام امام (ره) به گورباچف در رابطه با مسائل داخلي شوروي توجه مي‌كنيم، و ميزان تاثيرگذاري اين تعامل فرهنگي را مي‌بينيم، متوجه مي‌شويم كه چقدر به مولفه‌هايي توجه و تاكيد مي‌شود كه بعد از چندي واقع مي‌شود؛ يعني ما بايد به تاثيرات جمهوري اسلامي، مي‌خواهم كلان‌نگرانه بپردازيم. تاثيرات انقلاب، اهدافي را ترسيم كرده كه يك سري‌اش جواب داده و يك سري‌اش در حال جواب دادن است و قطعا اصول راهبردي آن در حال دستيابي به پيش‌بينيهايي است كه پيش از اين مي‌كرد. تجسم و ترسيمي كه انقلاب اسلامي از امريكا به جهان عرضه كرد، مثلا در اشغال عراق، افغانستان و در اينكه امريكا مي‌گويد؛ هر چه كه من مي‌گويم همان است، خلاصه نمي‌شود. بلكه ما در تبليغات خود بايد اشاره كنيم به تعريفي كه امريكا از تروريسم مي‌دهد و سعي دارد كه جهان همين تعريف را بپذيرد و غير از اين نه و تعريفي كه از دمكراسي دارد و سعي مي‌كند، همان تعريفي را بدهد كه خود مطرح مي‌كند و غير از آن نه. مهم‌ترين تبليغ اين است كه جمهوري اسلامي ايران و مردم ايران در شرايطي كه دنيا دين را افيون توده‌ها و فاقد كارآيي مي‏دانست و غرب هم اصلا دين را به كناري گذاشته بود و تفكر سكولار بر مسائل غرب حاكم بود.، يك حركت ، جنبش و انقلابي را بر مبناي انديشه‌هاي ديني، راه مي‌اندازند اين بزرگترين تاثير نظري انقلاب اسلامي بر نظريات علوم سياسي و بين‌المللي است كه موجب از بين‌رفتن همه‌ نظريه‌هاي كليشه‌اي از پيش تعيين شده‌ نظريه‌پردازان مي‌شود و تحولات نظري از اين به‏وجود مي‌آيد. البته با توجه به اينكه امكانات جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي ايران در زمينه‌ ابزارهاي تبليغاتي و تكنولوژي و رسانه‌اي كم است، تحولاتي كه در جمهوري اسلامي واقع مي‌شود و مواضع رهبران آن در مسائل مختلف، نتوانسته آن‌گونه كه بايد و شايد به جهان عرضه شود. اما همين بس كه امروزه حقانيت و اقتدار اسلام و انقلاب اسلامي ايران به جهانيان روشن شده است و رهبر انقلاب در رابطه با بازتاب 25 ساله‌ انقلاب اسلامي ايران در جهان اشاره داشتند و دارند كه بايد مورد تامل قرار گيرد و نيز شعار انقلاب اسلامي كه دقيقا در نامه‌اي كه امام به گورباچف مي‌نويسد آن را دعوت به اسلام، صلح و دست برداشتن از افكار ماركسيستي و مادي و گرايش به افكار و انديشه‌هاي ديني و اسلامي مي‌كند. همه‌ اينها به عنوان عناصر موفقيت‌آميز تبليغ پيام انقلاب اسلامي به شمار مي‌روند. اما در پاسخ به اين مساله كه چه عواملي مانع از تحقق شايسته‌ طرح مواضع اسلام و انقلاب اسلامي شده است، مي‌توان به اقدامات استراتژيكي مقابله‌جويانه‌ قدرتهاي بزرگ در برابر ايران اشاره كرد. مثلا امريكا با تمام توان از روز پس از پيروزي انقلاب تا به امروز، حتي ذره‌اي را در مخالفت با انقلاب اسلامي كوتاهي نكرده است. كشورهاي مختلف را تحريك كردن، محاصره‌ اقتصادي ايران، محاصره‌ نظامي ايران و امثال اينها را تبليغ كرده و حتي سياستهاي رويارويي گرايش‌هاي اسلامي راديكالي، [چون اين انقلاب يك انقلاب اسلامي بوده]، تحريك گرايشهاي اسلامي راديكال و افراطي را در ايران و منطقه دنبال كرده است. اصلا شكل‌گيري طالبان مظهر اين گرايش است يا مساله وهابي‌گري و تشويق وهابيت به عنوان ابزاري در مقابل انقلاب اسلامي، بد جلوه‌دادن پيامها و شعارهاي انقلاب اسلامي است اين بحث، بحث بسيار مهمي است و انقلاب اسلامي بايد سعي كندبا نوشتن كتاب، برگزاري سمينارها، همايشها و با استفاده از انديشمندان داخلي كه يا ناآگاهانه يا مغرضانه يا بي‌تفاوت نسبت به كليت منافع ملي به مسائلي مي‌پردازند و مباحثي را مطرح مي‌كنند؛ به اين بحث مهم توجه كند. قطعا بهترين كساني كه از طرح اين مسائل و اين مطالب سود مي‌برند ، خود مخالفان ايدئولوژيك انقلاب اسلامي، امريكا و ديگر افراد هستند . پس به عقيده من بدجلوه‌دادن پيامها و شعارهاي انقلاب اسلامي، از موارد بسيار تاثيرگذار بر بعد فرهنگي انقلاب است. يعني دشمن در اين جهت مي‌تواند بر ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي اثرات منفي را بگذاردو نيز مسائل فيزيكي مانند جنگ ايران و عراق و هزينه‌هايي كه اين جنگ براي انقلاب اسلامي ايران داشت. مباني سياسي و اقتصادي داخلي و خارجي، از جمله مسائلي است كه سبب ايجاد درگيريهاي جناحي‌شدن و افرادي را كه در داخل سعي مي‌كنند در برابر موجوديت انقلاب اسلامي، شعارهاي كلان آن و خواسته‌هاي رهبري انقلاب اسلامي [كه از زمان خود حضرت امام (ره) هم اين اقدامات شروع شده بود الان هم به نحوي ادامه دارد.] بايستند، تحريك مي‌كند. اين موارد، به‏علاوه ايجاد تنگناها، محدوديتها و فشارها و تحريمهاي اقتصادي نقش اساسي و مهم را در آسيب به انقلاب دارد. امروزه كشور امريكا براي ايجاد موانع عليه انقلاب اسلامي مي‌كند. از منافقين در خارج از كشور و هر نيرويي كه بتواند به سهم خود انقلاب اسلامي را از اصول خودش باز دارد استفاده ابزاري مي‌كند. اكنون زبان ما بايد با غرب چگونه باشد؟ به طور كلي و در يك جمع‌بندي، آگاهانه بودن، مسئولانه بودن ، ملاحظه‌ تجارب گذشته در تحليلها، حفظ منافع ملي ، تحكيم سياستهاي منسجم و واحد در داخل كشور، احترام به اصول راهبردي انقلاب اسلامي مقدمه‌ بازگشايي زبان هستند؛ يعني بايد با اين مولفه‌ها و مقدمات زبان را باز كرد و سعي شود كه تا حد توان از تنشهاي موجود در داخل و در عرصه‌ بين‌المللي جلوگيري كرده و در عرصه‌ صحبت با دنياي غربي كه جمهوري اسلامي ايران را با همه‌ مولفه‌ها و اصولش مي‌پذيرند، فضاي سالم و همراه با تفاهمي فراهم شود. پيگيري و ارتباط مداوم با سازمانها، نهادهاي جهاني و بين‌المللي و كوشش براي دستيابي به تفاهم و همگرايي، نقش مهمي در اين زمينه دارد. حضور فعال جمهوري اسلامي در سازمانها و نهادهاي جهاني، پذيرفتن پديده‌هاي جهاني و قوانين حاكم بر نظام بين‌الملل تا اندازه‌اي كه به وحدت ملي و حاكميت ملي ما آسيب وارد نكند و پيگيري حقوقي و قضايي مشكلات بين‌المللي ما از طريق محافل بين‌المللي نهادهاي ذيربط، دسترسي به فناوريهاي جديد. [چون اين روزها عصر تكنولوژي است و مبنا و معيار حضور قدرتمند كشورها در عرصه‌ي بين‌المللي با توان تكنولوژيك مقدور است]، اطلاعات جديد و استفاده صحيح از آنها نقش اساسي و مهمي در تبليغ انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران دارد.
به‏كارگيري اصل حكمت و مصلحت در برخورد با مسائل داخلي و سياست خارجي كشورمان به عنوان يك قاعده زيربنايي، مي‌تواند مهم و مفيد باشد. تاكيد بر پيشينه‌ مشترك در زمينه‌هاي علمي، ادبي و فرهنگي با كشورهاي ديگر [كه همان زبان تفاهم است]، وجوه مشترك، مناسبات و مراودات علمي، ادبي و فرهنگي نيز برجسته كردن موضوعات مشترك مورد تفاهم در زمينه‌هاي ديني، اجتماعي و فرهنگي مي‌تواند نقش اساسي و مهمي در گسترش روابط داشته باشد. طرح اين موضوعات و دعوت از نخبگان فكري كشورهاي ديگر حائز اهميت است. اين جلسات ابزاري هستند براي اينكه نخبگان ايران، با مسائل و واقعيتهاي موجود در ايران و با انقلاب اسلامي آشنا شوند و از تبليغات ناجوانمردانه و گسترده غيرايراني و اسلامي جلوگيري شود و در نهايت اهداف اساسي و مهم انقلاب اسلامي ايران در عرصه‌ جهان كه اهدافي خيرخواهانه، انسان‌مدارانه، ارزشي و اصولي هستند، عرضه شود و همه بدانند وقتي در نظام بين‌الملل از تروريسم صحبت مي‌شود، ايران كشوري است كه از تروريسم بيشترين آسيب را ديده است و به دليل بافت تروريستي كه حاكم بر سياستهاي كلان امريكا و اسراييل است، با اين دو رژيم مخالف است. وقتي از دمكراسي صحبت مي‌شود بدانند كه ايران كشوري است كه در عرض بيست و چهار ـ پنج سال از عمر خود، بيش از بيست و چهار ـ پنج بار انتخابات سراسري مردمي و عظيمي را برگزار كرده كه در هر انتخابات، جناح‌هاي مختلف بر سر كار آمده‌ و كنار رفته‌اند پس بايد  بهترين شكل از ديپلماسي و دمكراسي را در صحنه‌ سياسي و اجتماعي ايران، نحوه مشاركت مردم با مسئولين نظام و نحوه مشاركت مسئولين با مردم حساسيتهاي خاصي كه در نظام قدرت كشور نسبت به ارزشهاي ايران، اصول راهبردي و منافع مردم هست مورد توجه افكار عمومي جهان قرار دهند همچنين نظام اسلامي ايران بايد مولفه‌هاي يك دولت مترقي و پيشرو را كه در ايران به شكل بسيار منطقي و تعريف شده‌اي وجود دارد، نشان مي‌دهد و طبق آمار و ارقام موجود اعلام كند كه در حال حاضر در ايران مطبوعات، محافل مختلف علمي و دانشگاهي بيشتر از آن حدي كه مشخص شده در چارچوب قانون مشخص شده، آزادي دارند و مي‌توانند مسائل خود را مطرح كنند؛ به طوري كه اگر اين مسائل در كشور ديگري مطرح شود، ممكن است با اين استدلال كه مخالف منافع ملي و كلان كشور است با آنها مقابله شود. بنابراين چون تبليغات سوء بيگانه عليه ايران بسيار جامع، حساب شده، دقيق و حتي علمي است، نياز است كه با استفاده از امكانات موجود، جامعه‌ ايران به خوبي معرفي شود.

● با اين توضيحات در مورد نحوه و حجم فعاليتهايي كه در رابطه با شناساندن انقلاب در خارج ازكشور بايد انجام شود، نقش و جايگاه كنوني ما در نظام جهاني، خصوصا دنياي اسلام را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

 ○با توجه به مباحثي در مورد موقعيت جمهوري اسلامي ايران در نظام بين‌الملل مطرح شد و با تاكيد بر شعارهاي راهبردي و اساسي جمهوري اسلامي در جامعه‌ بين‌الملل مي‌توانيم به اين نكته اشاره كنيم كه انقلاب اسلامي ايران، كه شعارهايي را مطرح كرده كه در واقع تبيين كننده وضعيت آينده‌ نظام بين‌الملل است؛ يعني وقتي كه از اشغال‌گري اسرائيل و از استبداد امريكا در عرصه‌ بين‌الملل و يا در منطقه صحبت مي‌كند، در حقيقت اين موارد همان متغيرها و مولفه‌هايي هستند كه آينده را تشكيل مي‌دهند. امروزه درعرصه‌ بين‌الملل، ايران به عنوان كشوري مطرح است كه با اساسي‌ترين عناصر شكل دهنده‌ آينده نظام بين‌الملل درگير است و از اين حيث در ميان كشورهاي ديگر، رهبران كشورها و مردم جهان با وجود تحريفي كه از سياستهاي كلان انقلاب اسلامي شده است، به عنوان كشوري مقتدر، مستقل وكشوري كه در عرصه‌ نظام بين‌الملل با اتكاي به خود حضور فعال دارد، شناخته شده است. امروزه ايران را جزء كشورهاي اقماري نمي‌دانند، زيرا با توجه به دستاوردهاي بين‌المللي انقلاب اسلامي در عرصه تحولات و دگرگونيهاي موجود، ايران به عنوان كشوري صاحب قدرت و توان مطرح است. كشوري كه با جنگ قدرتهاي حامي عراق، با قدرت مقابله و ايستادگي كرد، كشوري كه با وجود توطئه‌هاي مختلف امريكا  توانسته تا به امروز مقاومت كند و از اين منظر هم از جايگاه بين‌المللي بالايي برخوردار است. از لحاظ موقعيت جامعه‌شناختي هم، انقلاب اسلامي ايران با كشورهاي ديگر ارتباط فرهنگي تعريف‌شده‏اي را دارد اين انقلاب خواهان آزادي، دمكراسي، مبارزه با تروريسم، تعامل دو جانبه بين دولتها و ملتها، مخالفت با استبداد كشوري بر كشور ديگر بوده است، در اين دوره‌ 25 ساله هم تمام  و سياستهاي خارجي ما بر اين مولفه‌ها تنظيم ‌شده است و ادامه هم دارد .نظام اسلامي ايران از طرفي جايگاه صلح‌خواهي و صلح‌طلبي دارد و از سويي مخالف با قدرتهاي تروريست و جنگ‌طلب است كه صلح را تنها به جهت حفظ منافع ملي خود تعريف مي‌كنند. طبيعتا جايگاه جمهوري اسلامي ايران، جايگاهي است كه ديپلماسي قويي امكانات داخلي جديي را مي‌طلبد. بنابراين كشوري با اين جايگاه، قطعا نقش موثري در عرصه‌ بين‌الملل خواهد داشت، همان‌طور كه ما نقش ايران را در افغانستان، عراق در مسائل مختلف منطقه مثلا در رابطه با ژئوپلتيك، بحثهاي مختلف خليج‌فارس، نقش كليدي در رابطه با درياي خزر جايگاه سياسي آن را در رابطه با مسائل مختلف فرهنگي نبايد ناديده بگيريم. لذا امروزه جامعه جهاني براي نقش ايران در منطقه‌ خاورميانه و در جهان، يك فضاي بسيار جدي و بازي را ايجاد كرده و به آن توجه داشته است.

 ●آقاي دكتر به نظر شما، حركت به سمت مذاكره يا احيانا رابطه‌ با امريكا بدون كارشناسي دقيق چه صدمات و لطماتي را به ژست و پرستيژ منطقه‌اي ما مي‌زند؟

 ○قطعا با توجه به شرايط كنوني آنچه كه از مذاكره يا رابطه با امريكا عايد ما مي‌شود، از دست دادن اصول راهبردي و جايگاه كنوني ايران در عرصه‌ بين‌الملل است و بي‌شك اين وضعيت چه در كوتاه مدت و چه در دراز مدت، مشكل جدي را براي ما ايجاد خواهد كرد. اما  با توجه به خواسته‌هايي كه امريكا بارها عنوان كرده مثلا شرط مذاكره اين است كه ايران مساله خودش را با اسرائيل تمام كند و آن گروه‌هايي كه براي ملت و كشور خود مي‌جنگند، تروريست تلقي شوند؛ طبيعتا انجام چنين مذاكره‌اي  براي امريكا يك موفقيت است حتي در اصل مذاكره و زماني كه هنوز ارتباط هم برقرار نشده، قطعا جايگاه منطقه‌اي و بين‌المللي ايران با آسيب مواجه خواهد شد. برخي گمان مي‌كنند كه اگر امريكا در منطقه خاورميانه حامي ايران شود، بسياري از مشكلات كنوني‌ ايران در رابطه با مسائل مرزي، ارزي، اقتصادي و منطقه‌اي حل مي‎شود؛ اما بي‌شك اين امر تحقق نمي‌يابد. زيرا مشكل ايران و امريكا در مذاكره‌اي است كه بر پايه‌ اصولي تنظيم مي‌شود و آن اصول، اصول خاصي است كه اگر ايران بپذيرد، بايد ضررهاي به مراتب بيشتري را بپذيرد كه در اين صورت شعارهاي اساسي‌مان، موجوديت‌مان، 25 سال مبارزه و استقلال كشور را از دست مي‌دهيم و دوباره بحث وابستگيهاي حوزه‌ نظم نوين جهاني و احياي قراردادهاي 1919 را پيش روي خودمان خواهيم ديد؛ به عبارت ديگر واقعيتهاي گذشته كه اندكي نيز فراموش شده، تحقق پيدا خواهد كرد.

 ● بسياري از آگاهان مسائل سياسي معتقدند، اگر ايران به اولين خواسته امريكا در موضوع مذاكره و يا احيانا رابطه تن دهد، در يك تنزل تدريجي گرفتار مي‌شود كه رهايي از آن ممكن نيست. آيا شما هم اين مساله را  قبول داريد؟

○ قطعا به لحاظ سياست كلان امريكا كه در رابطه با مذاكره‌ با ايران به چشم مي‌خورد، اين مساله تحقق پيدا خواهد كرد. زيرا روند مذاكره‌ ما با امريكا زنجيره‌اي است، يك حلقه نيست كه آن حلقه از حلقه‌هاي ديگر جدا باشد . هر حلقه‌اي ، حلقه ديگري را دنبال خود دارد كه در نهايت آخرين حلقه‌ ارتباطات، ما را به حذف اصول راهبردي انقلاب اسلامي مي‌رساند. اين امر سرانجام يك نگاه خرد و كوته‌بينانه به مسائل سياسي ما در منطقه و در رابطه با مسائل غرب و مخصوصا امريكا است كه بايد مورد توجه تحليل‌گران، انديشمندان و نظريه‌پردازان باشد. تجربه ثابت كرده است كه هر موقع ما نسبت به اصول راهبردي خود با جديت عمل كرديم، به نتايج مثبتي رسيديم؛ مثلا اگر در جنگ عراق ما همين نگاه را ‌داشتيم كه مگر مي‌شود با كشوري مثل عراق با آن همه حمايتها و هدايتها مقابله كرد، همان روز قسمتهايي از خاك پاك كشورمان را از دست مي‌داديم، چنان‌كه درگذشته هم تجربه‌ آن را داشتيم. در واقع صحنه‌ رويارويي ما با امريكا اگر در جهت آن استراتژيكي كه امريكا آن را براي ما تدوين كرده ، دنبال شود، در نهايت منجر به از دست رفتن كل ماهيت انقلاب اسلامي خواهد شد كه در اين صورت، آيندگان ما را نخواهند بخشيد. كما اينكه ما بسياري از گرفتاريها و مشكلاتي كه امروزه پيش روي خود داريم و در زمان گذشته داشتيم، به لحاظ تصميمات محتاطانه و توام با ترس و وحشتي بود كه گذشتگان ما در نقاط بسيار حساس زماني مي‌گرفتند و نتيجه‌ آن آسيبهاي جدي بود كه به دنبال داشت.

 ●آقاي دكتر به عنوان آخرين سوال و جمع‌بندي گفت‌وگو چه پيش‌بيني از آينده‌ نظام و انقلاب اسلامي ايران و مخصوصا موضوع مناسبات ايران و امريكا داريد؟

○  تحقق هر گونه وضعيتي براي انقلاب اسلامي ما، قطعا در گرو حفظ اصول ارزشي است كه نقش مهمي در سرنوشت ما دارد. طبيعتا ما بايد به يك سلسه اصول پايبند باشيم و در جهت تحقق آن اصول، وحدت رويه و نظر داشته باشيم. بايد بدانيم كه آينده‌ ايران ما در گرو اقدامي است كه ما انجام مي‌دهيم؛ اقدام صحيح آن است كه منطبق  با همه‌ مباني انقلاب، سير تكاملي و سير استقلالي حاكم بر وضعيت خودم را در نظام بين‌المل را به شكل واقع‌بينانه‌تر و آگاهانه‌تر تحقق ببخشيم. و بدين ترتيب آينده روشني را براي نظام ترسيم كنيم اما اگر از اصول انقلاب عدول كرده آنها را به معامله واگذاريم و نسبت به آنها احساس تعهد و مسووليتي نداشته باشيم و يا اينكه دچار يك نوع بحران هويتي بشويم؛ به بلا مبتلا شده‌ايم و نتيجه آن براي آينده‌ ما همان چيزي است كه در گذشته دچار آن بوديم، بنابراين آينده ما بستگي به عمل و رفتار سياسي ، اجتماعي و فرهنگي ما دارد، در رده مردمي و ساختار اجتماعي، و در رده مسوولان و مديران ‌جامعه با مولفه‌ها و ويژگيهاي خاص خود پايبندي به شعارهاي ارزشي و ديني و اصلاح برخي امور كه ما را از شعارهاي انقلاب دور مي‌كند؛ مي‌تواند در تقويت آينده‌اي مثبت براي كشور ما، نقش اساسي و موثري داشته باشد. طبعا اگر آينده ما اين‌گونه رقم بخورد، انقلاب اسلامي در مناسبات بين‌المللي و در وضعيت منطقه‌اي و در جهان، يك قدرت تاثيرگذاري خواهد بود و در پديده جهاني‌شدن و نظم نوين جهاني، متغير و مولفه‌ اسلام نقش مهمي را ايفا مي‌كند. در اين چهارچوب بايد واقعيتهاي نظام بين‌الملل را هم مد نظر قرار دهيم؛ دوستان و دشمنان خود را براساس اصول راهبردي خود تنظيم و تعريف كنيم و بر اين اساس بسياري از كشورهاي اسلامي منطقه را با تدوين اصول استراتژيكي راهبردي فرهنگي بيشتر به طرف خود جذب كنيم، مناسباتمان را بيشتر كنيم و با اين پشتوانه همراه با آمادگيهاي دروني، قطعا ما مي‌توانيم آينده بسيار روشن و مثبتي را براي جامعه پيش‌بيني كنيم. در اين مسير بايد متغيرهاي حاشيه‌اي بازدارنده را از سر راهمان برداريم . [همه چيز مي‌تواند به عنوان متغير بازدارنده حاشيه‌اي مد نظر قرار گيرد] و اختلافات را به اتحاد و وفاق جمعي تبديل كنيم و بدانيم كه زماني موفقيتهاي جامعه‌ ما به فعليت خواهند رسيد كه يك اجماع عمومي، وفاق جمعي و وحدت نظري در ما وجود داشته باشد. زيرا همواره بهترين و اساسي‌ترين سلاح وحدت است. طي تمام دوره‌هاي شكل‌گيري انقلاب اسلامي، وحدت كلمه به مثابه وحدت نظر و عمل، عامل اصلي مو.فقيت بود. به هر حال ايران را بايد از خودمان ببينيم. ما ايراني و مسلمان هستيم و اين نگرش قطعا براي ما تعهداتي را به دنبال خواهد داشت. اين تعهدات، بايد بر پايه‌ اصول راهبردي، محصول نظر علاقه‌مندان به ايران باشد و با در نظرگيري زيرساختهاي جامعه‌ ايران همچون مباني ارزشي، ديني و اسلامي باشد. در مباني ارزشي و ديني تمام مولفه‌هاي كارامد نظير دمكراسي و حمايت از مردم وجود دارد كه بايد آنها را كشف كرد و به‏كار گرفت و نسبت به آنها تعهد و مسووليت ديني و الهي داشت. وقتي كه اين‌طور باشد، ما با هوشياري و احتياط بيشتري عمل خواهيم كرد. جامعه‌اي كه براساس اين معيارها و متغيرها شكل گرفته شود، جامعه موفقي خواهد بود. همان‌طور كه ما در دوره‌اي از زمان از اين مولفه‌ها استفاده كرديم و انقلاب اسلامي با تمام اين عظمت و ارزش به پيروزي رسيد. بنابراين اگر باز هم در شرايط كنوني از اين مولفه‌ها به نحو بديع و جدي استفاده شود، تبعات اساسي‌تر و جدي‌تري را به دنبال خواهد داشت.
● ـ از توضيحات جامع جنابعالي سپاسگزارم.
 

 

منبع: تبيان


برچسب‌ها: برگهاي برنده ايران در مقابله با آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:31 |
دوشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۱

ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در ايران به صراحت ساواك را فرزند سيا و ساواكي‌ها را پرورش يافته در آمريكا و اسرائيل اعلام كرده و بر روابط سيا و ساواك تاكيد مي‌كند . او در باره بي رحمي‌ها و قساوت‌هاي ساواك چنين مي‌نويسد :
« ... پس از قيام سال 1963 (برابر يا 1342 خورشيدي) به رهبري آيت الله خميني ، ساواك به تدريج از صورت يك سازمان اطلاعاتي و ضد جاسوسي خارج شد و بخش عمده‌اي از آن به صورت پليس مخفي براي مبارزه با مخالفان رژيم در آمد . روش‌هاي خشونت آميز در ساواك كه ابتدا به وسيله اولين رئيس سازمان امنيت ايران ژنرال تيمور بختيار اعمال مي‌شد در ابعاد وسيعتري نسبت به مخالفان سياسي رژيم اعمال گرديد و بازداشت‌هاي خودسرانه و شكنجه براي گرفتن اعتراف و زندانهاي طولاني و بدون حكم دادگاه ، از روشهاي معمول و متداول ساواك به شمار مي‌رفت . ساواك هرگونه فعاليت سياسي را با سوء ظن مي‌نگريست . نه فقط كمونيستها و افراطيون مذهبي ، بلكه عناصر ليبرال و سوسيال دموكراتها و نيز بازماندگان جبهه ملي سابق هم از تعقيب و آزار ساواك در امان نبودند . در اين دوره بخصوص در اواخر دهه 1960 و اوايل دهه 1970 نوعي حكومت ترور و وحشت بر ايران حكمفرما بود . نه فقط گروههاي شناخته شده مخالف و مبارز ، بلكه بعضي از سياستمداران معروف و روشنفكران و خانواده‌هاي مرفه و متجدد هم از تعقيب و آزار ساواك در امان نبودند . بعضي ها به طور اسرارآميزي ناپديد يا ربوده مي‌شدند . شكنجه در زندانها به صورت امري عادي درآمده بود و بعضي از زندانيان در زير شكنجه كشته مي‌شدند . ربودن و زنداني كردن مخالفان بدون مجوز قانوني و آزار و شكنجه آنها در زندان‌هاي ساواك ، امري نيست كه قابل انكار باشد . از سوي ديگر اعمال شكنجه از سوي ساواك در سراسر جهان انعكاس يافته و اعتراضات شديدي را برانگيخته بود....» 1
همچنين آنتوني پارسونز آخرين سفير بريتانيا در دوران پهلوي نيز به گوشه‌هايي از عملكرد سوء ساواك كه موجبات گسترش نارضايتيها و مخالفتهاي عمومي را فراهم مي‌آورد، چنين اشاره كرده است:
« .... و بالاخره بايد از ساواك نام برد كه مطبوعات غرب در اواسط دهة 1970 ديوي از آن ساخته بودند و گزارشهاي مربوط به عمليات اين سازمان يكي از مشغوليات اصلي جمعيتها و سازمانهاي طرفدار حقوق بشر در اروپا و امريكا به شمار مي‌رفت. آيا ساواك به همان بدي و زشتي كه آن را تصوير مي‌كردند بود؟ شايد. ولي بايد اين واقعيت را هم پذيرفت كه سازمانهاي امنيتي يا پليس مخفي در بسياري از كشورهاي ديگر، به خصوص ممالك ديكتاتوري جهان سوم كم و بيش مرتكب همان فجايعي كه به ساواك نسبت مي‌دادند مي‌‌شوند. رئيس ساواك ژنرال نعمت‌‌‌‌‌‌الله نصيري مرد زيرك و كارداني نبود. او مردي كم‌اطلاع و كند‌ذهن بود كه فقط به خاطر وفاداري به شاه و جلب اعتماد وي هنگامي‌كه فرمانده گارد سلطنتي بود ترقي كرد. شايد يكي از خدمات نصيري كه موجب ترقي او شد اين بود كه مأموريت ابلاغ فرمان عزل دكتر مصدق را از مقام نخست‌وزيري به عهده گرفت، هر چند در انجام اين مأموريت موفق نشد و در اين جريان دستگير و بازداشت گرديد. او مردي بي‌‌‌عاطفه و سنگدل بود و به هر كاري براي حفظ رژيم دست مي‌زد، هر چند كارهاي او سرانجام نتيجه معكوس داشت. ساواك در دوراني كه نصيري رياست آن را به عهده داشت به جاي طرح نقشه‌هاي دقيق و اساسي براي مبارزه با خرابكاري و فعاليتهاي ضدرژيم، به يك رشته اعمال خشونت‌آميز و وحشيانه و ايجاد مزاحمتهاي بي‌مورد و نابجا براي طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواك مبتني بر ارعاب بود، بازداشتهاي جمعي براي ساواك يك كار عادي به شمار مي‌آمد و اين تصور در اذهان عمومي نقش بسته بود كه ساواك در تمام شئون زندگي مردم، از سازمانهاي دولتي و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصي و كارخانه‌ها و احزاب سياسي و سازمانهاي دانشجويي در خارج از كشور نفوذ كرده و در همه‌جا حاضر و ناظر است. البته اين مطلب بعيد به نظر مي‌رسيد و ساواك داراي چنان امكانات وسيعي نبود كه در همه جا حضور داشته باشد، ولي ساواك خود به اين شايعه دامن مي‌زد تا رعب و وحشت بيشتري در مردم ايجاد كند. نظر خود من، كه البته بيشتر مبتني بر حدس و گمان است، زيرا اطلاعات دقيقي در اين مورد در دست نداشتم اين بود كه ساواك قسمت اعظم فعاليت خود را متوجه كمونيستها و گروههاي دست‌چپي و دانشجويان كرده و در عين حال مراقب ديپلماتهاي خارجي، حتي ديپلماتهاي كشورهاي دوست و متحد ايران از جمله خود ماست. نكته جالب و خنده‌آوري كه من از آن اطلاع يافتم اين بود كه كيوسك سيگارفروشي جنب سفارت انگليس يك تلفن بي سيم در اختيار داشت كه قطعاً براي سفارش سيگار از آن استفاده نمي‌شد. آنچه براي من حيرت‌آور بود اين بود كه اگر ساواك نارضائي و مخالفت با رژيم را آن قدر وسيع مي‌دانست كه چنين تدابيري را ضروري تشخيص مي‌‌داد چرا به فكر يك چاره اساسي براي كاستن از اين نارضائيهاي نمي‌‌افتاد و به علاوه براي اعمال كنترل و مراقبت چه نيازي به آن همه وحشي‌گري و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواك بيشتر در ميان طبقة تحصيل‌كرده و دانشجويان دانشگاهها مشهود بود و حتي در بازديدهاي سفراي خارجي از دانشگاهها با همه پيش‌بينيها و تدابيري كه اعمال مي‌شد . نفرت و عدم رضايت كاملاً مشهود بود. من يك بار در سال 1975 اين موضوع را با شاه در ميان گذاشتم، پاسخ شاه اين بود كه "... تعداد كمي از دانشجويان با الهام گرفته از خارج درصدد ايجاد تشنج هستند و بايد با قاطعيت با آنها روبرو شد... " شاه با اين جواب كوتاه و تغيير موضوع صحبت به طور غيرمستقيم به من فهماند كه در كاري كه به من مربوط نيست مداخله نكنم و من هم ديگر موضوع را تعقيب نكردم. قبل از اين گفتگو من گمان مي‌‌‌كردم كه شاه خود از واقعيت امر آگاه است و وسعت نارضائي در دانشگاهها را مي‌داند، ولي پس از صحبتي كه با او داشتم اين سئوال در ذهن من نقش بست كه آيا شاه خود به آنچه مي‌گويد معتقد است يا اين‌كه گزارش نصيري را بازگو مي‌كند؟ و اگر نصيري چنين گزارشي به شاه داده است آيا خود او هم اين موضوع را باور دارد ... ؟ »

منابع :
1 – فخر روحاني ، اهرم هاي سقوط شاه ، نشر بليغ ، 1370 ص 437 تا 440
2 - مظفر شاهدي ، ساواك ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ص 733


برچسب‌ها: ساواك به روايت سفيران انگليس و آمريكا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:10 |
جمعه ۱۳۹۲/۰۹/۰۱

محرمانه 25 سپتامبر 79 ـ 3 مهر 1358
از: سفارت آمريكا، تهران ـ 10348 به: وزارت امور خارجه، واشنگتن
مرجع: الف ـ تهران 10140؛ ب ـ تهران 10114
موضوع: آغاز سال تحصيلي در ايران
1- (محرمانه ـ‌تمام متن)
2- نخستين سال تحصيلي بعد از انقلاب با گشايش مدارس در سراسر ايران در تاريخ 23 سپتامبر آغاز شد و حدود 10 ميليون دانش‌آموز در روز اول به كلاسهاي خود رفتند. مشكلاتي كه دانش‌آموزان با آنها مواجه هستند با مشكلات سالهاي قبل چندان فرقي ندارد. كمبود كتاب در سال جاري در نتيجه تغييرات كلي در بيشتر متون همچنان وجود دارد و راهبندانهاي وسائل نقليه در نتيجه هجوم دانش‌آموزان به مدارس خود، خيابانها را بند آورده است.
3- آيت‌الله خميني از فرصت آغاز سال تحصيلي استفاده كرده و به نمايندگان دانشگاه عليه «شياطين (بيگانه) كه مي‌خواهند همه چيز را كه ما داريم ببرند» هشدار داد. آيت‌الله خميني كه دانشگاهها را مركز اعصاب كشور ناميد، مدعي شد كه «بيگانگان نمي‌خواهند كه ما اين مراكز دانش‌را داشته باشيم و حتي مدارس علوم الهي را». معذالك به نظر مي‌رسد كه نطق خميني بيشتر ندايي باشد براي اعاده ارزشهاي سنتي و اسلامي و ايراني در سيستم آموزش و پرورش ايران تا اين كه في‌نفسه حمله‌اي عليه غرب به شمار رود. آيت‌الله خميني ضمن تأكيد بر لزوم قطع روابط با غرب و با تكيه بر آن گفت كه وابستگي فرهنگي به ابرقدرتها منجر به وابستگي در ساير زمينه‌هاي فعاليت مي‌شود. تا زماني كه ملل مستضعف استقلال فرهنگي و فكري به دست نياورند استقلال در هيچ زمينه ديگري نمي‌تواند وجود داشته باشد.
4- روز 23 سپتامبر بازرگان، نخست‌وزير، به وزارت آموزش و پرورش دستور داد تا مدارس خصوصي را ملي كند. (مرجع الف) با وجود اين مدارس خصوصي توسط هيأت امنايي مركب از نمايندگان والدين و وزارت آموزش و پرورش و صاحبان اين مدارس اداره خواهد شد.
5- مراسم شروع سال تحصيلي دانشگاه در روز 23 سپتامبر انجام شد وليكن اعلام گرديد كه ثبت‌نامها تا تاريخ 29 سپتامبر انجام نخواهد شد و كلاسها قرار است كه عملاً در تاريخ 7 اكتبر تشكيل شود. شايد يكي از دلايل شروع ديرتر فعاليت دانشگاه اين باشد كه اعلام اسامي پذيرفته شدگان داوطلب ورود به دانشگاه تأخير شده بود. (تعداد دانشجوياني كه هر سال پذيرفته مي‌شوند بر اساس ظرفيت دانشگاهها مي‌باشد).
امتحانات (كنكور) در ماه ژوئيه برگزار شد و 54691 نفر در آن شركت داشتند. كمتر از 40 هزار نفر از آنهايي كه در اين امتحانات شركت داشتند به دانشكده‌ها و دانشگاهها در سراسر ايران راه خواهند يافت. در صورتي كه دولت موقت ايران طرحهاي مبهمي را براي پذيرفتن حدود 200 هزار نفر از كانديداهاي سرخورده در يك برنامه بازسازي روستاها اعلام كرده است، به نظر مي‌رسد كه اين تصميم به سختي مي‌تواند جوابگوي آن چيزي باشد كه آنها بدان اميد بسته بودند. بدون شك بيشتر اين دانش‌آموزان كه نمي‌توانند وارد دانشگاههاي ايران بشوند به هزاران نفر ديگري كه اكنون در بخش كنسولي سفارت آمريكا جهت دريافت رواديد به اين كشور انتظار مي‌كشند، افزوده مي‌شوند.

مجموعه اسناد لانه جاسوسي ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، كتاب دهم


برچسب‌ها: آغاز سال تحصيلي در ايران
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 22:6 |
چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۲۲


از مجموعه اسناد بدست آمده از  لانه جاسوسي در تهران – كتاب هشتم 

عباسعلى خلعتبرى، وزير امورخارجه خيلى محرمانه
     خلعتبرى كه در سپتامبر 1971 به‏عنوان وزير امورخارجه منصوب شد، قبلاً در سمت‏هاى معاون
وزيرخارجه و معاون سياسى وزير خدمت كرده است (مشاغل رده 2 و 3 در وزارت‏خارجه).
     خلعتبرى، 52 ساله، داراى دكتراى حقوق از دانشگاه پاريس، جايى كه در علوم سياسى نيز كار كرده
است، مى‏باشد. وي از 1942 در برن، ورشو، واشنگتن و پاريس به‏عنوان ديپلمات كار كرده و به‏عنوان دبيركل پرسابقه سنتو (67 ـ 1961) شهرت فراوانى كسب كرده اما به واسطه فعاليت‏ها و قضاوت‏هاى محدود آن
سازمان هم آزرده و هم كمى سرخورده شده است.
     از زمانى كه وى وزير خارجه شده، براى ما به سهولت در همه اوقات قابل دسترسى بوده است. او
به‏عنوان فردى جدى، آرام و ديپلماتى محترم از نسل قديم شناخته شده است. علاوه بر عضويت در حزب
ايران نوين، وى دوست قديمى شخصى هويدا است. هر چند براى پرسنل وزارتخارجه محبوب است، ولى
بسيارى احساس مى‏كنند كه كارآيى و نفوذ وزارتخانه از زمان تصدى وى در آنجا رو به كاهش نهاده است.
     خلعتبرى ازدواج كرده است و چهار فرزند دارد. او و همسرش، فرانسه و انگليسى صحبت مى‏كنند.
مى 1972 ـ ارديبهشت 1351

سند بعدي
وزير امورخارجه (از سپتامبر 1971) خيلى محرمانه
عنوان خطاب: آقاى وزير
     به‏عنوان يكى از با كفايت‏ترين و با تجربه‏ترين مقامات ايرانى، عباسعلى خلعتبرى متخصصى خونسرد
و درستكار است و اين احساس را ايجاد مى‏نمايد كه بيشتر يك مجرى دقيق سياست است تا يك
بدعتگذار در سياست. او در انظار عمومى به‏طور مؤثرى نقش بازى مى‏كند و در برابر سؤالات سخت، به
سهولت خود را نمى‏بازد. به هر حال، در داخل كابينه او گاهى با همكاران خود، مشكلاتى دارد. به علت
اينكه او عضو محافل داخلى تهران نيست و به علت طبيعت فردگراى ارتباطات قدرت در ايران، او در
پاره‏اى مواقع از وزرايى كه داراى ارتباطات قوى و خوبى هستند و خود را درگير سياست‏ها و هدايت
سياست‏هاى خارجى، بدون توجه به وزير امورخارجه، مى‏كنند، ناديده گرفته مى‏شود. با وجود اين سابقه
خدمت طولانى وى، نشانگر اين است كه مورد حمايت و اعتماد شاه است، و اصل مسئله همين موضوع
است. خلعتبرى نسبت به ايالات متحده صميمى است و همواره در دسترس بوده و ارتباطات خوبى با
مقامات آمريكايى داشته است.
دبيركل سنتو:
     به‏عنوان دبيركل سنتو در خلال سالهاى 67 ـ 1961، خلعتبرى خود را كفايت، وظيفه‏شناس و
هماهنگ‏كننده‏اى مؤدب نشان داده است. او گاهى زيردستان خود را براساس بستگى‏هاى فاميلى و
موقعيت اجتماعى آنها انتخاب مى‏نمايد، ولى او روحيه دبيرخانه سنتو را نسبت به وضعيت پائينى كه در ابتدا داشت، بالاتر برده است. او سعى كرد يك ظاهر بى‏طرفى را در اجراى وظايفش حفظ كند، ولى گفته
شد كه بدون ترديد تحت نفوذ ديدگاههاى دولت خودش بوده است. او به‏گونه‏اى كار كرد كه موارد مربوط
به سنتو را در قالب نيازهاى سياست خارجى ايران گسترش دهد.
     دبيركلى سنتو به‏طور سنتى بين ايران، تركيه و پاكستان چرخشى است، به هر حال در سال 1964،
شوراى وزيران سنتو رأى داد كه خلعتبرى يك دوره ديگر در اين شغل باقى بماند.
سوابق خدمتى:
     خلعتبرى دكتراى حقوق از دانشگاه پاريس دارد. از سال 1942 وارد خدمات ديپلماتيك شده و
به‏عنوان سفير در لهستان، معاون وزير در امور سياسى در وزارت امورخارجه و معاون وزارت امورخارجه
كار كرده است. او شاه را در سفر به اتحاد جماهير شوروى در سال 1972، به ايالات متحده در 1973 و
1975 و 1977 همراهى نموده است.
اطلاعات شخصى:
     خلعتبرى، جدى، آرام و خوش صحبت و در وزارت امورخارجه مورد علاقه و احترام است. وى به
مطالعه و اسب‏سوارى علاقه دارد. او كتاب Lirow et le pacte orientale را نوشته است. خلعتبرى حدود 66 سال دارد، فرانسه و انگليسى را خوب صحبت مى‏كند. او و همسر جذابش، منظر اصفيا، داراى سه دختر و يك پسر هستند. خانم خلعتبرى به فرانسه و انگليسى خيلى خوب تكلم مى‏كند.
1 اوت 1978 ـ 10/5/57


برچسب‌ها: عباسعلى خلعتبرى در اسناد وزارت خارجه آمريكا در سال
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 22:7 |
چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۵

سوليوان آخرين سفير آمريكا در تهران

 

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب

 


برچسب‌ها: عکس تصاویر سوليوان آخرين سفير آمريكا تهران
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:42 |
شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۱

زمان و مكان: 4 ژانويه 1968 ـ 14/10/46، محل اقامت سفير. بدون طبقه‏بندى
صورت مذاكرات شركت‏كنندگان: دكتر احمد احمدى، معاون، وزارت منابع طبيعى ويليام هلسث، دبير
اول سفارت
موضوع: انتصاب احمدى
     بعدازظهر روز 4 ژانويه، احمدى به‏عنوان معاونت وزير در امور پارلمانى و معاونت حيات وحش و
آبزيان وزارت جديدالتأسيس منابع طبيعى به حضور شاه معرفى شد. وى گفت وزارت فقط چهار معاون
خواهد داشت و در حال حاضر سه تن از آنها تعيين شده‏اند. (همسر احمدى از روى شوخى گفت كه
«شوهر معاون حيوانات وحشى است».)
     وقتى از احمدى پرسيدم آماده ديدارهاى تبريك‏گويى شده است، گفت: «نه، لطفا هنوز نياييد، صبر
كنيد تا دفتر و صندلى داشته باشم.» وى گفت اولين مشغله وزارت جديد، يافتن محلى براى كار است. او
گفت از چند هفته پيش خبردار بود كه براى اين شغل مطرح شده است، ولى تا روز معرفى‏اش (4 ژانويه)
تأييد از بالا نيامده بود.
     احمدى از فارغ‏التحصيلان كرنل است. به نظر مى‏رسد مردى بى‏تكبر و چهل ساله باشد. دو دختر دارد،
كه يكى كلاس ششم و ديگرى كلاس چهارم است. استيو استفانيد او را به خوبى مى‏شناسد، و با ارسال
نسخه‏اى از همين يادداشت، از استيو خواسته شده است اطلاعات مفيد خود درباره احمدى، منجمله
ارزيابى از توان‏هاى اين شخص، بخصوص درباره شغل جديدش را به ما بدهد.
     احتمالاً قابل ذكر است كه مرى احمدى (همسر احمدى) آمريكايى است و فرزندان آنها در حال حاضر
به مدرسه بين‏المللى تهران، يعنى ايران زمين مى‏روند و قبل از اين هم به مدرسه كاميونيتى (مدرسه
آمريكائيها ـ م) مى‏رفتند، كه هر دوى اين مدارس شيوه تدريس آمريكايى دارند. دكتر احمدى لااقل در سه
سال اخير معاونت مديريت مؤسسه  KWPAمستقر در تهران را به عهده داشته است. او معاون رضا انصارى
بود و وحيدى وى را نگهداشت. آر. اچ. هارلان
سند بعدي
تاريخ: 8 ژوئيه 1968 ـ 17/4/47 خيلى محرمانه
فرم اطلاعات بيوگرافيك
     نام: احمد احمدى
     مليت: ايرانى
     سمت فعلى: معاون پارلمانى و معاون در امور ماهيگيرى و زندگى وحوش در وزارت منابع طبيعى.
     تولد: احمدى حدود 40 سال دارد.
     تحصيلات: احمدى دكتراى خود را در رشته (Agronomy) از دانشگاه كرنل دريافت كرده است.
     سوابق: احمدى معاون عبدالرضا انصارى در سازمان آب و برق خوزستان بود.
     هنگامى كه دكتر وحيدى در سال 1965 به‏عنوان مديرعامل سازمان آب و برق خوزستان جانشين
انصارى شد، احمدى به‏عنوان معاون مديرعامل مستقر در تهران به كار خود ادامه دارد.
     در ژانويه 1968 احمدى به سمت معاون وزير در وزارتخانه جديد منابع طبيعى منصوب شد. وزير
يعنى مهندس ناصر گلسرخى، براى مدتهاى طولانى دوست شخصى احمدى بوده است.
     خانواده: احمدى كه در رابطه با گرفتن مدرك دكتراى خود به مدت 8 سال در ايالات متحده زندگى
كرده است با يك تبعه آمريكا به نام مارى ازدواج نمود. وى نيز يكى از فارغ‏التحصيلان كرنل مى‏باشد. اين
دو داراى دو دختر مى‏باشند. يكى كلاس ششم و ديگرى كلاس چهارم است. اين دو كه قبلاً به مدرسه
آمريكائيها (در تهران ـ م) مى‏رفتند، هم‏اكنون در مدرسه بين‏المللى تهران تحصيل مى‏كنند. هر دو مدرسه با
اصول تربيتى و آموزشى آمريكايى اداره مى‏شوند.
     اظهارنظر: احمدى بلافاصله شخص را تحت تأثير گرايشات و برخوردهاى دوستانه و غيررسمى
خود قرار مى‏دهد. وى شديدا نسبت به سبك غير رسمى زندگى آمريكايى علاقمند شده است. وى به دليل
صميميت خود و فقدان تجمل و خودخواهى، شخص فوق‏العاده‏اى مى‏باشد. وى مانند آمريكائيان با
خوشحالى، شوخى در مورد خود را مى‏پذيرد، كيفيتى كه در مورد ايرانيان نادر است. زبان انگليسى وى
فوق‏العاده عالى است و با اصطلاحات عاميانه و آمريكايى كاملاً آشناست.
     وى شخص فوق‏العاده شايسته‏اى است و قبل از انتصاب به سمت معاون مديرعامل يكى از بهترين
تكنسين‏هاى سازمان آب و برق خوزستان محسوب مى‏شد. وى على‏رغم ظاهر آسان‏گير خود،
سخت‏كوش است كه به جاى درخواست انجام كار از شخص ديگرى، خودش قسمت اعظم كار را انجام
مى‏دهد.
     وى همچنين فردى go - getter بوده و در مورد زيردستانى كه فقط وقت گذرانى مى‏كنند، بى‏تحمل
مى‏باشد و خواستار كار با كيفيت است.
وى مأمور كنترل (برنامه ـ م) در طى ديدار اخير گروه كشاورزى ـ تجارى (اوايل 1968) بود كه در اين
رابطه همكارى نزديكى با آقاى ويليام وارن داشته است. وى نه تنها خودش توجيهات بسيار خوبى براى
گروه تدارك ديد، بلكه يك برنامه منظم و فشرده‏اى آماده نمود كه تمام موارد آن مطابق برنامه به اجرا
درآمد و همه چيز داراى كيفيت خوبى بود.
     وى در اكتبر 1967 توضيح‏دهنده اصلى در رابطه با ديدار جورج بال، جان مك كلوى و آلفرد هايز از
خوزستان بود. اقدامات وى مؤثر بود و نشان داد كه وى فردى دقيق است و درك كاملى نسبت به نوع
ارائه‏اى كه مى‏توانست براى مقامات عاليرتبه مالى آمريكا بسيار مفيد باشد، دارد.
     احمدى يكى از دوستان نزديك و شخصى دكتر حسن شهميرزادى، معاون امور شهردارى‏ها در
وزارت كشور، مى‏باشد. اين دو نفر به‏عنوان همكاران انصارى در سازمان آب و برق خوزستان به‏طور
بسيار نزديكى، با يكديگر كار كردند.
     تخصص و تحصيلات احمدى در سمت خود به عنوان معاون وزير هيچ رابطه‏اى با موضوع وظايف
جديد وى ندارد. وى تنها به دليل توانائيهاى مديريتى خود به اين سمت منصوب گرديده است. همان‏طور
كه وى بارها خاطرنشان كرده در زمان انتصابش هرگز مشغول ماهيگيرى و شكار نبوده است.
     وى با شوق بسيار كار جديد خود را شروع كرد. وى به ابتكار شخص خود روابط نزديكى با سفارت
آمريكا برقرار نمود و اداره جديد خود را براساس تجربياتى كه در ايالات متحده داشته است، شكل
مى‏دهد.  احمدى بدون ترديد جوانى رو به رشد است. استعدادهاى وى موجب ترقى وى در ميان مقامات ايرانى خواهد شد. تنها موانعى كه ما در حال حاضر از آن مطلع هستيم احتمالاً عبارتند از ظاهر بسيار آمريكا
مآبانه و همسر آمريكايى وى و دو دخترش كه به سيستم آمريكايى تحصيل مى‏كنند.
سند بعدي
اوت 1977 ـ مرداد 1356 خيلى محرمانه
احمد احمدى ـ وزير كشاورزى و عمران روستايى
     احمدى يك وزير 48 ساله است كه ليسانس خود را در رشته مهندسى كشاورزى از دانشگاه ايالتى
يوتا و فوق‏ليسانس و دكتراى خود را در كشاورزى از دانشگاه كرنل دريافت كرده است. وى قبل از
بازگشت به ايران، جمعا به مدت بيش از 8 سال در ايالات متحده زندگى كرده است. وى سوابق دولتى خود
را به‏عنوان يك متخصص عاليرتبه كشاورزى در وزارت كشاورزى شروع نمود. وى سپس معاون فنى و
پس از آن معاون مديرعامل سازمان آب و برق خوزستان گرديد. قبل از ارتقاء به سمت مديريت، وى يكى
از بهترين تكنسين‏هاى سازمان آب و برق خوزستان محسوب مى‏شد.
     وى در ژانويه 1968 معاون پارلمانى و معاون ماهيگيرى و زندگى وحوش در وزارت جديدالتأسيس
منابع طبيعى گرديد. تخصص و تحصيلات وى در اين سمت، هيچ رابطه‏اى با موضوع وظايف جديدش
نداشت و صرفا به دليل توانائيهاى مديريتى‏اش انتخاب شده بود. علاوه براين، وزير يعنى مهندس ناصر
گلسرخى، مدتهاى مديد يكى از دوستان شخصى احمدى بوده است.
     وى در اكتبر 1971 معاون پارلمانى وزارت كشاورزى شد. با ادغام دو وزارتخانه كشاورزى و منابع
طبيعى، وى سمت معاون وزير را ترك كرده و مديرعامل كشت و صنعت بين‏المللى شد.
     احمدى در مصاحبه‏اى به تاريخ 8 اوت، يعنى يك روز پس از اعلام انتصاب وى به عنوان وزير
كشاورزى و عمران روستايى، گفت توجه اصلى وى به افزايش كلى محصولات كشاورزى و توليد در هر
هكتار معطوف خواهد شد. وى اضافه نمود كه افزايش مراكز درمانى حيوانات، اصلاح‏نژاد و تشويق بخش
خصوصى به بالا بردن توليد گوشت و ماكيان نيز از اولويت‏هاى برنامه وى است.
     دكتر احمدى در طول ده سال گذشته يكى از رابطين كارمندان مختلف سفارت بوده است. از وى
به‏عنوان فردى خوش برخورد، غيررسمى در مراودات، صميمى، شايسته و سخت‏كوش ياد مى‏شود. وى به
جاى حواله دادن كارها، خودش دست به كار مى‏شود و در مورد زيردستانى كه از خود ابتكار نشان نداده و
يا در كارهاى خود شايستگى ندارند، كم تحمل مى‏باشد. مارى همسر وى آمريكايى و فارغ‏التحصيل كرنل
است. آنها دو دختر دارند كه هر دو در مدرسه آمريكائيها در تهران تحصيل مى‏كنند. احمدى انگليسى
آمريكايى را به روانى تكلم مى‏كند.قسمت سياسى: جى. دبليو. مارتين

مجموعه اسناد لانه جاسوسي ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، كتاب هشتم


برچسب‌ها: احمد احمدى در اسناد وزارت خارجه آمريكا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 22:26 |
شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۱

سند اول
سرّى ـ غيرقابل رؤيت براى بيگانگان
غلامعباس آرام ، وزير امورخارجه
     غلامعباس آرام ديپلمات با تجربه‏اى است كه از آوريل 1962 به سمت وزير امورخارجه منصوب
شده و تاكنون 6 كابينه را پشت سر گذارده است. سالهاى فراوان خدمت او در وزارت خارجه سبب شده
است تا بينش خوبى از سياست خارجى و دانش خوبى درباره اداره وزارتخانه مذكور بيابد. او به خاطر
استعداد و دانش عميقش درباره مسائل كشور خود مورد احترام مقامات آمريكايى قرار دارد. او كه يكى از
تواناترين و جسورترين مقامات ايران است، بدون ترديد اعتماد شاه را به خود جلب كرده است. با اين حال،
نفوذ وى در رابطه با سياستگذارى محدود است، زيرا شاه كنترل شديدى روى تمامى ابعاد دولت دارد.
     آرام هميشه دوستى صادقانه‏اى نسبت به آمريكا از خود نشان داده است. او روحيه همكارى داشته و
نسبت به عقايد و نظريات جديد پذيرش دارد، ولى هرگاه با سياستهاى آمريكا مخالف باشد، قدرت انتقاد
از آمريكا را نيز دارد. آرام شديدا ضد ناصر بوده و احتمالاً با برنامه‏هاى ضد ناصرشاه كه در دست اقدام
است، كاملاً موافق مى‏باشد. وى در رابطه با مسائلى كه مورد علاقه شديدش هستند، عكس‏العملى
احساساتى نشان مى‏دهد، هر چند به عنوان يك ديپلمات خوب هميشه در پى تعديل و حل اصطكاكها
مى‏باشد. در ماههاى اخير، آرام به خاطر تاخت و تاز در زمينه امور خارجى با نخست‏وزير، اميرعباس
هويدا، به طور مكرر درگير شده است. در نتيجه آرام علاقه‏مند به دور زدن هويدا، و طرح مستقيم مسائل با
شاه مى‏باشد.
     آرام در اوت 1906 در تهران متولد شد. وى مدرك ليسانس خود را از دانشگاه كلكته اخذ نمود و شغل
ديپلماتيك خود را در سال 1933 با سمت مترجمى در كنسولگرى دهلى‏نو آغاز كرد. وى پس از مدتى به
ايران بازگشت و از 1939 تا 1943 مأمور به خدمت در سفارت لندن شد، كه در اينجا از درجه وابسته به
دبير سومى ارتقاء يافت. وى در سال 1944 به تهران بازگشت و معاون اداره سوم سياسى (اروپاى غربى)
وزارت خارجه شد. از 1946 تا 1947 در سوئيس بود. در 1947 به واشنگتن منتقل شد، و در 1949
كنسول سفارت شد و چندى نيز كاردار بود. در سال 1951 به ايران بازگشت، و به عنوان رئيس اداره سوم و
بعدا چهارم (نيمكره غربى) منصوب گشت. وى پس از چند ماه اقامت در بغداد در سال 1953 به عنوان
كنسول، با سمت وزير (نفر دوم ـ م) به واشنگتن بازگشت. در سال 1955 او به وطن احضار شد تا مسئوليت
مديركلى دفتر امور سياسى را به عهده بگيرد. اولين پست سفيرى او در توكيو از سال 1957 تا 1959 بود.
     آرام نخستين بار در سال 1959 در كابينه منوچهر اقبال به وزارت خارجه منصوب شد. وقتى كابينه
سقوط كرد، آرام با رتبه سفيرى به بغداد رفت و تا سال 1962 در آنجا ماند.
     وى در سال 1962، 63 و 64 در سمت وزارت امورخارجه، رياست هيئت‏هاى ايرانى در سازمان ملل
را برعهده داشت. وى در اجلاس‏هاى شوراى وزيران سنتو در كراچى (1963) و واشنگتن (1964)
شركت نمود. وى همچنين از كشورهاى مراكش، يوگسلاوى، پاكستان، كويت، عربستان سعودى و اردن به
طور رسمى بازديد كرده است.
     وى به نمايندگى ايران در مراسم تدفين رئيس جمهور كندى (1963) و نخست‏وزير هند لعل بهادر
شصترى (1966) شركت نمود. آرام در مذاكرات سال 1964 كه به امضاى قرارداد توسعه و همكاريهاى
منطقه‏اى بين ايران، پاكستان و تركيه انجاميد، نقش فعالى ايفا كرد. وى شاه را در ديار رسمى‏اش از شوروى
در ژوئيه 1965 همراهى نمود.
     عباس آرام بندرت از اسم اولش استفاده مى‏كند. وى مردى است با لطافت طبع شخصى، و حس
بذله‏گويى زياد ولى ملايمى در كنار رفتار دلپذيرش دارد. وى سالها پيش از همسر انگليسى خود طلاق
گرفت و ظاهرا پس از آن ازدواج نكرده است. آرام در اوت 1965 دچار يك حمله قلبى خفيف شد. او
فرانسه، انگليسى و كمى اردو را علاوه بر زبان مادرى خود فارسى، صحبت مى‏كند.
21 مارس 1966 ـ 10/1/45
سند دوم
خيلى محرمانه
غلامعباس آرام، سفير ايران در جمهورى خلق چين
     غلامعباس آرام در اوايل سال 1972 به سمت سفير ايران در چين منصوب گرديد. وى پس از مدتى
حدود پنج سال فعاليت در مقام وزارت امورخارجه، يعنى در ژانويه سال 1967 از اين سمت كناره گرفت و
به عنوان سفير ايران در انگليس شروع به كار نمود. بالاخره در ماه اوت 1969 از سمت سفارت و فعاليت
ديپلماتيك بازنشسته شد، تا اين كه بنا به درخواست شاه و پس از تصويب لايحه‏اى ويژه در مجلس كه
اجازه مى‏داد ديپلماتهاى حرفه‏اى 65 سال به بالا نيز مى‏توانند بدلخواه شاه به خدمت بپردازند، او هم به
خدمت ديپلماتيك فراخوانده شد.
     آرام در سال 1906 متولد و پس از اخذ درجه تحصيلى ليسانس از دانشگاه كلكته و ورود به
كنسولگرى ايران در دهلى‏نو به‏عنوان مترجم، به وزارت امورخارجه پيوست. وى در لندن (1939ـ
1943) و برن (1946 ـ 1947) و واشنگتن ابتدا در مقام دبير اول و بعدها به‏عنوان رايزن سفارت
(1947ـ1951) و بغداد (1953) كار كرده است. در تهران، وى رياست اداره اروپاى غربى و نيمكره غربى
وزارت خارجه را عهده‏دار شد و از سال 1955 تا سال 1957 در مقام مديركل وزارت خارجه فعال بود.
در توكيو (1957 ـ 1959)، بغداد (1960ـ 1962) و لندن وى سفير ايران بود.
     از سال 1959 تا سال 1960 و بار ديگر در پنج كابينه پى در پى كه از سال 1962 تا سال 1967 در
ايران روى كار آمدند، آرام به‏عنوان وزير امورخارجه خدمت نموده است. همچنين وى سرپرستى
هيئت‏هاى ايرانى شركت‏كننده در سازمان ملل و سازمان سنتو را نيز برعهده داشت.
     آرام ديپلماتى خوب است و طرف اعتماد شاه مى‏باشد. او فردى است با جذابيت و آرامى قابل
ملاحظه، ليكن با احساساتى شوخ‏طبعانه و روحيه‏اى دلپذير. او به زبان فرانسه، انگليسى و تا حدودى به
زبان اردو تكّلم مى‏كند و از همسر انگليسى‏اش جدا شده است .مى 1972 ـ خرداد 1351

مجموعه اسناد لانه جاسوسي ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، كتاب هشتم


برچسب‌ها: غلام‏عباس آرام دوست صادق آمريكا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 7:44 |
جمعه ۱۳۹۲/۰۸/۱۰

قسمت سوم از  تصاویر  فتح لانه جاسوسی آمریکا

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب

 


برچسب‌ها: عکس تصاویر فتح لانه جاسوسی آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 16:38 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۰۹

 

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب


برچسب‌ها: عکس تصاویر فتح لانه جاسوسی آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:52 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۰۷

صداقت آمریکایی

صداقت آمریکایی

صداقت آمریکایی

صداقت آمریکایی


برچسب‌ها: عکس صداقت آمریکایی
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 8:14 |
دوشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۰۶

 

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب


برچسب‌ها: عکس تصاویر فتح لانه جاسوسی آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 10:49 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۷/۲۳

مرگ بر آمریکا

 


برچسب‌ها: عکس بنی صدر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:1 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۵/۰۱

عکس ارتشبد بهرام آريانا در كنار فرمانده نيروهاي ضربتي آمريكا در ايران

 


برچسب‌ها: عکس ارتشبد بهرام آريانا در كنار فرمانده نيروهاي ضر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 23:16 |
شنبه ۱۳۹۲/۰۴/۱۵

تصاويري از ريچارد نيكسون و محمدرضاپهلوي

 

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب


برچسب‌ها: عکس ريچارد نيكسون و محمدرضاپهلوي
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:6 |
چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۴/۱۲

قسمت اول از تصاویر لانه جاسوسی آمریکا 1358

 

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب

 


برچسب‌ها: عکس لانه جاسوسی آمریکا 1358
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 23:13 |
چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۴/۱۲

12 تیرماه 1367 بود که 290 نفر از مسافران کشورهای ایران اسلامی، امارات متحده عربی، ایتالیا، پاکستان، هند و یوگسلاوی سابق در حالی که در هواپیمای ایرباس بودند، بر فراز آب‌های خلیج فارس توسط ناو جنگی وینسنس آمریکا مورد هدف قرار گرفتند.

عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس12 تیرماه 1367 بود

 

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب


برچسب‌ها: عکس دردناک‌ترین جنایت آمریکا در خلیج فارس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 1:38 |
جمعه ۱۳۹۲/۰۴/۰۷
 تصویری جالب از کمپ نیروهای آمریکایی در امیرآباد با چشم انداز کوه های البرز را منتشر می کند. این کمپ در سال های بعد به کوی دانشگاه تهران تبدیل شد. این تصویر توسط Maynard Owen Williams و در سال 1947 گرفته شده است.

 


برچسب‌ها: کمپ نیروهای آمریکایی امیرآباد عکس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 13:48 |
چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۴/۰۵

مهدي بازرگان و ويليام سوليوان سفير آمريكا

مهدي بازرگان و ويليام سوليوان سفير آمريكا


برچسب‌ها: مهدي بازرگان و ويليام سوليوان سفير آمريكا عکس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 16:46 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۳/۰۷

 


برچسب‌ها: عکس بازسازي اسناد منهدم شده در سفارت آمريكا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 10:57 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۳/۰۷
افسران - بدون شرح...

برچسب‌ها: بدون شرح عکس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 0:24 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۳/۰۷
افسران - مرگ بر آمریکا...

برچسب‌ها: عکس مرگ بر آمریکا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 0:11 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۲/۲۶
موضع امام خمینی (ره) در قبال آمریکا 17 آبان 1358

برچسب‌ها: اسناد موضع امام خمینی, ره, در قبال آمریکا 17 آبان 1358
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 16:13 |
دوشنبه ۱۳۹۲/۰۲/۲۳

27جولاى 79 ـ 5 مرداد ماه 1358 سرّى
از: دفتر حفاظت منافع آمريكا در بغداد به: وزارت امورخارجه در واشنگتن دى ـ سى
عطف به: الف) بغداد 1601، ب) بغداد 1593
موضوع: بازداشتها در بغداد، مبارزه دموكراتيك
1ـ (تمام متن سرّى است.)
2ـ خلاصه: يكى از توجيهات معقول‏تر براى بازداشت‏هاى اخير آن است كه صدام، در قبال كسانى كه خواستار انتقال قدرت به نحو دموكراتيك‏ترى بودند و توسط نظاميان و غيرنظاميان با سوق دادن روزافزون سياست عراق به سمت غرب، تقويت مى‏شوند، عكس‏العمل نشان داده است. هر دو موضوع تحريك‏كننده هستند و صدام بر همين اساس و احتمالاً به‏طور افراطى در قبال آنها عكس‏العمل نشان داده
است. پايان خلاصه
3ـ گرچه تعدادى نكات كاملاً مبهم در اين داستان وجود دارد و قسمت‏هاى مختلف اين معما دقيقا بهيكديگر نمى‏خورند، سناريوى بعدى ممكن است نسبتا به توالى واقعى حوادث نزديك باشد. در هر مورد
ما متكى به منابع موثق بوده‏ايم.
4ـ در جلسه مورخ 19 تير ماه شوراى فرماندهى انقلاب، كه طى آن استعفاى البكر پذيرفته شد، آشكار گرديد كه صدام حسين به كمك يك تصويب صورى قصد دارد رياست جمهورى را تصاحب كند. عده‏اى از حضار، احتمالاً مشتمل بر كسانى كه به دلايل ديگرى با صدام مخالف بودند، ظاهرا احساس كردند كه چنين عملى مطابق با ايدئولوژى بعثى و يا اصول دموكراتيك آن نخواهد بود. آنها معتقد بودند كه چيزى شبيه انتخابات پنج ساله كه براى ژانويه گذشته برنامه‏ريزى شده بود (و گويا به خاطر مخالفت صدام هرگز عملى نشد) بايد به مرحله عمل درآيد. آنان براين اساس در تاريخ 20 تير ماه (يا در حدود آن) در منزل محمد عايش ملاقات كردند. در آن جلسه تصميم گرفتند كه در جلسه بعدى شوراى فرماندهى انقلاب به صدام گفته شود كه براى انتخاب جانشين البكر و براى مشروعيت دادن به هر كسى كه نامزد شده است (و همگى قبول داشتند كه البته اين نامزد صدام خواهد بود) برگزارى يك انتخابات لازم است. وظيفه طرح مسئله به‏عهده دبير كل شوراى فرماندهى انقلاب محيى عبدالحسين مشادى (MASHADI) گذاشته شد.
5 ـ در جلسه 21 تير ماه شوراى فرماندهى انقلاب مشادى مطلب خود را طرح كرد. بنا بر گزارش او مطلب را خيلى با قدرت پيش كشيد به‏طورى كه بعد از جلسه دستگير شد و بعدا با عطف بماسبق، و علنا از
عضويت حزب و شوراى فرماندهى انقلاب خلع شد. بدلايلى كه نامعلوم است، وى تا 24 تير ماه فقط يك
نام يعنى عايش را به افراد طرف صحبت خود گفت.
6ـ به اين دليل بود كه عايش قبل از اعلام استعفاى البكر در تاريخ 25 تير ماه، از دولت اخراج و روانه زندان شد. از قرار معلوم عايش براى مدت زمان كافى از صحنه دور نگاه داشته خواهد شد تا صدام كه توسط شوراى فرماندهى انقلاب به رياست جمهورى برگزيده شده بتواند خود را بدون اطلاع از اينكه چه كسانى در مبارزه عليه او شركت داشته‏اند، با صف‏بندى جديد منطبق كند. بالاخره عايش وا داد؟ و طبق گزارش، نوارى در مورد جلسه‏اى كه در منزلش تشكيل شده بود ضبط كرد. هنگام پخش اين نوار در تاريخ 29 تير ماه، صدام دريافت كه دو نفر از نزديكترين همكاران وى، يعنى عدنان حسين و غانم عبدالجليل، نيزدر جلسه فوق حضور داشته‏اند ولى در اين مورد چيزى نگفت. گفته مى‏شود كه صدام حسين به خاطر
اينكه به نظر خودش توسط قابل اعتمادترين طرفدارانش به وى خيانت شده، گريسته است. يك رئيس
سابق معدن به نام محبوب به خاطر اينكه عضو برجسته شوراى فرماندهى انقلاب در جلسه مزبور بود، بازداشت شد، ولى ما مطلع شده‏ايم كه كسانى هستند كه در آن جلسه حضور داشته‏اند و هنوز بازداشت
نشده‏اند، (اين ممكن است به خاطر اين باشد كه موضعى كه آنها در آن جلسه ابراز داشته‏اند، به حمايت از
روش غير دموكراتيك صدام در بدست گرفتن قدرت بوده است.) در هر حال احتمال زيادى وجود دارد كه توقيف‏هاى بيشترى صورت گيرد.
7ـ بنا بر گزارش، صدام از اين نوار براى توضيح مطلب جهت گروه زيادى از طرفدارانش كه در حدود يكم مرداد ماه گردهم جمع شده بودند تا علت اين توقيفها براى آنان روشن شود، استفاده كرده است. در مورد درك اينكه چرا اتهاماتى نظير طرفدارى از انتخابات زمينه معقولى براى زندانى كردن بعضى اشخاص به حساب مى‏آيد، برخى ناظران معتقدند كه عباراتى نظير: جريانات دموكراتيك، به سوى مردم رفتن، و بخصوص كلماتى مانند انتخابات معنى ويژه‏اى براى بعثى‏ها دارد. اينها اصطلاحاتى است كه همواره مورد تأكيد جناح طرفدار شوروى (ولى غير كمونيست) حزب بعث و بسيارى از افسران ارتش كه از مدتها پيش احساس كرده‏اند كه صدام حسين عراق را از متحدين طبيعى‏اش يعنى كشورهاى پيشرو و مترقى به رهبرى شوروى، دور كرده بوده است.
تغيير الگوهاى تجارى عراق به الگوهاى غربى، قرارداد بستن با سرمايه‏داران به جاى كشورهاى سوسياليستى، تقويت و گسترش فوق‏العاده روابط با اروپا و غيره همگى به عنوان نكات مضر به حال روابط
(عراق) با بلوك (شرق) و خلاف مصالح عراق تلقى شده است. بنابراين در اين زمينه، انتخابات يك حرف
بى‏ربطى است و عكس‏العمل را در صدام برانگيخت كه حتى از نفرت فوق‏العاده وى نسبت به جريانات دموكراتيك نيز فراتر رفت، زيرا اين مطلب كل سياست وى را مورد سؤال قرار مى‏دهد.
8ـ در اين مبارزه واقعيات تحريك‏كننده ديگرى نيز وجود دارد. روش خشونت‏آميزترى كه در ماههاى اخير دنبال شده باعث گرديده است كه بعضى از بدگويان صدام وى را متهم كنند كه رفتارش به جاى اينكه به سوى دوستان عراق باشد به نفع دشمنانش و بخصوص آمريكاست. براى مثال شايع است كه وى نامه‏اى از كارتر دريافت كرده است كه حاوى قدردانى به مناسبت افزايش توليد نفت مى‏باشد. وى همچنين متهم است كه ايران را، به خاطر موضع تهديدآميز و خشنى كه دولت عراق در قبال مسائل كردستان و خوزستان اتخاذ كرده وادار ساخته است كه درصدد باز گرداندن مشاورين نظامى آمريكايى باشد. به‏علاوه اعراب خليج فارس به خاطر ترسشان از اهداف نهايى عراق، به آرامى به آغوش آمريكا رانده مى‏شوند.
9ـ نظريه: هنگام تغيير رئيس جمهورى منطقا از نظر بسيارى از افراد موقع تأمل و ملاحظه اين نكته است كه كشور به كدام سو در حركت است و چه كسى بايد آن را رهبرى كند. بنابراين آنان كه مخالف صدام هستند و يا صرفا با به قدرت رسيدن وى موافقت ندارند به هر دليل ـ به نظر مى‏رسد كه قادر بوده‏اند
حمايت كافى براى مبارزه با وى فراهم آورند. حداقل مطلب اين است كه وى چگونه با موضوع برخورد كرده است. او اقدامات سريع و مهمى در قبال تهديد مشهود به عمل آورد، و حتى ممكن است كه عكس‏العمل اضافى نشان داده باشد. كسانى كه مدتها معتقد بودند كه صدام حسين على‏رغم ظاهر خوبش انسان خوبى نيست. احتمالاً اينك خود را محق احساس مى‏كنند. همچنين احتمال دارد كه تهديد بسيار بزرگتر از آنچه كه تاكنون مكشوف شده بود باشد و عكس‏العمل صدام كاملاً بجا بوده است. - پك

از مجموعه اسناد بدست آمده از لانه جاسوسي در تهران – كتاب هشتم


برچسب‌ها: به قدرت رسيدن صدام
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:29 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۲۹

امير انتظام سخنگوي دولت موقت ، بازرگان نخست وزير و سوليوان سفير آمريكا


برچسب‌ها: عکس امير انتظام بازرگان سوليوان سفير آمريكا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 16:10 |
دوشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۱۳

اسناد زير روايات مختلف منابع آمريكايي راجع به منصور روحانى وزير آب و برق كابينه امير عباس هويدا است كه به نقل از اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي آمريكا نقل مي‌گردد :
منصور روحانى وزير آب و برق محرمانه
     روحانى از 7 مارس 1964 در كابينه منصور به اين سمت منصوب گرديد. او در تهران متولد شد (سال
1922) و مدرك مهندسى را از دانشگاه تهران گرفت. در 1945 و 1946 در استخدام شركت ملى نفت
ايران بود. در 1948 وى تحصيلاتش را در كالج دانشگاه لندن به اتمام رسانيد. در بازگشت به ايران
مسئوليت لوله‏كشى آب براى سازمان آب تهران به وى واگذار شد و در 1957 به رياست آن ارتقاء يافت.
     روحانى به‏عنوان يك مدير قابل و كارآ و پرانرژى در حوزه تخصصى خود مشهور است. او قبل از
ورود به كابينه منصور به‏عنوان فردى فعال در سياست شناخته شده نبود و يكى از آخرين افرادى است كه
به حزب ايران نوين پيوست.
     در كوشش‏هاى خود جهت اعمال نفوذ و اختيارات وزارتخانه‏اش بر سازمان آب و برق خوزستان،
وى در جدل دائمى با رضا انصارى (رئيس سازمان آب و برق و استاندار خوزستان) بود. دشمنى آنها به
نظر مى‏رسد در نتيجه كوشش‏هاى جارى روحانى جهت عقد قراردادهاى مهندسى مشاور براى سدهاى
رودخانه‏هاى مارون و كارون با الكساندر جيب (GIBB) (انگليسى) به جاى شركت تحقيقات و توسعه
(شركت آمريكايى كه از ابتداى تأسيس مشاور سازمان آب و برق خوزستان بوده است)، به سرعت رو به
فزونى نهاد.
     روحانى در هيئت مديره انجمن ايران و آمريكا (IAS) خدمت نموده كه در آنجا بسيار مفيد و مؤثر بوده
است. او ازدواج كرده است و حداقل دو فرزند دارد (يك پسر و يك دختر). او انگليسى را عالى صحبت
مى‏كند.
     زيرنويس: از زمان غيبت رئيس فعلى انجمن ايران و آمريكا، دكتر پيراسته، از تهران (او سفير در عراق
است)، با مشكلاتى توانستيم چند روز قبل موفق شويم كه موافقت آقاى روحانى را به‏عنوان رياست
انجمن ايران و آمريكا جلب نماييم. احتمالاً اظهار تشكر از اين مسئله ممكن است مناسب باشد.
راسياس
سند بعدي
منصور روحانى وزيرآب و برق خيلى محرمانه ـ غيرقابل رؤيت براى بيگانگان
     در 7 مارس 1964، منصور روحانى به‏عنوان اولين وزير آب و برق ايران منصوب شد. وى به‏عنوان
مديرى قابل و پر انرژى و داراى اطلاعاتى عميق در زمينه آب شناخته شده است. وى قبل از ورود به
كابينه، به‏عنوان فردى فعال در سياست شناخته شده نبود، هر چند وى يكى از اعضاى كميته اجرايى حزب
ايران نوين تشكيل شده در دسامبر 1963 بود. در اواخر سال 1964، او از سوى سفارت شوروى در تهران
تحت فشار قرار گرفت تا پيشنهادهاى كمك‏هاى فنى آنها را بپذيرد، كه وى مايل به چنين كارى نبود. او از
تلاش دولت جهت كاستن از بودجه حمايت نموده است.
     روحانى در سال 1922 در يك خانواده مذهبى كه در اصل از منطقه  Caucasusهستند، به دنيا آمد، او با مدرك مهندسى راه و ساختمان از دانشكده مهندسى دانشگاه تهران فارغ‏التحصيل شد. در 1945 تا 1946 وى در شركت نفتى ايران و انگليس كار كرد. سپس به انگلستان رفت و از كالج دانشگاه لندن در
سال 1948 در رشته آب‏شناسى (هيدرولوژى) فارغ‏التحصيل گرديد. از هنگام بازگشت به ايران به اداره
آب تهران پيوست و مسئول لوله‏كشى شد، در 1957 رئيس اداره گرديد. او در اين شغل در ژوئن سال
1963 در كنفرانس بهداشت جهانى در صوفيه شركت نمود.
     روحانى دبير هيئت مديره انجمن ايران و آمريكا است، اعضاى اين انجمن وى را فردى مؤثر و كارآ
توصيف مى‏كنند. علاوه بر فارسى، او انگليسى را عالى صحبت مى‏كند و كمى فرانسه مى‏داند. روحانى
متأهل است و يك پسر و يك دختر دارد.                                     20 آوريل 1965 ـ 31/1/44
سند بعدي
تاريخ: 19 مى1965 ـ 29/2/44 سرّى ـ غيرقابل رؤيت براى بيگانگان ـ فقط استفاده داخلى
از: منبع كنترل شده آمريكايى‏ها (CAS)به: رئيس بخش سياسى
موضوع: موضوع وزير آب و برق، روحانى، در دولت
    مطالب زير جهت اطلاع شما و هرگونه استفاده‏اى كه مايليد از آن در محدوده امنيتى تعيين شده به عمل
آوريد، مى‏باشد. هرگونه گزارشى از جانب شما از اين اطلاعات بايد قيد «غيرقابل رؤيت براى بيگانگان»
را داشته باشد، ولى نيازى به ذكر CAS به عنوان منبع نيست.
براساس اظهارات يكى از مقامات بالاى سازمان برنامه، منصور روحانى، وزير آب و برق، باتوجه به
گيجى و حيرت صفى اصفيا، سرپرست سازمان برنامه و ديگر مقامات بلندپايه سازمان، اين روزها در حال
ارتقاء با ميزان بالايى از اعتماد است. در جريان كاهش بودجه كه قبل از ارائه بودجه به مجلس انجام شد،
500000 تومان از بودجه روحانى كاسته گرديد. روحانى چنان طوفانى به پا كرد كه دكتر مجيد مجيدى از
روحانى خواست تا اجازه بدهد بودجه از مجلس بگذرد، سپس مجيدى مقدار بودجه كاسته شده را جبران
خواهد نمود.
     براساس اين قول، روحانى مخالفت خود را با بودجه پس گرفت. اكنون روحانى نزد اصفيا رفته و از
وى خواسته است «كه يا 500000 تومان را به من مى‏دهيد يا نزد شاه مى‏روم و از آن طريق مجبور خواهيد
شد، آن را پس بدهيد». اصفيا به روحانى گفته است كه راجع به آن فكر خواهد كرد تا راه‏حلى براى مسئله
پيدا كند. در حال حاضر اصفيا منتظر بازگشت شاه و موقعيت مناسبى براى سؤال از شاه و كسب تكليف از
وى است كه چكار كند.
سند بعدي
منصور روحانى، وزير كشاورزى و منابع طبيعى خيلى محرمانه
     روحانى يكى از اعضاى جوانتر با سابقه طولانى (هفت ساله) عضويت در كابينه است. در سال 1922
در تهران متولد گرديد، و در دانشگاه كالج لندن در رشته هيدرولوژى به مطالعه پرداخت و در سال 1948
فارغ‏التحصيل گرديد. روحانى كه قبلاً وزير آب و برق بود كار خود را با وارد شدن در شركت نفت ايران و انگليس آغاز كرد. اوعضو حزب حاكم ايران نوين است.
     روحانى فردى ساعى و ذيصلاح در رشته بودجه و بسيار خونگرم و اجتماعى است. گرچه او يك
سياستمدار نيست، ولى براى بقاء در درگيريهاى درون دولت ايران استعداد خوبى از خود نشان داده است.
     روحانى به‏عنوان دبير و رئيس انجمن ايران و آمريكا خدمت كرده و در اين شغلها بسيار مفيد و مؤثر
بوده است. او انگليسى را به روانى تكلم مى‏كند و يكى از دوستان خوب (در صورت متعادل بودن) ايالات
متحده به حساب مى‏آيد. روحانى متأهل است و دو فرزند دارد.مى 1972 ـ ارديبهشت 1351
سند بعدي
تاريخ: 8 اوت 1972 ـ 17/5/51 خيلى محرمانه
از: بخش سياسى، استان اسكودروبه: بخش سياسى، آقاى كيلگور و بايگانى بيوگرافيك
موضوع: منصور روحانى، وزير كشاورزى
     شايعات جارى حاكى از اين است كه روحانى مواردى از اشتهار به فساد دارد، و اخيرا وى از يك
قرارداد عمرانى كشاورزى كه به تازگى اعلام شده، مبلغ زيادى يعنى حدود 2 ميليارد ريال به‏عنوان پيش
پرداخت و فقط 900 هكتار زمين به‏عنوان ضمانت، دريافت كرده است. سهم روحانى 20 درصد كل هزينه
بوده است.
     روحانى كه گفته شده است مايل به سرمايه‏گذارى مقدارى از نقدينگى مازاد خود در خارج از كشور
بود، به روايت مشهور همسر خود را با 9 ميليون دلار (به نظر من رقم بالايى است) به ايالات متحده فرستاد
تا در آنجا سرمايه‏گذارى نمايد. او نزد برادرش كه در آنجا دانشجو است رفت و از وى كمك خواست.
برادرش به وى توصيه نمود كه پولها را به حساب وى واريز نمايد و به وى اجازه دهد كه او آنها را
سرمايه‏گذارى نمايد، زيرا خواهرش زبان انگليسى نمى‏داند و با روش‏هاى تبادلات ارز و پس‏انداز در
بانك‏هاى آمريكا آشنايى ندارد. آنگاه پس از حدود يك ماه هيچ اقدامى نشد، وى از برادرش سؤال نمود
كه با پول چكار كرده، و او به اطلاع خواهرش رسانده كه تشخيص داده شوهر وى دزدى بزرگى كرده و
بدون شك اين پولها به‏طور غيرقانونى به دست وى رسيده است. بنابراين، باتوجه به اين كه وزير در
موضعى نيست كه بتواند برعليه وى اعلام جرم نمايد، لذا او قصد دارد پولها را به‏عنوان سهم خودش از
خانواده نگه دارد. خانم روحانى قادر نبود برادر خود را وادار به پس دادن پولها كند و بنابراين بدون در
دست داشتن پولها يا اسناد آن به ايران برگشت. شوهر وى، كه از قبل شديدا عصبانى بود، او را متهم به
همكارى با برادرش نمود. او منكر اين امر شد، ولى طلاق آنها در جريان است.
     ممكن است هيچ يك از موارد فوق حقيقت نداشته باشد، يا اين كه در طرح آن خيلى غلو شده باشد،
ولى اين مبين تفسيرى از شخصيت روحانى است كه اين داستان رواج يافته و باور شده است.

اسناد لانه جاسوسي ، كتاب هشتم ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

 


برچسب‌ها: منصور روحانى, دوست خوب آمريكا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 10:34 |
جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۹

در آن زمان گفته شد ایرانی مذکور ملک مورد نظر را برای احداث یک مرکز بزرگ لبنیاتی خریداری کرده است. بعد گفته شد این ملک قرار است به یک مزرعه تبدیل شود که در داخل آن یک اصطبل بزرگ ساخته شود. حتی گفته شد که این پروژه توسط تعدادی از ایرانیان مقیم نیویورک خریداری شده است.
گزارش متفاوت بعدی حکایت از آن می‌کرد که در زمین مورد نظر قرار نیست که اصطبل ساخته شود بلکه بناست یک گاوداری بزرگ احداث شود که دست‌کم 200 گاو شیرده در آن نگاه‌داری شود حتی طول و عرض و مشخصات این گاوداری نیز اعلام شد.
در مرحله بعد مشخص شد که نام ایرانی یادشده که ملک مذکور را خریداری کرده منصور رفیع‌زاده است که به‌عنوان «وابسته» در نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد خدمت می‌کند. این گزارش‌های ضد و نقیض موجب شد که مردم به ویژه ایرانیان مقیم نیویورک به این پروژه ظنین شوند و آن را اسرار‌آمیز و مشکوک تلقی نمایند. تا اینکه دو روزنامه پر تیراژ آمریکایی در گزارشهای جداگانه‌ای اسراری را از این پروژه مرموز را که ظاهراً تلاش می‌شد ابعاد آن فاش نگردد، انتشار دادند روزنامه «هرالدتربیون» در شماره 23 نوامبر 1976/2 آذر 1355 گزارشی را در صفحه اول خود به چاپ رساند تحت عنوان «چرا ایرانیان اقدام به ساختن اصطبل بزرگ در نیویورک می‌کنند» این گزارش فاش کرد که سازنده زمین یادشده، نماینده ساواک در نیویورک است و پروژه وی نیز چیزی جز زندان مخفی نیست که قرار است کسانی که «منحرفین ایرانی» نامیده می‌شوند در آن زندانی شوند. بهتر است به جای توضیح بیشتر ترجمه گزارش هرالدتریبون را که به قلم «جک اندرسون» به رشته تحریر در آمده است باهم بخوانیم:
صاحب زمین 420 در «بون ویل» نیویورک می‌گوید در نظر دارد بزرگترین مرکز لبنیاتی را احداث کند ولی بین مردم شایع شده که اقدامات اسرارآمیزی در این منطقه صورت می‌گیرد. این مزرعه توسط گروهی از ایرانیان ساخته می‌شود که بعضی از آنها حتی قادر به تکلم به زبان انگلیسی نمی‌باشند. شرکتی که مزرعه یا اصطبل را دارا می‌باشد به نام «شرکت منصور» است و سهامدار عمده آن هوشنگ تهرانی 37 ساله و داروساز بوده که اخیراً زمین‌های خود را در تهران فروخته تا بتواند سهامدار این مزرعه شود. اما کسی که مسئولیت جمع‌آوری سرمایه‌گذاران ایرانی را برعهده دارد. یعنی منصور رفیع‌زاده رئیس دفتر نمایندگی سازمان امنیت ایران در نیویورک است این همان شخصی است که کار اصلی‌اش مراقبت از ایرانیان مقیم نیویورک است.
روزنامه «یوتیکا» نیز در گزارشی تحت‌عنوان «صاحب اصطبل بون ویل، نماینده ساواک ایران است» چنین می‌نویسد:
منصور رفیع‌زاده پشت تلفن‌خانه‌اش در «فرانکلین لیک» گفت: شایع شده که بناست در این اصطبل، زندان و سلول بسازیم که محصلین منحرف ایرانی مقیم آمریکا را در آن زندانی کنیم. رفیع‌زاده به کلی منکر این شایعه شد که مأمور ساواک در آمریکا است و تصریح کرد که وابسته سفارت ایران در سازمان ملل است اما به دو سؤال حاضر نشد پاسخ دهد یکی آنکه به‌عنوان وابسته سفارت ایران در آمریکا به چه کار مشغول است و دوم آنکه نماینده ساواک ایران در نیویورک کیست؟


منبع: کتاب بدون شرح به روایت اسناد ساواک/

منبع: مرکز بررسی اسناد تاریخی خبرآنلاین


برچسب‌ها: ساواک با چه هدفی در نیویورک, اصطبل ساخته بود
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:40 |
جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۲

اثر انگشت ساواك

زندگی‌نامه

وي آن‌گونه كه خود مدعي است در سال 1324 به حزب توده گرايش پيدا كرد و هنگام عزيمت به آذربايجان براي پيوستن به دمكرات‌ها در ميانه راه در كاروانسراي سنگي دستگير شد. پژمان بعد از يك ماه از زندان مرخص شد و به ادامة تحصيل پرداخت و در سال 1325 درجة افسري گرفت. وي بنا بر نوشته خودش به طور داوطلبانه براي سركوب ايل قشقايي به خطة فارس اعزام شد و به مدت هفت سال در اين استان ‌ماند. قبل از كودتاي آمريكايي‌ها و انگليسي‌ها عليه دولت نهضت ملي، شبكة كودتا مخفيانه از پژمان دعوت به همكاري كرد. وي با اخذ مرخصي از يگان محل خدمتش در استان فارس به تهران ‌آمد و در جريانات روزهاي 25 تا 28 مرداد ايفاي نقش ‌كرد كه به دليل خدماتش در كودتا ترفيع درجه و نشان گرفت. بعد از كودتا در ركن 2 فرمانداري نظامي تهران مشغول به كار شد و بعد از سه سال به سبب تجربه‌هاي متعددش در بازجويي و سركوب نيروهاي مبارز، مرداد 1335 در پي تشكيل ساواك توسط آمريكا به اين سازمان انتقال يافت. در ابتداي تأسيس ساواك بر اساس برنامة اسرائيل پروژة «تحبيب كردها» در دستور كار ادارة دوم قرار گرفت و پژمان به همراه سرهنگ پاشائي اين مأموريت را دنبال كرد. اوايل دهة40 به عنوان رئيس نمايندگي ساواك در بغداد به كار مشغول شد. و به دنبال حضور تيمور بختيار در عراق و ارتباط دوستانة پژمان با وي به تهران فرا خوانده شد‌. وي بعد از بازجويي‌ها و رفع مشكل فعاليت خود را از سر گرفت و در سال 49 به شهرباني مأمور و به عنوان رئيس ادارة اطلاعات به كار مشغول شد، امّا به دليل انتقاد از نوع تقسيم مأموريت‌ها در «كميته مشترك ضد خرابكاري» بين نيروهاي ساواك، شهرباني و ژاندارمري، از اين سمت عزل گرديد. پژمان سه سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در پوشش ادامه تحصيل از ايران خارج شد و ابتدا در آمريكا و سپس در فرانسه اقامت كرد. در اين سال‌ها آثاري به نام وي همچون «كردها و كردستان» منتشر شده است.

نقد و نظر دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
«ساواكهاي استان يا شهرستان هر كدام در حيطه وظيفه و امكاناتي كه داشته تا توانسته‌اند منشأ خدماتي واقع شدند. حال اگر دچار طوفان تبليغات سوء دشمنان ملك و ملت قرار گرفته و مردم ايران زمين بر اثر احساسات نه منطق بر آنها ستمي روا داشته‌اند مسلماً روز و روزگاري به اشتباه خود پي ميبرند و آگاه خواهند شد كه فرزندان خدمتگزار ايران در خور چنان ستمي نبوده‌اند.» (ص202)
خواننده «اثر انگشت ساواك» به كرات با چنين ادعاهاي غريبي در اين كتاب، مواجه مي‌شود. هر چند تناقضات اثر خود بهترين بطلان دروني را پيش روي قرار مي‌دهد، اما آيا هرگز تصور مي‌رفت كه به فاصله‌اي كوتاه از خيزش سراسري ملت ايران عليه مظاهر عديده ستم دوران پهلوي- كه بي‌شك يكي از مصاديق بارز آن عملكرد خارج از تصور پليس مخفي شاه بود- رواداشتگان ظلمي كم‌نظير بر ملت ايران به جاي پوزش و ابراز ندامت، مظلوم را در جايگاه ستمگر قرار دهند و به توبه‌اش فرا خوانند؟! اين روزها صاحبان آثاري كه با سرمايه‌گذاري هدفمند در خارج كشور عرضه مي‌شوند و به طرق مختلف به بازار پرمدعي فكر و انديشه جوانان اين مرز و بوم راه مي‌يابند، هرناممكني را براي خود ممكن پنداشته‌اند. آقاي عيسي پژمان اين افسر پرسابقه ساواك در خاطراتش مي‌كوشد با به كارگيري عباراتي همچون ضرورت شكل‌گيري شناختي صحيح، قضاوتي اخلاقي و منصفانه و ... دعوت خود از ملت ايران را براي تجديدنظر دربارة ساواك بجا و حق‌طلبانه جلوه‌گر سازد: «...همه مردم ايرانزمين واجب است انصاف را رعايت كنيم و پيرو حقايق و وقايع تاريخي باشيم، تا باشد از اين سازمان شناخت صحيح و واقعي داشته و قضاوتي اخلاقي كه تأثير در سرنوشت خود ما دارد بعمل آوريم» (ص16)
بعد از مطالعه اين اثر ممكن است اين سؤال به ذهن هر اهل نظري متبادر شود كه آيا اين سازمان مخفي در كنار محاسن!! برشمرده شده براي آن، در طول 22 سال حاكميت مطلقش بر شئون سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حتي اقتصادي جامعه (1357-1335)، خطا و لغزشي نداشته است؟ اگر پاسخ مثبت است چرا كسي كه مردم را به شناخت صحيح و منصفانه از ساواك فرا مي‌خواند (در حالي‌كه از همه مناسبات اين سازمان مخوف مطلع است) مصاديقي از جناياتش را بازگو نمي‌كند و اگر واقعاً كارنامه ساواك پاك است چرا به كرات از مردم مي‌خواهد گذشته‌ها را فراموش كنند: «بايد مردم نجيب و شرافتمند ايران افراد و اعضاء ساواك را فرزندان خود بدانند، اگر فرزندان آنها مرتكب اشتباهاتي شدند بديده اغماض و بخشايش بنگرند.» (ص136) و در فرازي ديگر در مورد فرمانداري نظامي كه نويسنده يكي از عناصر تعيين كننده آن بوده است مي‌نويسد: «فرمانداري نظامي دوران سرلشگر فرهاد ميرزا دادستان خود مستعد جلب و جذب اين اتهامات بود. گذشته‌ها گذشته، داغ‌هايمان را تازه نكنيم باز هم تكرار مي‌كنم. از احساس و خلق و خوي سنتي ايراني، «فراموشي» استفاده كنيم. بگذاريد همه چيز ناهنجار، زشت و كريه و اعمال و كردار ناشايست گذشتگان را به فراموشي و نسيان بسپاريم. فرزندان خاطي و گناهكار ايرانزمين را ببخشائيم. دست همديگر را صميمانه و در نهايت گرمي به فشاريم و بازو در بازوي هم به پيش برويم تا با هم دنياي بهتري بسازيم.» (ص285)
آيا انتظار انصاف از جامعه، آن هم با مكتوم نگه داشتن واقعيت‌ها در مورد خطاكاران و حتي مظلوم جلوه دادن آنها (به‌گونه‌اي كه گويا ملت در حق آنان ستم روا داشته‌اند) غيرمنطقي نيست؟ ملت ايران بايد فرزندان ناخلف خود را به درستي بشناسد تا بتواند گذشت و سخاوت خود را به نمايش گذارد. هرچند تاكنون فقط تعداد انگشت شماري از وابستگان ساواك جرئت كرده‌اند رسماً و در چارچوب هرگونه مناسبات پشت پرده به ميدان بيايند و به دفاع از اين سازمان مخوف و تشكيل‌دهندگان آن بپردازند- زيرا هنوز محفوظات ذهني ملت ايران و حتي جامعه جهاني بر جعليات هدفمند غلبه دارد- اما در همان اندك آثار به نگارش درآمده براي تبرئه ساواك همچون «داوري» نوشته منوچهر هاشمي دستكم مواردي از جنايات اين سازمان مخفي بازگو و سپس توجيه شده است: «ساواك هم از درون همين جامعه‌اي كه به تصديق دوست و دشمن به فساد و بي‌قانوني و كژروي‌هاي گوناگون آلوده بود، برخاسته بود. جامعه‌اي كه در آن فضيلت‌ها رنگ باخته بود و اعتبار اشخاص برحسب ارقام مورد عمل در مقاطعه‌ها، معاملات خارجي، بساز و بفروشي، شهرك‌سازي و ده‌ها و صدها مورد مشابه سنجيده مي‌شد... چگونه مي‌توان انتظار داشت كه سازمان با قدرتي مثل ساواك، از همه آلودگيها و بيماري‌هاي جامعه به دور باشد.» (داوري؛ سخني در كارنامه ساواك، سرتيپ منوچهر هاشمي، انتشارات ارس، لندن سال 1373، ص168) يا در مورد شكنجه وحشيانه جواناني كه به دليل تكثير يك بيانيه يا سخنراني توسط ساواكي‌ها به قتل مي‌رسيدند مي‌خوانيم: «من شاهد درجات استواري ايمان و اعتقاد بسياري از جوان‌ها و مردان و زناني كه صادقانه و يا پاكبازانه گام در راه آرمان خود نهاده، بوده‌ام و شخصيت آنها را ستوده‌ام... مايلم در اين مورد به يكي دو نمونه اشاره بكنم.» (همان،ص52) و در ادامه به شكنجه منجر به شهادت جواناني همچون محمد توسط نيروهاي ساواك مي‌پردازد: «با تحقيقاتي كه درباره دستگيري محمد به عمل آوردم، معلوم شد در پي سوءظني كه به او پيدا شده او را با مدارك و وسايل خطرناك دستگير كرده‌اند... چون بنابر اصل حيطه‌بندي در وظايف ادارات كل ساواك، دخالت من در كار اين جوان نمي‌توانست عملي باشد، مادر او، ناچار به برادر خود كه درجه سپهبدي داشت و از امراي شاخص ارتش بود توسل جست... دايي آن جوان اين پيشنهاد را مي‌پذيرد و در كميته مشترك ساعت‌ها با او به صحبت و بحث مي‌نشيند، ولي جوان به دائي خود روي خوش نشان نمي‌دهد... ولي دائي، يعني سپهبد با اسم و رسم ارتش، با پريشاني و عصبانيت سلول خواهرزاده‌اش را ترك مي‌كند و به بازجويان مي‌گويد هركاري را صلاح مي‌دانيد بكنيد مجاز هستيد و آن‌ها كاري كه لابد به نظر خودشان صلاح بوده مي‌كنند و روز بعد شنيده شد كه آن جوان در بازداشتگاه كميته در گذشته است.» (همان، ص55) يا در مواردي با زدن برچسب حزب توده و يك جوان 18 ساله؟! را از سران آن حزب خواندن، جنايات صورت گرفته در حق ملت ايران توجيه مي‌شود: «او 18 سال داشت و پسر رئيس اداره پست و تلگراف شهرستان بروجرد بود و از اعضاي بسيار مهم حزب توده به شمار مي‌رفت... مقاومت و سرسختي آن جوان در برابر آنهمه اعمال فشار تعجب‌برانگيز بود.» (همان، صص5-44)
برخلاف آثاري از اين دست در خاطرات آقاي عيسي پژمان حتي در اين حد گذرا و اشاره‌وار نيز به جنايات ساواك پرداخته نمي‌شود و تنها انتقاد جدي از اين سازمان مخوف متوجه رئيس شعبه ساواك در آمريكاست. دليل آن‌هم در ادامه براي خواننده فهيم به سرعت روشن مي‌شود: «منصور رفيع‌زاده فرزند ناخلف ايرانزمين و مأمور ناسپاس، كژرو و منحرف ساواك بود... هر ايراني شرافتمند و هر عضو و كارمند ساواك از شنيدن نام او موي بر بدنش سيخ ميشود.» (ص275) همان‌گونه كه مي‌دانيم، منصور رفيع‌زاده تمام دوران خدمتش را در خارج كشور - به عنوان رئيس دفتر نمايندگي ساواك در آمريكا- سپري مي‌كند؛ بنابراين او در شكنجه و هزاران جنايت ديگر اعضاي ساواك در داخل كشور مستقيماً هيچ‌گونه دخالتي نداشته است، اما از آنجا كه صرفاً يك مورد از خباثت‌هاي رايج بين اين طايفه متوجه آقاي پژمان مي‌شود بعد از سال‌ها نه تنها گذشتي در ميان نيست، بلكه هر زمان نام اين مأمور ساواك به ميان مي‌آيد موي بدن ايشان و هر انسان شرافتمندي سيخ مي‌شود! اما علت چيست: «فرزند بزرگم را براي ادامه تحصيلات به آمريكا فرستادم. پس از استقرار و اشتغال به آموزش در يكي از دانشگاههاي بوستون باو توصيه كردم كه هر سه ماه يكبار به واشنگتن دي.سي. رفته و وجهي كه براي او وسيله رفيع زاده حواله مي‌كنم دريافت نمايد. دو سه باري اين كار را كرد. با دختري از همدوره‌هاي خود آشنا شده و قرار ازدواج ميگذارند. پدر دختر كه وكيل دادگستري و مادرش هم فردي نژادپرست بود راضي به چنين ارتباط و ازدواجي نبودند... دختر از كثرت علاقه بناچار منزل پدر و مادر را ترك و به پسرم در محل اقامتش پيوست و داراي زندگي مشترك شدند. پدر دختر به رفيع‌زاده مراجعه مي‌كند و جريان را باطلاع او رسانيده از او مي‌خواهد كه دخترش را به منزلش بازگرداند. منصور رفيع‌زاده با پسرم مذاكره كرده... و از او خواستار ميشود كه دختر را نزد او بفرستد... پسرم اينكار را مي‌كند. منصورخان مانند شيطان توي روح و جسم دختر رفته و ضمن گفتگو در مسئله اصلي از او خواستار ميشود كه پسرم را تنها گذاشته و با خودش دوست شود...» (صص3-272)
تجاوز به حقوق ديگران به قيمت فروپاشي خانواده‌ها امري بسيار عادي و متداول در رژيم پهلوي بود و از صدر تا ذيل دست‌اندركاران استبداد به اين‌گونه اعمال غيرانساني آلوده بودند. بيش از همه محمدرضا پهلوي- كه يكي از مأموريت‌هاي كليدي ساواك حفظ وي بود- به مسائلي مشابه آن‌چه آقاي رفيع‌زاده در مورد پسر آقاي پژمان مرتكب مي‌شود، اشتغال داشت. به عنوان نمونه، محافظ مخصوص محمدرضا پهلوي در اين زمينه مي‌نويسد: «اگر بخواهيم فقط اسامي تمام خانمهايي را كه اين عده كثيف براي بالا بردن موقعيت خود از راه به در كردند يا باعث شدند كه از شوهرانشان طلاق بگيرند و خانواده‌هايشان از هم پاشيده شد بنويسيم يك كتاب قطور خواهد شد. گاهي هم والاحضرت اشرف براي شاه خانمهايي را مي‌فرستاد.» (محافظ شاه؛ خاطرات علي شهبازي، انتشارات اهل قلم، جلد اول، سال 1377، ص85) براي روشن شدن چگونگي پيروي نيروهاي ساواك از مشي شاهنشاه خود كافي بود آقاي پژمان به خاطرات خانم آذرآريانپور نيز نظري مي‌كرد: «مامور ديگري مرا از پادو تحويل گرفت و بدون حرف به اتاق محقري در غرب محوطه رساند... هاج و واج مانده بودم چه كنم، كه ناگهان صدايي شنيدم- «بنشين!» به طرف صدا برگشتم، در كنج ديگر اتاق مردي را ديدم كه با چشم‌هاي شرربار به من خيره شده بود. از قيافه تكيده و بيمارگونه‌اش حدس مي‌زدم كه معتاد است. طاقت نگاه وقيح‌اش را نياوردم و سرم را برگرداندم. با خشم حرف خود را تكرار كرد- «بنشين!» من هنوز از نشستن روي آن مبل قراضه در ترديد بودم كه ناگهان مرد از كمين‌گاه خود بيرون آمد و ساك را از دستم ربود... مرد آمد و مقابل‌ام ايستاد و به من زل زد. در نگاهش تمنايي حيواني بيدار شده بود كه مرا به وحشت مي‌انداخت. به سرعت به طرف در خيز برداشتم. با يك حركت دستم را گرفت و مرا به جاي اولم برگرداند. از شدت ترس زبانم بند آمده بود و قدرت فرياد كشيدن نداشتم. با خود گفتم: اگر جلوتر بيايد، با ناخن‌هايم، چشم‌هايش را درمي‌آورم.» (پشت ديوارهاي بلند، از كاخ تا زندان، خاطرات آذر آريانپور، نشر ورجاوند، سال 1382، ص46) اين روايت همسر وزير بهداري دوران پهلوي دوم است. دكتر شيخ‌الاسلام‌زاده در ماه‌هاي پاياني حيات اين رژيم در چارچوب طرحي براي فريب جامعه به جرم اختلاس به اتفاق جمعي ديگر از مسئولان آن دوران بازداشت شد. دستگير شدگان كه از وابستگان رده دوم دربار بودند باهدف متقاعدكردن مردم به‌عزم شاه براي تغيير و اصلاح، مدتي در اختيار ساواك قرار گرفتند. وقتي همسر يك وزير آن دوران به ساواك مراجعه مي‌كند و اينچنين مورد استقبال همكاران آقاي پژمان قرار مي گيرد، مي‌توان حدس زد كه اين درنده‌خويان با ملت ايران به عنوان معترضان به سلطه‌ بيگانه و استبداد چگونه رفتاري داشتند. خانم آريانپور در ادامه خاطراتش مي‌افزايد: «امروز پس از مدتي موفق به ديدار مجدد شجاع (شيخ‌الاسلام‌زاده) شدم. خوشبختانه از ناصري (نام مستعار عضدي، شكنجه‌گر معروف) اثري نبود و ملاقات به آرامي گذشت. مي‌گفتند كه شكنجه‌گر مخوف ساواك به كشور اسرائيل فرار كرده است تا گرفتار خشم انتقام‌جويانه انقلابي‌ها نشود.» (همان، ص74) پرونده نيروهاي برجسته اين سازمان مخفي به حدي سياه بود كه قبل از پيروزي خيزش سراسري ملت ايران از كشور گريختند و به رژيم نژادپرستي پناه بردند كه درنده‌خويي را به آنان آموخته بود.
آقاي عيسي پژمان نه تنها معترض اين‌گونه صفات رذيله نيروهاي ساواك نمي‌شود، بلكه به همه انتقادات طرح شده دربارةعملكرد اين سازمان، حتي توسط برخي مسئولان دوران پهلوي پاسخ شداد و غلاضي مي‌دهد: «وقتي شخصي با درجه تحصيلات دكترا مانند هـ.خشايار دچار اين ياوه‌گوئيها و ماليخوليائيهاست از طبقه عوام و يا غيرعادي ولي احساسي كه تحت تأثير اظهارات اشخاص يا تبليغات سوءگروهها و دستجات مخالف قرار ميگيرند چه انتظاري مي‌توان داشت.» (ص180)
و در فراز ديگري مي‌گويد: «و اما اظهار نظر فتح‌اله معتمدي معاون وزارت كار در كتاب «يادها و يادبودها» كه مجموعه‌اي از همة كارهاي او كه بصورت «شاهكار!» تلقي و ارائه كرده است. او مي‌نويسد: «عوامل امنيتي «بعنوان» مبارزه با گروههاي چپگرا يا آزادي‌طلب دست بهركار خلاف اخلاق و غيرشرافتمندانه ميزدند. تخم سوءظن و ترس و بدبيني را در ژرفاي ضمير شاه مي‌نشاندند تا خود و تمايلات خود را تثبيت و ارضا نمايند. اشخاص باايمان و صلاحيت‌دار را به اتهامات واهي از معركه خارج و وابستگان خود را بعنوان وزير و وكيل به دستگاه تحميل نموده و بعضاً خائنانه چون مار در آستين شاه لانه كرده با دادن گزارشات خلاف واقع او را اغفال ميكردند...» منتها كسي نيست از اين معاون محترم! وزير سؤال كند كه كارهاي خلاف اخلاق و غيرشرافتمندانه عوامل امنيتي بعنوان مبارزه با گروههاي چپگرا يا با آزادي‌طلب چه بوده كه حتي براي نمونه يكي از آنها را در كتاب شريف! خود ننوشته است؟ (ص182)
همچنين به انتقادات عطااله خسرواني از ساواك در خارج كشور، مي‌تازد و مي‌گويد: «عطااله خسرواني و برادران كه از هيچ بمقام وزارت و سفارت و رياست و فرماندهي رسيدند حق دارد! كه در غربت لاف بزند و مطالبي بعنوان «يادواره براي مصاحبه‌گر» حكايت كند:... ضمناً معلوم نشده كه هويدا بعد از اينكه گزارش خود را بعرض پادشاه ميرسانيده مقامات بالاي ديگر از پادشاه چه كساني بوده‌اند كه ميبايد گزارش براي آنها فرستاده شود؟ لابد مي‌گويد انگليس و آمريكا!! اگر جواب اين است، پس انتصاب اشخاصي نظير عطااله خسرواني در مقام وزارت و سفارت و دبير كلي حزب هم ميبايد با نظر اين مقامات بالا! صورت ميگرفت. واقعاً اينطور بوده؟ عجب مردمان عادل و منصف و با قضاوت اخلاقي و احساس وفاداري هستيم!! (صص187-186)
راوي خاطرات در ادامه به انتقاد دكتر ناتل خانلري از ساواك مي‌تازد و تصريحاً وي را عضوي از جريان توده نفتي مي‌خواند (كه در بخش ديگري از اين نقد به آن خواهيم پرداخت) اما هيچ‌گونه پاسخي به اظهارنظر محمدرضا پهلوي و فرح ديبا بعد از فرار از ايران پيرامون منفور بودن ساواك نمي‌دهد: «ديويد فراست مصاحبه‌گر شبكه تلويزيوني N.B.C آمريكا و يك شخصيت تلويزيوني انگلستان در ژانويه 1980 با پادشاه مصاحبه‌اي بعمل آوردند. ديويد فراست پرسيد: «آيا ساواك در سنوات اخير به صورت دولتي در دولت درآمده بود؟»
شاه پاسخ داد: «نه، فكر نميكنم... آنها اسراري داشتند و مالاً آنچه را كه بنظرشان به سود مملكت مي‌رسيد تحميل ميكردند. ممكن است دچار اشتباه شده باشند»... و آخرين سؤال ديويد فراست:‌ «آيا مشاورانتان به شما مي‌گفتند ساواك تا چه اندازه منفور شده و موجب ايجاد ترس و وحشت است؟» شاه گفت: «آه. البته، شهبانو هر روز اين را به من ميگفت.» (صص197-196)
آقاي پژمان در پاسخ به انتقادات وابستگان به دربار كه از نزديك برخوردهاي غيرانساني ساواك را به صورت بسيار افراطي و غيرمعمول و روزمره شاهد بودند مي‌گويد: «كارهاي خلاف اخلاق و غيرشرافتمندانه عوامل امنيتي... چه بوده و چرا نمونه‌اي از آنرا ارائه نمي‌دهيد" و جالب‌تر آن‌كه حتي به دفاع از افرادي‌همچون تيمور بختيار مي‌پردازد و از وي به كرات به نيكي ياد مي‌كند، در حالي‌كه صفات رذيله اولين رئيس ساواك زبانزد عام و خاص است. براي نمونه، تاج‌الملوك وي را اين‌گونه توصيف مي‌كند: « بختيار در موقعي كه رئيس‌ ساواك بود في‌المثل اگر از يك دختر يا يك زن در خيابان خوشش مي‌آمد به مأموراني كه همراهش بودند دستور مي‌داد آن زن يا دختر را با توسل به زور به خانه او ببرند! اين را هم يادم رفت بگويم كه قوم و خويش ثريا (اسفندياري) بود. (ملكه پهلوي؛ خاطرات تاج‌الملوك، انتشارات نيما، آمريكا، سال 1380، ص444) همچنين ويليام شوكراس در مورد اين فرد مورد احترام آقاي پژمان مي‌نويسد: «نخستين رئيس ساواك سپهبد تيمور بختيار بود كه به سنگدلي و لذت بردن از زجر دادن ديگران شهرت داشت. او درنده‌خوي وفاداري نبود...» (آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، چاپ چهارم، سال 69، ص198) سبوعيت اولين رئيس ساواك به‌گونه‌اي بود كه حتي پرورش‌دهندگان اين سازمان مخوف نيز سال‌ها بعد سعي در تبري جستن از اعمال و رفتار آن دارند. براي نمونه سفير اسرائيل درايران در خاطراتش مي‌گويد: «همچنين شنيده بودم روزي ساواك يكصد و پنجاه تن از ناسازگاران با رژيم را سوار هليكوپتر كرده و در درياي نمك (مردابي شور نزديك قم) ريخته است! به من گفته بودند هر كسي كه به دفتر تيمسار بختيار فرمانده ساواك ميرود (دو هفت‌تير پر در دو سوي ميزش بود!)، بايد بالاي پانزده دقيقه خاموش و دست به سينه بايستد تا دلهره‌اش هزار چندان شود، تا كمر خم شود و بي‌سر سوزني پايداري همة آنچه را كه ميشنود بپذيرد.» (يادنامه، مئير عزري، ترجمه ابراهام حاخامي، چاپ بيت‌المقدس، سال 2000 ميلادي، جلد اول، صص3-82)
براي روشن شدن اين مسئله كه چرا بختيار دو هفت تير پر در دو سوي ميزش قرار داده بود و اينكه‌آيا صرفاً جنبه مرعوب ساختن آزاديخواهان را داشت يا از آن واقعاً استفاده مي‌شد، روايت شهيد حاج مهدي عراقي روشنگر خواهد بود: «[واحدي را] يك راست مي‌برند اتاق بختيار، به مجرد اينكه داخل اتاق مي‌شود، بختيار شروع مي‌كند فحش دادن، فحش مادر به او مي‌دهد، مادر فلان دست از اين كارهايتان برنمي‌داريد. آن هم مي‌گويد مادر من زهر است، مادر فلان خودت هستي و صندلي كه آنجا بوده بلند مي‌كند كه ول كند براي بختيار، بختيار هم از همان پشت ميزش بلند مي‌شود و اسلحه را مي‌كشد و سه تا تير به او مي‌زند و جابجا مي‌كشد او را توي دفتر خودش. (ناگفته‌ها، خاطرات محمدمهدي ابراهيم عراقي، انتشارات رسا، سال 1370، صص131-130) اين عضو برجسته فدائيان اسلام در مورد شكنجه‌هاي رايج در زندان‌هاي بختيار در فرمانداري نظامي مي‌گويد: «قبلاً هم گفتم مرحوم امامي را مي‌گيرند ناخنهايش را مي‌کشند. سال 34 مرحوم خليل و نواب و اينها را مي‌گيرند و آن بلاها را آن جوري [سرشان مي‌آورند]، خرس به جانشان مي‌اندازند، توي بشکه شيشه خرده مي‌کنند، قطره‌هاي آب سرد توي مغزشان مي‌ريزند، از اين کارها مي‌کنند. يا يک مقدار سطح بالاتر مثل کريمپور شيرازي را نفت مي‌ريزند رويش و آتش مي‌زنند.»(همان، ص217) حسين فردوست نيز روايت شهيد مهدي عراقي را به نوعي تأييد مي‌كند: «تيمور بلافاصله به دستور آمريكايي‌ها فرمانداري نظامي تهران را ايجاد كرد و قدرت واقعي را به دست گرفت... در مقام فرمانداري (نظامي) تهران بيدادها كرد و هركس را كه آمريكا و انگليس و محمدرضا مي‌خواست از دم تيغ گذراند. توده‌اي‌ها را قلع و قمع كرد. فدائيان اسلام را به طرز فجيعي به جوخه اعدام تحويل داد. پادگان مركز 2 زرهي را به يك شكنجه‌خانه تمام و كمال تبديل كرد و به جان دختران و زنان خرس انداخت.» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، حسين فردوست، انتشارات مؤسسه اطلاعات، ج1، ص417) سرتيپ منوچهر هاشمي نيز كه همچون آقاي پژمان در صدد تبرئه ساواك و تيمور بختيار برآمده در چندين فراز ناگزير از اعتراف به خشونت اين قاتل بالفطره مي‌شود: «بعد از واقعه 28 مرداد 1332 و رفتار نسبتاً خشن فرمانداري نظامي قضاوت بدبينانه‌اي پيدا شده بود...» (داوري، ص119) توضيحات سيف‌پورفاطمي نيز در مورد نحوه به شهادت رسيدن برادرش دكتر حسين فاطمي (وزير خارجه دكتر مصدق) نمونه‌ ديگري از جنايات محبوب كودتا‌گران رادر ايران به نمايش مي‌گذارد: «دكتر حسين فاطمي چندي مخفي بود و بعد از آنكه دستگير شد، مريض بود. در داخل شهرباني يك عده‌اي از طرف اشرف و شاه مأمور كشتن او شدند و در داخل شهرباني شعبان بي‌مخ او را با چاقو مجروح كرد به طوري كه مجبور شدند او را به بيمارستان بردند. مدتي در بيمارستان بود و بعد از آنكه او را محاكمه كردند محاكمه‌اش هم كاملاً سري بود محكوم به اعدام شد و با حالت تب روي برانكارد او را اعدام كردند... و يكي از اشخاصي كه در زندان بود دكتر شايگان- [مي‌گفت] دكتر حسين فاطمي را [تيمور] بختيار و نصيري همان‌طور كه روي برانكارد بود با سه تير از بين بردند.» (تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، مجموعه برنامه داستان انقلاب از راديو بي‌بي‌سي، به كوشش عمادالدين باقي، نشر تفكر، سال 73، ص129) البته در فرازي ديگر نويسنده اثر انگشت ساواك براي تبرئه بختيار در مقام رياست فرمانداري نظامي، کشيدن ناخن را در اين دوران نفي مي‌کند اما تلويحاً مي‌پذيرد که در ساواک اين جنايت صورت مي‌گرفته است غافل از اينکه اولين رئيس ساواک نيز اين فرد خونريز بوده است: «تا قبل از تشکيل ساواک اعمالي از قبيل ناخن کشيدن و امثال آنها که من شرم از يادآوري و ذکر آنها دارم معمول و مرسوم نبوده ...» (ص 49)
براي دريافتن علت اين امر كه چرا آقاي عيسي پژمان از زبان سرهنگ پاشايي (يكي ديگر از دست‌اندركاران ساواك) و خود به كرات به تجليل از تيمور بختيار مي‌پردازد و حتي فضايلي را براي وي برمي‌شمارد كه خنده بر لب مي‌نشاند، مي‌بايست به ارتباط اين جاني بالفطره با قدرت‌هاي تشكيل دهنده ساواك عنايت نمود. هدف اصلي انتشار آثاري چون «خاطرات منصور رفيع‌زاده»، «داوري» و «اثر انگشت ساواك» تطهير عملكرد كشورهايي چون آمريكا، انگليس و اسرائيل در دوران پهلوي است كه به تيمور بختيار عنايت ويژه‌اي داشتند؛ لذا منزه جلوه دادن تشكيل دهندگان ساواک تغيير چهره عاملان كليدي آن‌ را نيز ضروري مي‌سازد: «شادروان تيمسار بختيار و پاكروان هر دو احترام خاصي به مصدق داشتند... سپهبد بختيار با جبهه ملي بوسيله شاپور بختيار ارتباط داشت و در صحبتهاي خصوصي با من و دوستانم با تمام كم‌حرف بودنش و احتياطي كه داشت ما اين تمايل باطني او را حس كرده بوديم.» (ص214) ارتباط تيمور بختيار با شاپور بختيار صرفاً به دليل نفوذي بودن شاپورخان در درون جبهه ملي، بود کما اينکه بعدها ماهيت وي روشن و از جبهه ملي اخراج شد اما طرفدار مصدق عنوان شدن فردي كه با تمام توان در اختيار قدرت‌هاي كودتاگر قرار گرفت تا دولت نهضت ملي را براندازند و همچون جاني بالفطره بعد از كودتا به شكنجه و قتل نيروهاي مذهبي و ملي اهتمام ورزيد و از هيچ جنايتي دريغ نكرد صرفاً در چارچوب تاريخ‌نگاري نيروهاي ساواك ممكن خواهد بود. همان‌طور كه اشاره شد، دليل ساختن و پرداختن چنين جعلياتي توجه ويژه آمريكايي‌ها به بختيار بود: «آمريكائيان اصرار داشتند كه سرلشگر تيمور بختيار عهده‌دار مسئوليت ساواك شود. ولي پادشاه بدون اظهار نظري بفكر ميافتد كه از غيرنظاميان براي تصدي آن انتخاب شود. ناصر ذوالفقاري معاون نخست‌وزير و سرپرست تبليغات كشور در نظر گرفته ميشود... بناچار با اكراه و نارضايتي قلبي با انتصاب سرلشگر تيمور بختيار موافقت كرد و بدينوسيله سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) به همان نحوي كه سازماندهي داده شده بود تأسيس گرديد. برحسب‌نظر مستشاران آمريكايي و...» (صص5-104) اين اعتراف آقاي پژمان دو نكته را كاملاً روشن مي‌سازد.اول: حمايت آمريكايي‌ها از تيمور بختيار چه در فرمانداري نظامي و چه در پست رياست ساواك بدان معني است كه آن‌ها مايل بودند مخالفان كودتا به‌شدت و به‌سرعت سركوب شوند.دوم: ساواك براساس اراده بيگانه شكل گرفت و در چارچوب مصالح آن عمل كرد. بهترين گواه بر اين واقعيت تلخ انتصاب تمامي رؤساي آن با نظر مستقيم آمريكايي‌ها بود. مناسب است چگونگي انتصاب آخرين رئيس ساواك توسط آمريكايي‌ها را نيز از زبان يكي ديگر از مسئولان بلندپايه اين سازمان مرور كنيم: «سالي كه ارتشبد نصيري قرار بود از سمت رياست ساواك منتقل و به سفارت در پاكستان منصوب شود، مرا به مأموريتي به پاريس اعزام نمود و در موقع خداحافظي به من تأكيد كرد كه تا مي‌تواني مأموريت خود را زودتر انجام بدهيد و به ايران برگرديد. قرار است من در شغل ديگري، سفارت در پاكستان، انجام وظيفه بكنم. من سرلشگر معتضد را به سمت رئيس‌ و شما را به سمت قائم‌مقام ساواك به اعليحضرت پيشنهاد كرده‌ام و ايشان هم تصويب فرموده‌اند. زودتر مراجعت كنيد تا به حضور ايشان معرفي شويد. اما من، در پاريس اطلاع پيدا كردم كه سپهبد مقدم به رياست‌ ساواك تعيين شده است. اين ماجرا گذشت و من از پاريس برگشتم... ارتشبد نصيري در مورد مطلبي كه قبل از عزيمت من به پاريس در مورد رياست سرلشگر معتضد و قائم‌مقامي من گفته بود، توضيح داد كه «امريكائيها از طريق اردشير زاهدي پيغام داده بودند كه سپهبد مقدم مناسب‌ترين افسر براي رياست‌سازمان اطلاعات و امنيت كشور است. لذا اين انتخاب طبق نظر آنها انجام گرفته است.»(داوري؛ سخني در كارنامه ساواك، سرتيپ منوچهر هاشمي، انتشارات ارس، چاپ لندن، سال 1373، صص407-406)
سپس رئيس اداره هشتم ساواك به ذكر روايت ديگري در اين زمينه به نقل از كاردار وقت ايران در آمريكا مي‌پردازد: «نقل قولي از دكتر اسد همايون را ذكر ميكنم كه مراتب نقش مقامات امريكائي را در امور مربوط به ساواك بيان داشته باشم... او قبل از انقلاب، به مدت چند سال به سمت كاردار سفارت ايران در امريكا خدمت ميكرد و در بعد از انقلاب هم زماني كه ارتشبد آريانا در تركيه فعاليت ميكرد، مشاور سياسي او بود و با او همكاري ميكرد. روزي در حضور چند نفر از افسران درباره انتصاب سپهبد ناصر مقدم به رياست سازمان امنيت و اطلاعات كشور چنين گفت: «...همزمان با تعويض ارتشبد نصيري، اردشير زاهدي به من اظهار داشت، «آدميرال ترنر رئيس سازمان سيا مطلب محرمانه‌اي دارد، شما برويد و با ايشان ملاقات بكنيد. من به دفتر ايشان رفتم، آدميرال به من گفت، شنيده‌ام اعليحضرت درصدد تعويض ارتشبد نصيري است. اگر چنين است،به نظر ما سپهبد ناصر مقدم مناسب‌ترين فرد براي احراز اين مقام است. من در مراجعت از آن ملاقات، جريان را به سفير گفتم و سفير، اردشير زاهدي، همانروز نامه‌اي به اعليحضرت نوشت و به وسيله يكي از كارمندان سفارت به دفتر مخصوص در تهران فرستاد.»(همان، صص408-407)
با وجود چنين اعترافات صريح دست‌اندركاران ساواك از جمله خودآقاي پژمان در مورد عدم استقلال شاه حتي براي انتخاب رئيس اين سازمان، نويسنده كتاب «اثر انگشت ساواك»براي توجيه خيانت‌ها و جنايات ساواك كه تأمين مصالح بيگانه در رأس آن بود عرق ملي و دفاع از استقلال را انگيزه عملكردهاي اين سازمان جهنمي عنوان مي‌كند: « آيا مردم ايران از فرمانداري نظامي يا هر سازمان مشابه ديگري كه مسئوليت اطلاعاتي و امنيتي كشور را بعهده داشته انتظار دارند در مقابل اين توطئه‌ها و اين فعاليت‌ها كه به ياري و همكاري ابرقدرت كمونيست شوروي صورت ميگرفته كوچكترين عكس‌العملي نداشته ناظر و شاهد از هم فروپاشي ميهن عزيزمان بدست آنها و عوامل آنها باشند؟ اينجا مسئله استقلال ميهن و حفظ و حراست تماميت ارضي آن در مقابل مخالفان داخلي و دشمنان خارجي مطرح است.» (ص71)
در اين مورد ‌كه ساواك مدافع تماميت ارضي كشور بود يا مدافع منافع قدرت‌هاي تشكيل دهنده آن، چند نكته قابل يادآوري است: اولاً ساواك نمي‌توانست در قبال بي‌توجهي پهلوي‌ها به تماميت ارضي كه در چارچوب سياست‌هاي كلان غربي‌ها صورت مي‌گرفت مطيع‌تر از آن بود که کمترين واكنشي از خود نشان دهد. براي درک اين معنا توجه به اين نکته ضروري است که آقاي پژمان حتي سال‌ها بعد از انقراض حاكميت پهلوي‌ها در مقام خاطره‌نگاري بابت تجزيه بخش‌هايي از خاك ايران در دوره پهلوي اول و دوم، هيچ‌گونه تأثر و تأسفي از خود بروز نمي‌دهد. براي نمونه، در مورد قرارداد سعدآباد كه طي آن به دستور انگليس بخش‌هاي استراتژيكي از خاك ايران تقديم كشورهاي همسايه شد اين‌گونه اظهارنظر مي‌شود:«ژنرال مصطفي كمال پاشا يكي از مهره‌هاي انتخابي براي تشكيل «كمربند امنيتي» در پيرامون شوروي است. رضاشاه فقيد با دنباله روي از او اقدامات و اصلاحات خود را در ايران شروع كرد. قرارداد سعدآباد كه بمنظور دفاع مشترك از كشورهاي ايران، تركيه، افغانستان و عراق بود كوچكترين تأثيري در گرفتاري، اشغال آن در سوم شهريورماه 1320 و سرنوشت ايران نداشت. (ص252) آقاي پژمان بهتر از هر كسي مي‌داند كه به اشاره انگليسي‌ها در چارچوب قرارداد سعدآباد چه حاتم‌بخشي از نقاط استراتژيک خاک ايران در مرزهاي مشترک با كشورهاي تركيه، افغانستان و عراق شد تا ارتباط کشورهاي تحت سلطه لندن مستحکم تر شود، اما در پرداختن به اين قرارداد خفت‌بار هرگز حساسيتي به نقض تماميت ارضي کشور از خود بروز نمي‌دهد. همان‌گونه كه مي‌دانيم، براساس قرارداد سعدآباد دشت نااميد به مساحت 5 هزار كيلومتر به افغانستان، ارتفاعات آرارات بزرگ و آرارات كوچك به تركيه و شط‌العرب به عراق واگذار شد. اگر آن‌چه در قالب اين قرارداد شرم‌آور رخ دادحق كشورهاي همسايه بود، چرا به‌دنبال تيره شدن روابط ايران و عراق در سال 1349 به دستور پهلوي دوم حق حاكميت ايران بر شط‌العرب مجدداً مطرح شد و بعدها ‌منشأ يك نزاع سياسي و حتي تنش نظامي جدي في‌مابين دو كشور گرديد.
همچنين در مورد تجزيه رسمي بحرين از ايران آقاي پژمان به‌گونه‌اي سخن مي‌گويد كه گويي هرگز خيانتي بزرگ صورت نگرفته است: « ساواك از اين وضع خاصي كه بوجود آمده بود با بهترين مأمورين شروع بكار كرد كه سرآغاز بسياري از كارهاي مهم و اساسي گرديد و براي چند سال تا استقلال كويت و اعلام دولتي بنام «بحرين» و قطر و امارات، روابط سياسي، فرهنگي و اقتصادي در اختيار و ابتكار ساواك بود. (ص317) دستكم آقاي پژمان مي‌توانست در زمان نگارش خاطرات خود حساسيتي جزئي در مورد جدايي اين بخش از خاك كشورمان از خود به نمايش گذارد، همان‌گونه كه برخي دست‌اندركاران رژيم پهلوي در سال‌هاي اخير چنين مي‌كنند. براي نمونه، وزير كار دولت آقاي شريف‌امامي در اين زمينه مي‌نويسد: « دولت ايران در دوره حکومت حسين علاء اسناد حاکميت ايران را بر جزاير بحرين منتشر کرد. من که دو سال پيش از آن رساله‌اي کوچک در 85 صفحه درباره جغرافياي انساني بحرين نوشته بودم و در اين ايام تابلو استانداري بحرين را در خيابان شاه به چشم مي‌ديدم حس کردم مي‌توانم مطمئن باشم که ايران کمي اعتماد به نفس پيدا کرده و در راستاي مبارزه‌هاي ضداستعماري‌ مي‌تواند حق خود را از دولت بريتانياي کبير بگيرد».(شاهد زمان، خاطرات كاظم‌ وديعي، نشر دايره مينا، چاپ پاريس، سال 2007م، جلد اول، ص328)
متأسفانه بعد از مصمم شدن لندن به جدا ساختن بحرين از ايران، اين خيانت با يك نظرسنجي دروغين صورت گرفت، جالب اين‌كه محمدرضا پهلوي به خيانت خود در اين زمينه كاملاً واقف بود، اما در چارچوب منافع و مصالح غرب خود را موظف به تبعيت مي‌ديد: «بعد (شاه) فرمودند مسئله بحرين دارد حل مي‌شود... حالا كه من و تو هستيم آيا فكر مي‌كني در آينده ما را خائن خواهند گفت، يا چنانكه معتقدم و اغلب سياستمداران دنيا هم معتقدند، من كه حاضر به حل مطلب بحرين شدم، خواهند گفت كار بزرگي انجام داديم و اين منطقه از دنيا را از شر كشمكش‌هاي پوچ و بالنتيجه نفوذ كمونيسم نجات داديم.» (يادداشتهاي اميراسدالله علم، ويراستار علينقي‌ عاليخاني، انتشارات مازيار و معين، سال 1380 جلد اول، ص377) پوچ خواندن كشمكش بر سر دفاع از تماميت ارضي كشور و ملاك عمل بودن نظر سياستمداران دنيا يعني انگليس و آمريكا ميزان اهميت ايران را براي پهلوي‌ها روشن مي‌سازد! ساواك نيز كه مولود همين قدرت‌ها و مأموريتش حفظ منافع آنها و استبداد به صورت توأمان بود بايد به‌گونه‌اي عمل مي‌كرد كه مردم نه تنها از اين خيانت مطلع نشوند بلكه آن‌را يك پيروزي قلمداد كنند. اين سياست تبليغاتي ساواك حتي دست‌اندركاران رژيم پهلوي به خنده وا مي‌دارد: «سه‌شنبه 22/2/49-... شوراي امنيت به اتفاق آرا ميل مردم بحرين را در داشتن استقلال كامل تصويب كرد. نماينده ايران هم فوري آن را پذيرفت. خنده‌ام گرفته بود؛ گوينده راديو تهران طوري با غرور اين خبر را مي‌خواند، كه گويي بحرين را فتح كرده‌ايم.» (همان، جلد دوم، ص48) جالب اين‌كه اين خيانت‌ها حتي تا آستانه قيام سراسري ملت ايران عليه رژيم پهلوي ادامه مي‌يابد. براي نمونه، در چارچوب قرارداد هيرمند، ايران مجدداً از بخشي از حاكميت خود در مرز افغانستان(به قيمت نابودي زندگي شهروندان سيستاني ايران)مي گذرد. علم و خانواده‌اش كه به صورت سنتي خوانين اين منطقه به حساب مي‌آمدند به خاطر منافع شخصي خود بر اين عملكرد خائنانه مي‌تازند: «سه‌شنبه 27/2/1356 بلافاصله [قرارداد هيرمند] و كار سيستان را عرض كردم. فرمودند آخر اگر ما با افغان‌ها سخت‌گيري بكنيم در دامن روس‌ها مي‌افتند... عرض كردم، خشكي [درياچه] هامون يك بدبختي بزرگ منطقه است» (همان، جلد 6، ص420) در ادامه وزير دربار وقت نگاه درباريان و در رأس آن شاه رابه اين قلمرو به سخره مي‌گيرد و مي‌نويسد: «يكشنبه 15/3/1356- ارزش وجود يك ولايت با امور اقتصادي سنجيده شود! باالعجب! يك وجب خاك [ميهن] به ميليارد مي‌ارزد، آن وقت بگويد سيستان ارزش اقتصادي ندارد، حداكثر سالي 40 ميليون تومان عايدي مي‌دهد. من در عجبم.» (همان 478) و در ادامه مي‌افزايد: «بالاخره ديشب [ضربه] آخر را زدند كسي چه مي‌داند؟ شايد هم از ارباب‌هاي نامرئي دستور ارتكاب اين خيانت را داشتند. به هر حال به شاهنشاه و كشور خيانت بزرگي شد كه ديگر جبران پذير نيست...» (همان، ص481)
البته علم كه در ابتداي طرح اين مبحث روشن مي‌سازد عامل اجرايي اصلي اين خيانت شخص محمدرضا پهلوي است، در اين فراز با گنجانيدن عبارت «به شاهنشاه و كشور خيانت بزرگي شد» خود را از خطرات احتمالي افشاي خاطراتش قبل از مرگ رهايي مي‌بخشد. نكته مهمتري كه به صراحت اين وزير دربار به آن اشاره دارد نقش آمريت «ارباب‌هاي نامرئي» در اين خيانت هاست. در ادامه خاطرات، علم كه خود از جمله عناصر بسيار آلوده اين دوران است مي‌افزايد: «تفو بر تو اي چرخ گردون تفو، كه كشور ايران به دست چنين عناصر پليدي افتاده است... از خدا مي‌خواستم كه ديگر در اوضاع ايران بي‌دخالت باشم. چنان پيش‌آمد سيستان مرا سرد كرده كه به وصف نمي‌آيد. مگر مي‌شود از تمام ادعاهاي حقه خود [آن] هم در قراردادي كه صددرصد به ضرر است، گذشت وزير آن را صحه گذاشت؟» (همان، صص7-546)
فرد متملق و فاسدي مثل اسدالله علم، دستكم در قبال تماميت ارضي كشور از خود حساسيتي ولو ظاهري نشان مي‌دهد، اما نيروهاي برجسته ساواك همچون آقاي پژمان حتي سال‌ها بعد از انقراض پهلوي‌ها حاضر نيستند بپذيرند حافظين چه «عناصر پليدي» بوده‌اند و بر چه خيانت‌هايي سرپوش مي‌گذاشتند. شرم‌آورتر اين‌كه مردان و زنان غيوري كه به اين اعمال ضدملي معترض بودند شناسايي و شكنجه ميكردند و به شهادت مي‌رساندند. البته محمدرضا پهلوي براي توجيه پيروي‌اش از منويات بيگانه در واگذاري قلمرو ارضي كشور به غير، خطر كمونيسم را مطرح مي سازد. در تن دادن به تجزيه بحرين از ايران و اعطاي آن به دولت فخيمه انگليس بحث نگراني از «نفوذ كمونيسم» به ميان مي‌آيد. در اعطاي امتياز ديگري به افغانستان كه خشكسالي و نابودي اقتصاد مردم سيستان را به دنبال داشت مسئله خوف از به «دامن روس‌ها» افتادن توجيه‌گرخيانت است. مطلب حائز اهميت ديگري که ماهيت حقيقي اين افراد خادم بيگانه! را بهتر روشن مي سازد هجمه آقاي پژمان به منتقدان در کابينه علم به لايحه کاپيتولاسيون است؛ البته اين مقام برجسته ساواک به زعم خويش زيرکانه از يک سو نامي از موضوع مورد مخالفت به ميان نمي آورد واز ديگر سو به روال معمول ساواک بر اين اعتراض هم برچسب از موضع چپ بودن مي‌زند: «روزي بمناسبتي دکتر خانلري در هيئت دولت علم از آمريکائيها انتقاد کرده بود. چند نفر از وزراءکه به سابقه چپي بودن ايشان آشنايي داشتند، باو تذکر ميدهند که «هيئت دولت جاي شعار نيست، کلي گويي معنا و مفهومي ندارد. دولت با مستشار آمريکايي کار نمي کند، اگر مسئله خاصي وجود دارد از طريق وزارتخانه مربوطه و نخست وزير و يا شخصاً به پادشاه بايد گزارش شود.» اين گفتگو بر اين مبنا صورت گرفته است که رسول پرويزي، دکتر باهري، فريدون توللي، دکتر خانلري و گويا چند نفر ديگر کهنه کمونيست و مخصوصاً توده نفتي‌هايي بوده‌اند که علم زير بال آنها را گرفت و بوزارت و وکالت و سناتوري رسانيد. توده نفتي ها پر قيچي دوستان بسيار با سابقه انگليس‌ها بودند.»(صص3-192) اگر آقاي پژمان کمترين تعلقي به ايران و ايراني داشت هرگز انتقاد به‌حق چند وزير را در کابينه علم به کاپيتولاسيون که مايه ذلت و خفت اين مرزوبوم شد اين‌گونه غير منصفانه و به نفع آمريکايي‌ها منکوب نمي‌ساخت. خوانندگان مکتوب اين عضو برجسته ساواک به خوبي در اين فراز و ساير بخش‌هاي آن مي‌توانند در يابند که چگونه اين جماعت همچنان حافظ منافع بيگانگاني‌اند که آنها را تربيت كردند. براي روشن شدن بيشتر چگونگي مخالفت برخي تکنوكراتهاي شاغل در دولت علم و روند تحميل کاپيتولاسيون برملت ايران موضوع را از زبان عباس ميلاني پي مي گيريم: «سفارت آمريکا... در اسفند 1340 شرط تازه‌اي براي آمدن مستشاران نظامي آمريکا تعيين کرد. سفارت مي‌خواست نه تنها نظاميان آمريکا، که اعضا خانواده‌شان، در ايران از مصونيت ديپلماتيک برخوردار باشند. در ايران اين نوع مصونيت‌ها سابقه‌اي ديرينه و شوم داشت؛ «حق کاپيتولاسيون» (حق قضاوت کنسولي) خوانده مي‌شد و از مصاديق بارز استعمار به شمار مي‌رفت... محمد باهري که در آن زمان وزير دادگستري بود و از نزديکان علم محسوب مي‌شد، مي‌گويد که به شدت با طرح لايحه به مخالفت برخاست.مدعي است در مخالفت با آن تأکيد کرده بود که مضمون و مفاد آن با نص و مراد قانون اساسي ايران تنافر دارد، و بدتر از همه اين که از آن «بوي تعفن استعمار» به مشام مي‌رسد. علم که هوا را پس مي ديد بلافاصله بحث پيرامون طرح لايحه را قطع کرد... جلسه‌ي هيأت دولتي که طبق ادعانامه ي علم، طرح لايحه را تصويب کرده بود نيز هرگز در واقع تشکيل نشده بود. به گفته‌ي باهري، علم، مرشد سياسي‌اش، از اين رو به اين اقدام آشکارا غير قانوني دست زد که «شاه را بسيار دوست مي داشت و مي خواست در اين ننگ شريک شاه باشد، اين شاه بود که مي خواست لايحه حتماً به تصويب برسد.» (معماي هويدا، عباس ميلاني، نشر اختران، سال 1380، چاپ چهارم، صص8-197) وزير اقتصاد کابينه علم نيز در اين زمينه مي گويد: «زمان علم که اين جريان براي اولين بار مطرح شد من در آنجا خيلي تعجب کردم و مخالفت نمودم که اين کار صحيح نيست فکر مي کردم که لايحه کنار گذاشته شده نمي دانستم که اين را به عنوان يک تصويبنامه نگهداشته اند که بعد به تصويب برسانند اصولاً در آن جلسه خاطرم هست چند نفر مخالف بودند که اين کار اصلاً معني ندارد.» (خاطرات دکتر علينقي عاليخاني، تاريخ شفاهي بنياد مطالعات ايران، نشرآبي، سال 1382، چاپ دوم، ص209) متأسفانه حتي بعد از سال‌ها تربيت شدگان بيگانه حاضر نيستند اقداماتي را که در دوران پهلوي موجب تحقير ملت ايران شد، محکوم کنند. افرادي چون آقاي پژمان همچنان ترجيح مي‌دهند با همان برچسب توده‌اي بودن که هر آزاده‌اي را به شکنجه‌گاه مي‌بردند بر واقعيت‌هاي تلخ تاريخي نيز سرپوش گذارند. براي روشن شدن اين موضوع كه چگونه تهديدهاي موهوم توجيه‌گر خيانت‌ها مي‌شد نگاهي به مكانيزم تقسيم جهان بين دو قدرت آن ايام مي كنيم. روسها كشورهاي تحت سلطه خود را با ترساندن از آمريكايي‌ها وادار مي‌ساختند تا همه امكاناتشان را در اختيار آنان قرار دهند. متقابلاً آمريكاي‌ها نيز كشورهاي زير نفوذ خود را با به وحشت انداختن از ارتش سرخ براي هرگونه زياده‌خواهي تسليم مي‌ساختند. براي نمونه، آمريكائي‌ها و انگليسي‌ها مقابله خود را با مطالبه ملت ايران براي ملي شدن صنعت نفت، با تبليغاتي شديد و همجانبه همراه ساختند که گويا اين مرز و بوم را از تهديد نيروهاي طرفدار روس و ارتش سرخ رهايي بخشيده‌اند. آقاي يرواند آبراهاميان در تحقيقي در اين زمينه مي‌نويسد: «نشرياتي همچون نيوزويك جنجال به راه انداختند كه كشور در آستانه افتادن به دام كمونيست‌هاست. آنها ادعا كردند كه حزب توده به جبهه ملي نفوذ پيدا كرده و اعضاي كليدي دولت يعني فاطمي، عبدالعلي لطفي، وزير دادگستري و دكتر مهدي‌آذر، وزير آموزش و پرورش رابطان مخفي حزب توده هستند؛ مصدق به زودي با شوروي معامله خواهد كرد و اگر اين اتفاق نيفتد، حزب توده شورش مسلحانه به راه خواهد انداخت... انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها به اندازه كافي اطلاعات داخلي از حزب داشتند كه بدانند توده برنامه‌اي براي به راه انداختن شورش مسلحانه ندارد. در آغاز بحران، هنگامي كه دولت ترومن تصور مي‌نمود امكان مصالحه وجود دارد، آچسون بر خطر كمونيسم تاكيد داشت و هشدار داد كه اگر به مصدق كمك نشود توده قدرت را به دست خواهد گرفت. وزارت خارجه انگلستان به وي پاسخ داد كه توده يك تهديد واقعي نيست؛ اما در اوت 1953، هنگامي كه وزارت خارجه اين ادعاي دولت آيزنهاور را تكرار مي‌نمود كه ممكن است توده قدرت را به دست بگيرد، آچسون پاسخ مي‌داد كه چنين خطري وجود ندارد. آچسون به حد كافي صداقت داشت كه اعتراف كند مسئله حزب توده فقط يك پوشش براي مخفي كردن حقيقت بوده است.» (كودتاي 28 مرداد 1332، يرواند آبراهاميان، مجله علم و جامعه، نيويورك، تابستان 2001، ترجمه مجله چشم‌انداز، شماره 25) امّا حقيقت چه‌ بود؟ انگليس و آمريكا در پي آن بودند كه همچنان نفت ايران را چپاول نمايند، لذا براي منفعل ساختن جامعه در قبال اين غارتگري و نفي حاكميت ملي، تهديد روس‌ها و عواملشان را در ايران مطرح مي‌ساختند تا خيانت بزرگ خود در حق ملت ايران يعني كودتا را كمرنگ سازند. قابل توجه است كه مؤلف «اثر انگشت ساواك» با علم به اينكه جهان دو قطبي براساس توافقاتي در پشت صحنه اداره مي‌شد برخي از افتخاراتش را واگذاري تمامي امكانات ساواك به كشورهاي غربي به بهانه تهديد كمونيسم مي‌داند: «دلائلي در دست است كه نشان ميدهد آمريكا در طول جنگ به حفظ شوروي علاقه نشان داد. پس از جنگ‌ ترجيح داد كه شوروي به عنوان يك ابرقدرت رقيب حضور بين‌المللي داشته باشد. زيرا وجود شوروي به عنوان «ابرقدرت كمونيستي» تضمين كننده نفوذ و اقتدار و دست برتر آمريكا در اروپاي غربي و سراسر جهان بود» (ص265) اين مقام برجسته ساواك حتي معترف است كه آمريكا در قضيه افغانستان، شوروي را بازي داد و به آنها براي اشغال اين كشور چراغ سبز نشان داد: «ساواك از كودتاهاي كمونيستي و سپس احتمال ورود نيروي شوروي به افغانستان، اطلاع داشته ولي آمريكائيها براي درگير كردن شورويها در باطلاقي خطرناك كه خود آنها در ويت‌نام گرفتار شده بودند. ساواك را از انتشار يا انعكاس اطلاع مذكور برحذر داشته بود... پرواضح است كه در مسئله افغانستان، آمريكا با خونسردي و بي‌اعتنائي كامل عمل كرد و اين فرضيه قوي است كه آمريكا تعمداً توسعه‌طلبي شوروي را به سوي منطقه بي‌خطر افغانستان در خفا تحريك كرد و بطور علني بشدت برعليه آن تبليغ نمود تا در انظار جهان خود را مخالف تجاوز نظامي و مدافع ملت‌ها وانمود كند.»(ص250)
حال از اين مقام برجسته ساواك بايد پرسيد: با كدام توجيه در دوران پهلوي همه امكانات كشور در اختيار آمريكا، انگليس و اسرائيل قرار مي‌گرفت، جز به بهانه تهديد كمونيسم؟ اگر ايشان اذعان دارد كه همه اين مسائل بازي براي حفظ برتري آمريكا در جهان بود آيا ساواك خدمتش جز در اين مسير بود كه همه مخالفان سلطه آمريكا بر ايران را كمونيست معرفي كند و همواره با خبرسازي، محمدرضا را از تهديد توده‌اي‌ها و ارتش سرخ بترساند، بحرين را به انگليسي‌ها ببخشد تا كمونيسم در خليج‌فارس گسترش نيابد! از قلمرو ارضي كشور در مرز افغانستان چشم پوشد تا خطر روس‌ها در اين كشور كاهش يابد و هزاران خيانت آشكار و پنهان ديگر كه با هدايت مستشاران آمريكايي حاكم شده بر ساواك در اين مرز و بوم به نفع بيگانگان ممكن شد. حربه مبارزه با كمونيسم به اين ترتيب هم دولتمردان را كاملاً در چارچوب سياست‌هاي واشنگتن و لندن حفظ مي‌كرد و هم مخالفان وابستگي را به سرعت سركوب مي‌ساخت. بنابراين منتسب كردن همه مدافعان استقلال كشور به «كمونيسم» صرفاً تراوش مغزهاي كوچك نيروهاي ساواك نبود، بلكه اين آمريكائي‌ها بودند كه اين نيروها را اين‌گونه پرورش مي‌دادند. شايد توصيف خانم سعيده پاكروان- دختر دومين رئيس ساواك- از نيروهاي اين سازمان، تا حدودي نوع پرورش يافتن اين افراد قسي‌القلب را مشخص سازد: «... از نظر ساواك همه بالقوه كمونيست بودند. اگر مي‌گفتيد فلان جاده چهار تا چاله دارد، در حالي كه بيش از سه تا نداشت، كمونيست تلقي مي‌شديد. كمونيسم مقوله‌اي بود كه ساواك صبح را با آن شروع مي‌كرد... مرام ساواك اين بود كه اگر آزادي بدهيد كمونيسم مي‌آيد، همچنان كه شب به دنبال روز مي‌آيد، بنابراين اگر اجازه دهيد كه روشنفكران آزاد بچرخند، ايران اجباراً به دامن شوروي سقوط مي‌كند.» (توقيف هويدا، سعيده پاكروان، ترجمه نيما همايون‌پور، نشر كتاب روز، سال 78، ص41)
با چنين آموزه‌هايي نيروهاي ساواك كاملاً در جهت مصالح بيگانه مسلط بر ايران گام بر مي‌داشتند و همه امكانات كشور را در خدمت آنان قرار مي‌دادند، بر اين هم مباهات مي‌كردند كه توانسته‌اند به كمونيزم جهاني ضربه بزنند. مشاور خانم فرح ديبا نگاه و سطح فكر نيروهاي ساواك همچون آقاي پژمان را اين‌گونه توصيف مي‌كند: «ساواكي ها از اينكه افسران اطلاعاتي غربي، يعني معلم‌هايشان، اغلب جهت كسب اطلاعات كه خود موفق به كسب آنها نمي‌شدند، به افراد ساواك رجوع مي‌كردند، به خود مي‌باليدند... اينها اكثراً مانند آن روستائيان بودند كه وقتي به هنگام تعطيلات تابستاني با خانواده به كوهستان مي‌رفتيم آنها را در حال شكار كبوتر مشاهده‌شان مي‌كرديم». (از كاخ شاه تا زندان اوين، احسان نراقي، ترجمه سعيدآذري، انتشارات رسا، چاپ اول، سال 1372، ص338)
جالب اين‌كه اين ميزان سخاوتمندي در ارائه خدمات به بيگانگان از ديدگاه محمدرضا پهلوي كافي نبوده است؛ لذا دستور اكيد مي‌دهد هر آن‌چه آمريكاييان از ساواك مطالبه مي‌كنند در اختيار آنان قرار دهند، يعني اين سازمان هيچ مسئله‌اي را از تشكيل دهندگانش پنهان نكند و جزئي‌ترين مسائل كشور نيز در اختيار آنان قرار گيرد. رئيس اداره هشتم ساواك در اين زمينه مي‌گويد: «ارتشبد نصيري مرا به ايوان خانه خود دعوت كرد كه بطور خصوصي صحبت كنيم. وقتي تنها شديم بدون مقدمه گفت اعليحضرت امر فرمودند هر اطلاعي كه آمريكائي‌ها و انگليسي‌ها درباره مسائل جاسوسي و ضدجاسوسي مربوط به شوروي و كشورهاي اقمار و همچنين فعاليت كمونيست‌ها خواستند در اختيارشان بگذاريد... گفتم ما در چارچوب توافق و برنامه‌هاي مشتركي كه داريم همين كار را انجام مي‌دهيم... بعلاوه بعضاً مواردي پيش مي‌آيد كه مقامات ايراني از جمله وزير امور خارجه يا وزير دربار و يا حتي اعليحضرت با مقامات اتحاد شوروي مذاكراتي درباره مسائل في‌مابين دو كشور، با تلفن انجام مي‌دهند كه شايد از لحاظ مصالح عاليه كشور صلاح نباشد نوار مذاكرات تلفني آنها در اختيار خارجيان قرار بگيرد... جوابي كه ارتشبد نصيري در مورد توضيحات مفصل من داده، بدين خلاصه بود كه «اوامر اعليحضرت بايد اجرا شود شما مسئول اين كار هستيد. من نمي‌خواهم از جزئيات مطلع شوم.» (داوري؛ سخني در كارنامه ساواك، نوشته سرتيپ منوچهر هاشمي، انتشارات ارس، چاپ لندن، سال 1373، صص5-404)
بنابراين مأموريت ساواك تنها اين نبود كه از ديكتاتور منتخب بيگانه محافظت كند، بلكه در واقع با پول ملت ايران مي‌بايست امكانات لازم را براي سرويس‌هاي اطلاعاتي آمريكا، انگليس و اسرائيل فراهم مي‌كرد، كما اينكه نويسنده اثر خود به يك نمونه از حاتم‌بخشي‌هاي ساواك به صهيونيست‌ها اشاره دارد: «دولت ايران، اسرائيل را به طور «دو فاکتو» به رسميت شناخت و همين كافي بود تا اسرائيل به طور غيررسمي سفارت خود را در تهران داير كند. اين رابطه به حدي گسترش يافت كه ساواك چند پايگاه برون مرزي خود با كشورهاي عربي منطقه را به اسرائيل واگذار كرد و سازمان اطلاعاتي اسرائيل پس از قدرتهاي بزرگ فعال‌ترين سرويس اطلاعاتي اسرائيل پس از قدرتهاي بزرگ فعال‌ترين سرويس اطلاعاتي ايران شد... در آموزش ساواك نقش مؤثري داشت.» (ص277) از ديگر خدمات ويژه‌اي كه ساواك به اسرائيل ارائه كرد، تقبل همه هزينه‌هاي طرح صهيونيست‌ها در مورد كردستان بود. طرح نفوذ در كردها و استفاده از آن‌ها به عنوان يك اهرم عليه چند كشور اسلامي منطقه اهميت بسياري براي نژاد پرستان انتقال يافته به خاورميانه داشت. آنها با بهره‌مندي از اين اهرم مي‌توانستند سياست‌هاي خود را به سهولت پيش ببرند، كما اين‌كه در مورد عراق توانستند فرد دلخواه خود يعني صدام را به حاكميت اين كشور تحميل كنند. نويسنده «اثر انگشت ساواك» مدعي است طرح «تحبيب اكراد» از آن اين سازمان بوده و براساس مصالح ايران دنبال ‌شده است: «قبل از هر چيز با بررسي دقيقي كه بعمل آمد طرحي بنام «تحبيب از اكراد» بمنظور ارتباط كردها با ناسيوناليزم ايران» در حقيقت اين ربط و ارتباط ريشه‌اي بطول هزاران سال داشت.» (ص279) بخش اعظم مطالب سرهنگ پاشائي و سرهنگ پژمان در اين اثر به افتخاراتشان در مورد طرح تحبيب كردها اختصاص يافته‌است؛ به‌طوري كه گويا خدمتي فراموش نشدني به كردها و ملت ايران نموده‌اند. نكته حائزاهميت اين‌كه در اين بخش از يادداشت‌ها بعضاً اعتراف مي‌شود كه برخي مقامات دلسوز ايران خود از دنبال شدن اين طرح نگران بوده‌اند. آخرين رئيس شعبه موساد در تهران كه قبل از آن نماينده اين سازمان در كردستان بود به صراحت تعلق اين طرح به اسرائيل را در خاطراتش مطرح مي‌سازد: «مسئولان ارشد سرويس‌هاي امنيتي اسرائيل، نظير «ايسارهرال» و در پي او «مئير عاميت» نيز همانند «بن‌گورين» بر اين باور بودند كه بايد سياست «كشورهاي حومه‌ و اتحاد با اقليتها» را به پيش برد». (شيطان‌بزرگ، شيطان كوچك، اليعرز تسفرير، ترجمه فرنوش رام، شركت كتاب، آمريكا، سال 2007 م، ص25) و در ادامه مي‌افزايد: «يكي از اين همكاري‌هاي ثمربخش براي هر دو ما، مثلث روابط اسرائيل - ايران- كردهاي عراق بود (كه ايالات متحده امريكا نيز در بخش‌هائي از آن شريك شد) اين مثلث، كردهاي عراق را در نبرد طولاني‌شان در برابر حكومت مركزي عراق ياري بخشيد و به آنها امكان داد كه خوي تجاوز‌گري عراق را تا حد زيادي مهار كنند.» (همان، ص27) در اين زمينه چند نكته لازم به يادآوري است؛ اولاً ايران در دوران پهلوي دوم صرفاً با عراق چالش‌هايي داشت و از مسئله كردهاي اين كشور به عنوان يك برگه برنده استفاده مي‌كرد. ثانياً اسرائيل برنامه‌اي وسيع و مدوني براي بهره‌برداري از كل كردهاي منطقه داشت. ثالثاً همكاري ايران در چارچوب سياست كلان اسرائيل براي تماميت ارضي ايران نيز مي‌توانست خطر آفرين باشد؛ زيرا صهيونيست‌ها در قالب فريبي بزرگ شعار تشكيل كردستان واحد را طرح مي‌كردند تا بتوانند در زمان مقتضي امتيازات مورد نظر را از كشورهاي سوريه، تركيه و عراق دريافت دارند. سفير اسرائيل در ايران دوران پهلوي در اين زمينه به صراحت در خاطراتش كه بعد از پيروزي انقلاب به چاپ رسيد مي‌گويد: «آرزوي آزادي و داشتن كشوري به نام كردستان، بيگمان بزرگترين خواسته هر كردي ميتواند باشد، ولي اين آرزو در فرود و فراز تلخ كشمكشها و دسته‌بنديها هرگز از خوابي خوش فراتر نرفته است اين آرزوي بزرگ را ميتوان به هم پيوستن تكه‌هاي سوا شده از سرزميني خواند كه ميان كشورهاي پنجگانه پيرامونش پاره پاره شده است...» (كيست از شما از تمامي قوم او؛ يادنامه، مئيرعزري، ترجمه ابراهام حاخامي، چاپ بيت‌المقدس سال 2000 م، جلد اول، ص315) اما قطعاً آمريكا با اين امر كه فريب بزرگ اسرائيل در مورد كردها جنبه عملي به خود گيرد موافق نبود، زيرا دستكم دو كشور تحت‌ سلطه‌اش (ايران و تركيه) با مشكلات جدي مواجه مي‌شدند؛ لذا به حسب ظاهر وعده و وعيدهاي اسرائيل‌ به كردها محدود به حمايت حسابگرانه از كردهاي عراق مي‌شد، اما در خفا صهيونيست‌ها به‌گونه‌اي عمل مي‌كردند كه گويا آن‌ها از طرح كردستان بزرگ حمايت مي‌كنند تا بتوانند در اين منطقه با ايجاد پايگاهي براي خود به كسب امتيازات سياسي از دولت‌ها‌ بپردازند. اما اين دو دوزه‌كاري گاهي آشکار مي‌شد و بر دولت ايران نيز روشن مي‌ساخت كه طرح اسرائيل مخاطراتي را متوجه تماميت ارضي كشور مي‌سازد. يكي از اين حوادث را سفير اسرائيل اين‌گونه به صورت مبهم در خاطراتش نقل مي‌كند: «كسي را كه رحاويا مينامم براي فراهم آوردن گزارشهائي از ميدانهاي زد و خورد كردها با عراقيها به راهنماي بدرخان، از سوي ما به كردستان رفت تا زمينه‌هاي ديدار با ملامصطفي بارزاني را نيز برنامه‌ريزي كند. ولي شوربختانه رد پاي ناشيانه‌اي كه از خود برجاي گذاشت، هم ساواك و هم آنتن دستگاههاي امنيتي‌ي عراقيها را هوشيار نمود كه به هر روي پيش از پديداري‌ي رويدادهاي آشفته و گزند آفرين توانست تندرست به اسرائيل بازگردد.» (همان، ص318) متاسفانه با وجود آن‌كه براي ساواك اهداف اسرائيل آشكار مي‌گردد، اما همچنان سرمايه‌گذاري روي كردهاي تركيه، سوريه و ... كه شرح مفصل آن در كتاب «اثر انگشت ساواک» آمده به نفع اسرائيل ادامه مي‌يابد. حداكثر تمهيدي كه انديشيده مي‌شود ممنوعيت فعاليت‌هاي تبليغاتي در ارتباط با كردها در ايران است: «روزنامه «كردستان» را به زبان كردي و با شرح مختصري كه سرهنگ دكتر پاشائي در يادداشت‌هاي خود نوشته و قبلاً بنظر خوانندگان گرام رسيد، با هزاران زحمت و مشقت و با شهامتي وصف‌ناشدني وسيله سپهبد تيمور بختيار به تصويب پادشاه ايران رسانيد. پس از گذشت دو سال آنهم با دلسوزيهاي بيمورد و ناوارد و حسادتها و كينه‌هاي سران لشكري و كشوري برچيده شد. اين هفته‌نامه كه بواقع يك رنگين‌كمان بود... پس از تعطيل انتشار در داخل ايران بوسائلي به خارج از ايران ارسال مي‌شد. ارزش آن 10 ريال بود اما در عراق به يك دينار عراقي (20 تومان) بفروش ميرسيد. در تركيه و سوريه روزنامه «كردستان» چاپ تهران در دست هر كردي ديده مي‌شد به 6 ماه زندان محكوميت پيدا ميكرد.» (ص287)
ايران در آن ايام كدام اهداف را در ارتباط با تركيه يا سوريه دنبال مي‌كرد كه از طريق تحريك اكراد آن كشورها بتواند به اهدافش برسد؟ حتي آمريكايي‌ها نيز در اين زمينه برنامه‌اي نداشتند. اين تنها اسرائيل بود كه براي سوءاستفاده از همه كردها برنامه‌اي تدوين شده و مشخص داشت؛ لذا از طرح آمريكا براي تغيير در عراق استفاده كرد و ظاهراً با ايران در چارچوب تلاش براي روي كار آوردن صدام در بغداد همكاري داشت، اما با استفاده از حضور خود در منطقه به اين بهانه در خفا برنامه‌هاي كلان‌تر خود را نيز پي مي‌گرفت. قطعاً سوءاستفاده از كردها براي به قدرت رساندن صدام، هم جنايتي بزرگ در حق كردهاي عراق بود و هم ظلمي بزرگ در حق بشريت، كه در اين ظلم نقش افرادي چون آقاي پژمان كم نيست، اما او با افتخار مي‌گويد: «علت واقعي موافقت آمريكا با آتش‌بس در شمال عراق بمنظور روي كار آوردن صدام مهره‌ي اصلي مورد نظر آمريكا از ابتداي كودتاي 1968، منافعي كه از عقد قرارداد نصيب عراق شد، تامين نظريات پادشاه ايران در تامين منافع عاليه كشور، بدست گرفتن زمام امور عراق وسيله صدام و بركناري احمدحسن البكر، بقدرت رسيدن ارتش عراق به ترتيبي كه در سال 1357 مقارن انقلاب ايران خلاء رژيم پهلوي را در خليج‌فارس بعنوان ژاندارمي منطقه براي آمريكا و انگليس پر كرد.» (ص296)
در چارچوب پروژه سوءاستفاده از كردها در منطقه (آن بخش كه مربوط به عراق بود) در پي قرباني شدن هزاران كرد، آمريكا به هدفش در روي كار آوردن فرد خون‌ريزي در بغداد چون صدام رسيد . حتي اگر از سوءاستفاده‌هاي اسرائيل از اين مقوله درگذريم، آيا نيروهاي ساواك مي‌توانند به عملكردهايشان در عرصه برون‌مرزي كه حاصلش جملگي متوجه بيگانگان مي‌شد مباهات ورزند؟ نكته حيرت‌انگيز اين‌كه فردي چون آقاي پژمان از يك سو معترف است سرويس‌دهي ساواك به آمريكايي‌ها به قيمت قرباني كردن هزاران انسان بيگناه كه فريب وعده‌هاي پوچ را خورده بودند موجب شد كه ژاندارم ديگري براي واشنگتن در منطقه متولد شود، اما از سوي ديگر از افراد مختلف نقل قول مي‌كنداگر يك تشكيلات امنيتي وابسته به خارجي باشد صالح نيست. در فرازي در اين اثر به نقل از گازيوروسكي - نويسنده آمريكايي- آمده است: «نيروهاي امنيتي و تشكيلات امنيت منطقه‌اي كه به‌صور مختلف تقويت شده‌اند اگر فقط بمنظور مراقبت و حمايت از دولت باشد نمي‌تواند صالح باشد. زيرا ساخته و پرداخته خارجي و با حمايت و كمك خارجي است.» (ص75) در فرازي ديگر به نقل از اولين رئيس‌جمهور ايران مي‌گويد: «ابوالحسن بني‌صدر رئيس‌جمهور گفته است: «سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي براي هر كشوري لازم و ضروري است. منتها بايد بدست افراد برگزيده ملت و با نيروي مردمي اداره شود. سازماني كه منشاء آن قدرت خارجي و بمنظور سركوب ملي و مراقبت از مردم كه برخلاف مصالح و منافع خارجي عملي انجام ندهند نمي‌تواند صالح باشد. «ساواك» نمي‌توانست صالح باشد زيرا ساخته و پرداخته خارجيها بود.» (ص102) نويسنده اثر نه تنها در مقام نفي عدم صلاحيت ساواك به دليل ساخته و پرداخته شدن توسط بيگانه بر نيامده، بلكه تجاهل العارف نموده است و خود در مقام پرسشگري در مورد ماهيت اين سازمان مخفي مي نويسد: «سوال اين است كه با وجود اينكه پادشاه بهتر از هركس اطلاع داشت كه در راس سازمان‌هاي اطلاعاتي كشورهاي آزاد يا پيشرفته اكثر اشخاص غيرنظامي عهده‌دار مسئوليت ميباشند و با توصيه‌ها و صلاحديدهايي كه از طرف رجال خيرخواه و خيرانديش او را از انتصاب يك شخصيت نظامي اعم از سرلشگر قره‌ني، سرلشگر بختيار با سرلشگر كيا و غيره برحذر داشته بودند. چگونه تسليم نظر و خواسته آمريكائيان و سازمان‌دهندگان ساواك شد و چرا يك شخصيت غيرنظامي برجسته، باسواد، پاكدامن، درستكار و با تجربه را باين سمت منصوب نكرد؟... چه اصراري بود كه ساواك نوساز بايد با شركت افسران فرمانداري نظامي به رياست تيمور بختيار تشكيل شود؟» (ص106) آيا واقعاً آقاي پژمان نمي‌داند چرا محمدرضا پهلوي بختيار را به رياست ساواك منصوب كرد؟ با آن كه در صفحه 105 کتاب به صراحت اعلام مي‌كند اين انتصاب به دستور آمريكايي‌ها صورت گرفت. در اين فراز به منظور پنهان داشتن دست نشاندگي پهلوي‌ها به طرح اين سؤال مي‌پردازد. عناصر تربيت شده توسط بيگانه بايد توجه داشته باشند ‌كه ‌با اين تناقض‌گويي شناخت ماهيت ساواك براي كسي دشوار نمي‌شود. البته در اينجا تأكيد بر اين نكته ضروري است كه هر صاحبنظري بين شكنجه‌گران و قاتلان بالفطره شاغل در امنيت داخلي ساواك با نيروهايي كه در امور برون‌مرزي اين سازمان مشغول بودند، تفاوت قائل است. اما اين مسئله تغييري در ماهيت كليت ساواك ايجاد نمي كند. اين سازمان امنيتي توسط بيگانگان و براي حفاظت از منافع نامشروع آنان در اين ديار به‌وجود آمد؛ بنابراين همه كساني كه در آن شاغل بودند در مسيري غير از مصالح ملي گام بر مي داشتند.
به طور كلي همه آثاري كه با هدف جعل واقعيت‌هاي تاريخي اين مرز و بوم منتشر مي‌شوند بي‌ترديد در چرخه‌اي از تناقض گرفتار مي‌آيند؛ لذا تنها تناقض «اثر انگشت ساواك» اين نيست كه از يك سو از ساواك دفاع مي‌كند و از سوي ديگر به درخدمت بيگانه بودن آن معترف است. تناقضاتي از اين دست در خاطرات اين عضو برجسته ساواك فراوان است. وي در فرازي خود را مدافع و طرفدار مصدق معرفي مي‌كند و به تعريف و تمجيد از نهضت ملي شدن صنعت نفت مي‌پردازد: «نهضت افتخارآفرين ملي كردن صنعت نفت به عنوان يك خواست مشروع و حق‌طلبانه مردم ايرانزمين داراي پيشينه‌اي كهن‌تر از دكتر مصدق و جبهه ملي است.» (ص91) در حالي‌كه در فرازي ديگر بدون شرم از در خدمت بيگانه بودن و منتخب آنان براي انجام كودتا- كه دولت دكتر مصدق را ساقط كرد- خبر مي‌دهد: «قبل از واقعه 28 مرداد سال 1332 با من تماس گرفته شد و با اخذ مرخصي به تهران رفتم. در جريانات 25 تا 28 مرداد فعاليت داشتم كه بر اثر آن به ترفيع درجه و نشان نائل آمدم». (ص29) صرفاً يك ساواكي برجسته مي‌تواند هم نهضت ملي شدن نفت و هم در خدمت بيگانه بودن عليه اين نهضت را افتخارآميز بداند!
در فرازي از كتاب از انقلاب اسلامي تجليل و علت آن‌ نارضايتي مردم از رژيم پهلوي اعلام مي‌شود: «انقلاب ايران يكي از پديده‌هاي بزرگ قرن است، كه بخواست مردم، بدست مردم و براي مردم ايرانزمين به ثمر رسيد. اتفاقات و وقايع پي‌درپي زنجيره‌اي غيرمترقبه و پيش‌بيني نشده جرقه‌هاي انقلابي بودند كه اكثر سازمانهاي اطلاعاتي مجرب و كاركشته، سياستمداران و برجستگان روشنفكر جهان را بانديشه واداشت. بر خلاف هركس و از هر طبقه از مردم ايران يا بيگانگان كه بدون اطلاع صحيح و دقيق از لحاظ زبان و آداب و رسوم و طرز حكومت و نحوه اداره ايرانزمين انقلاب را ساخته و پرداخته ديگران ميدانند كه بزرگترين اهانت به ملت بزرگ ايرانست. انقلابي است خودجوش و مردمي كه در مقام مقايسه با انقلابات ديگر جهان بسيار متفاوت در عين حال عظيم و بزرگ است... در طول 25 سال پس از 28 مردادماه 1332 طبقات مختلف ناراضي شدند.» (صص5-164)
در حالي‌كه در رأس نارضايتي مردم ايران محمدرضا پهلوي قرار داشت و جنايات و آدم‌كشي‌اش يكي از دلايل همصدايي ملت براي سرنگوني‌اش بود در فرازي ديگر حتي كشته شدن تيمور بختيار توسط شاه تكذيب مي‌شود تا وي مبرا از جنايت معرفي گردد: «پادشاه ايران بحدي بي‌اطلاع از قتل تيمور بختيار بود كه به محض انتشار خبر آن از راديوهاي بيگانه بلافاصله به سپهبد محسن مبصر رئيس شهرباني وقت دستور داد... نتيجه اينكه پادشاه ايران آدمكش نبود و ساواك هم دست به چنين عملي نزده است.» (ص156) قيام مردم ايران عليه استبداد و سلطه بيگانه به اين دليل بود كه شاه مستبد را قابل اصلاح نيافتندو وي را فردي جنايتكار كه حتي به برادرش نيز رحم نكرده بود شناختند. گذشته از كشتار هزار مخالف، قتل عليرضا در يك سانحه هوايي ساختگي و برخي از كساني كه سالها در خدمت وي بودند همچون احمد آرامش ماهيت پهلوي دوم را كاملاً براي مردم روشن ساخته بود؛ بنابراين آقاي پژمان چگونه ادعا مي‌كند كه وي آدمكش نبود. محمدرضا پهلوي در گفت‌وگو با مشاور فرح ديبا از اين‌كه مردمي كه در خيابان‌ها عليه‌وي شعار مي‌دهند از مرگ نمي‌هراسند مستأصل است؛ زيرا ديگر،كشتار مخالفان را از صحنه خارج نمي‌سازد.(از کاخ شاه تا زندان اوين، ص154)
آقاي پژمان از يك‌سو خسرو قشقايي را به دليل برخي اقدامات مخل نظم عمومي و شرارت در دهه 20 مستحق مجازات جدي مي‌خواند. (ص23) اما بعد از كودتاي 28 مرداد كه به ارتباط وي و برادرانش با بيگانه پي مي برد (ص77) آنچنان با آنان صميمي مي‌شود كه‌از وي كاهش اين ارتباط مطالبه مي‌گردد! (ص80) از اين دست تناقضات در اثر به نگارش درآمده توسط اين عضو برجسته ساواك فراوان يافت مي‌شودكه به دليل پرهيز از اطاله كلام از آن درمي‌گذريم.
نويسنده اثر همچنين با هدف سرپوش گذاشتن برجنايات ساواك خدمات ماندگاري را براي اين سازمان بر مي‌شمرد كه بعضاً شوخي و مضحك است و ارزش پرداختن به آن را ندارد، ازجمله ادعا مي‌كند اعتبار ايران بعد از انقلاب در ميان مسلمانان و ملت‌هاي منطقه ناشي از خدمات ساواك است: «در مسئله گروگان‌گيري آمريكايي‌ها وسيله دانش‌جويان، تمام جرايد بين‌المللي نوشتند: اگر آمريكا در ايران مداخله نظامي بكند، منافع آنها در تمام سواحل خليج فارس وحتي داخل عربستان سعودي بخطرخواهد افتاد. اين نفوذ سياسي و معنوي يكي از اقدامات مستمر و پيگير اداره كل دوم به باصطلاح كلي‌تر «ساواك» بود كه بانيان آن امروز ازهمه چيز محروم و مورد اتهام مردمي هستند...»(ص319) آيا اين عنصر برجسته ساواك واقعاً نمي‌تواند بفهمد كه جايگاه ايران در ميان ملت‌ها پس از انقلاب ناشي از دوراني نيست كه حاكمان ايران در خدمت آمريكا و انگليس و اسرائيل بودند؟ اعتبار ايران بعد از استقلال ،طوري كه آمريكا جرئت تهاجم و لشكر كشي به آن راندارد، به علت بر افراشتن پرچم مخالفت با نژاد پرستاني است كه در فلسطين اشغالي متجمع شده‌اند؛ اشغالگراني كه سال‌هاست با كشتار فلسطينيان، مسلمانان را تحقير كرده‌اند. اعتبار ايران امروز در ميان ملت‌هاي منطقه به دليل استقلال واقعي آن از شرق و غرب و مقاومت دليرانه در برابر زورگويي‌هاي آمريكاست و... در حالي كه همه ملت‌هاي عرب و مسلمان از اين‌كه در دوران پهلوي همه امكانات ايران درخدمت دشمن بشريت يعني صهيونيست‌ها در آمده بود از آن تنفر داشتند.
اما قبل از به پايان بردن اين نقد لازم است به دو روايت تاريخي كه توسط نويسنده اثر برخلاف حقيقت مطرح شده است بپردازيم اول جعل علت مخالفت دكتر مصدق با خط‌آهن شمالي- جنوبي است: «ساواك بايستي بداند مردم چه مي‌گويند. چه ميخواهند و نيازمنديهاي آنها چيست؟ برفرض اگر افكار نامربوط و نابجائي وجود دارد بايد آنها را توجيه و بوسائل مقتضي هدايت و راهنمائي كرد. شايعه‌ها هرقدر نادرست يا حتي مغرضانه باشند با گرفتن و زنداني كردن چند نفر بنام شايعه‌ساز تأثيري در وضع عمومي مردم ندارد. بعنوان نمونه دردورة ششم مجلس شوراي ملي هنگام تقديم لايحه راه‌آهن، دكتر مصدق كه نماينده مجلس بود مخالفت كرد. او مخالفت خود را باين مضمون مطرح كرد: «راه‌آهن دخل و خرج نمي‌كند» كه در همان جلسه باو جواب داده شد كه ارتش هم دخل و خرج نمي‌كند. منتهي براي حفظ و حراست كشور و تأمين امنيت لازم است. راه‌آهن براي يك پارچه كردن كشور و ايجاد ارتباط و تسهيل در مبادلات اقتصادي كشور لازم و ضروري است... دكتر مصدق جز خودش همه را خائن ميدانست. او تا خاتمه حياتش و در خاطراتش نوشته شده كه ساختن راه‌آهن خيانت بود. خيانت بود. خيانت! و اين ترجيع‌بند كه به كجا خيانت، چگونه خيانت و براي چه منظور خيانت؟»(صص9-108)
آن‌چه در اين فراز به دكتر مصدق نسبت داده مي‌شود كاملاً خلاف واقع است؛ زيرا وي بعد از ارائه مفصل دلايل كارشناسانه خود اين اقدام را خيانت مي‌خواند. وي به عنوان يک صاحب‌نظر اقتصادي- چه در دوران رئيس‌الوزرايي رضاخان و چه بعد از شهريور 1320 - اين اقدام را خيانت به ملت ايران مي‌خواند: «در خصوص راه‌آهن- مدت سه سال يعني از سال 1304 تا 1306 هر وقت راجع باين راه در مجلس صحبتي ميشد و يا لايحه‌اي جزء دستور قرار ميگرفت من با آن مخالفت کرده‌ام. چونکه خط خرمشهر- بندر شاه خطي است کاملاً سوق‌الجيشي و در يکي از جلسات حتي خود را براي هر پيش آمدي حاضر کرده گفتم هر کس باين لايحه راي بدهد خيانتي است که بوطن خود نموده است که اين بيان در وکلاي فرمايشي تاثير ننمود، شاه فقيد را هم عصباني کرد و مجلس لايحه دولت را تصويب نمود... در جلسه 2 اسفند 1305 مجلس شوراي ملي گفتم براي ايجاد راه دو خط بيشتر نيست؛ آنکه ترانزيت بين‌المللي دارد ما را به بهشت ميبرد و راهي که بمنظور سوق‌الجيشي ساخته شود ما را بجهنم و علت بدبختيهاي ما هم در جنگ بين‌الملل دوم همين راهي بود که اعليحضرت شاه فقيد ساخته بودند. ساختن راه‌آهن در اين خط هيچ دليل نداشت جز اينکه ميخواستند از آن استفاده‌اي سوق‌الجيشي کنند و دولت انگليس هم در هر سال مقدار زيادي آهن بايران بفروشد و از اين راه پولي که دولت از معادن نفت ميبرد وارد انگليس کند... چنانچه در ظرف اين مدت عوائد نفت بمصرف کار[خانه] قند رسيده بود رفع احتياج از يک قلم بزرگ واردات گرديده بود و از عوايد کارخانه‌هاي قند هم ميتوانستند خط راه‌آهن بين‌المللي را احداث کنند که باز عرض مي‌کنم هرچه کرده‌اند خيانت است و خيانت.» (خاطرات و تألمات مصدق، بقلم دکتر محمدمصدق، به کوشش ايرج افشار، انتشارات علمي، 1365، صص 352-349)
قابل توجه است که از نظر تاريخي، همچنين در سال 1889 م. جرج ناتانيل کرزن - که بعدها عهده‌دار وزارت خارجه انگليس مي‌شود- در پي يک تور شش ماهه در سراسر ايران در کتاب معروف خود «ايران و قضيه ايران» مي‌نويسد: «ارتباط راه‌آهن تهران به مشهد بدون ترديد کالاهاي انگليسي زيادتر از حالا را به بازارهاي خراسان خواهد رسانيد اما شاهراه وارداتي اجناس هند و انگليس بايد کماکان طريق جنوب باشد. چون در آن حدود راه رقابت براي ديگران مسدود است و عقل و سلاح انگليسي ايجاب مي‌نمايد که در اصلاح و بهبود جاده‌هاي جنوب تلاش کنيم.» (ايران و قضيه ايران، کرزن، ترجمه غلامعلي وحيد مازندراني، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم، سال 1380، جلد1، ص797) انگليسي‌ها که در دوران قاجار با وجود قراردادهاي مختلف نتوانستند به يکي از اهداف خود يعني احداث راه‌آهن جنوبي- شمالي نايل آيند به ويژه بعد از شکست قرارداد 1919 مصمم شدند تا با توسل به کودتا، فردي را به قدرت برسانند که به بهترين وجه خواسته‌هاي آنها تامين گردد. در سال 1306 خ.(1927 م.) هنگامي که طرح خط‌آهن (شمال- جنوب) به اجرا در آمد آرزوي ديرينه لندن - حدود يک قرني - براي دستيابي سريع به شمال ايران در شرف تحقق قرار گرفت. در دوره قاجار مقاومت ملت ايران در برابر قراردادهايي چون رويتر مانع از اجرايي شدن اين برنامه سوق‌الجيشي انگليس شده بود؛ لذا به ديکتاتوري نياز بود تا با سرکوب شديد مردم امکان تحقق اين تمايلات سلطه‌طلبانه بيگانه را فراهم آورد. در کتاب «تاريخ بيست‌ساله ايران» در اين زمينه همچنين مي‌خوانيم: «در کابينه سردار سپه در تاريخ 9/3/1304 قانوني از مجلس گذشت که از هر يک من (سه کيلو) قند و شکر و چاي که بايران وارد ميشود يا در کشور توليد ميگردد دو ريال عوارض براي ساختمان راه‌آهن بگيرند و بدين ترتيب هزينه ساختمان راه‌آهن سراسري تامين گرديد و براي نقشه‌برداري بوسيله کمپانيهاي خارجي دعوت بعمل آمد بدين وسيله انگليسها بمقصود خود نائل آمدند که اولين قدم را بردارند. يکي از کمپانيهائي که در امر نقشه‌برداري و بعداً در ساختمان قسمتي از راه‌آهن سراسري نماينده‌اش به ايران آمد کمپاني ساختماني يولن آمريکائي بود. الهيار صالح که در آنموقع بسمت مترجمي در سفارت آمريکا مشغول خدمت بود براي نگارنده حکايت کرده که من مامور شدم با نماينده کمپاني يولن براي مترجمي نزد سردار سپه که در آنموقع رئيس‌الوزراء، بود بروم و مطالب طرفين را ترجمه نمايم. در اين ملاقات نماينده کمپاني يولن به سردار سپه گفت: چون کشور ايران تقريباً خالي از سکنه و بيش از 15 ميليون جمعيت ندارد و طول خط شمال به جنوب زياد است با کمترين مخارج ميتوان راههاي اصلي ايران را شوسه کرد و احتياجات ايران را کاملاً مرتفع ساخت، بعلاوه اگر چنين خطي (از شمال بجنوب) هم ساخته شود از لحاظ ترانزيت فاقد اهميت تجارتي خواهد بود و اسباب ضرر خواهد گرديد و ايران بايستي داراي خط‌آهني گردد که از لحاظ ترانزيت و حمل و نقل دخل و خرجش برابر باشد و بهترين طريق راه‌آهن شرق بغرب خواهد بود که آسيا را باروپا متصل کند. پس از ترجمه اين مطالب سردار سپه که تا آنموقع باسکوت کامل همه را شنيده بود ناگهان برخاست و با ناراحتي بطرف نقشه ايران که بديوار اتاق نصب شده بود رفت و گفت باين آدم بگو من ميخواهم از اينجا تا اينجا را (با انگشت خود نقشه را از بحر خزر تا محمره نشان داد) به وسيله راه‌آهن بهم متصل کنم به او چه مربوط که ضرر ميکند يا صرفه ايران نيست» (تاريخ بيست‌ساله ايران، حسين مکي، نشر ناشر، چاپ اول، 1361، صص1-260) بنابراين علت مخالفت دکتر مصدق با طرح انگليسي‌ها صرفاً به دليل شمالي- جنوبي بودن آن بود والا با احداث راه‌آهن هيچ‌گونه مخالفتي نداشت.
جعل دوم، روايت چگونه كشته شدن يك تازه داماد توسط راننده ثابتي است. آقاي پژمان اين حادثه تلخ را به‌گونه‌اي تغيير مي‌دهد كه در آن مقتول متهم جلوه‌گر شود!
آقاي پژمان ماجرا را اين‌گونه نقل مي‌كند كه تازه داماد در حالي‌كه كيفش را به عروس خانم داده بود نسبت دزدي به همسر ثابتي كه در فروشگاه مشغول خريد بوده مي‌زندو حتي بعد از پيدا شدن كيفش دست از اهانت برنمي‌دارد. راننده خانم مدير كل امنيت داخلي عصباني مي‌شود و با اسلحه‌اش مي‌خواسته به پائين‌تنه او شليك كند كه اتفاقاً تير به قلب داماد اصابت مي‌كند و در جا كشته مي‌شود. (صص 161-157) در حالي‌كه اين جنايت كه خشم جامعه را برانگيخت به گونه‌اي كاملاً متفاوت بود. همسر ثابتي دومين فرد قدرتمند ساواك به همراه چند محافظ براي خريد كفش به فروشگاه شارل جردن مي‌رود كه هنگام خريد به يكباره متوجه مي‌شود كيفش همراهش نيست. لذا دستور مي‌دهد درب خروجي را ببندند تا كسي خارج نشود. يك مهندس تازه داماد و عروسش كه خريد كرده بودند و مي‌خواستند از فروشگاه خارج شوند با ممانعت يكي از محافظان همسر ثابتي مواجه مي‌شوند. هر چه مهندس جوان اصرار مي‌كند كه عجله داريم ما را بگرديد تا به برنامه‌مان برسيم همچنان تا رسيدن دستور جديد آنها رانگه مي‌دارند. در اين ميان رفتارمحافظ موجب برخورد لفظي مي‌شود. در اين هنگام يكي از همراهان خانم ثابتي كلت خود را بيرون مي‌كشد و سينه تازه داماد را نشانه مي‌رود. جوان بلافاصله كشته مي‌شود. عروس نيز بيهوش بر زمين مي‌افتد. اما اين‌كه چرا اين حادثه تلخ به‌گونه‌اي ديگر توسط نويسنده اثر روايت مي‌شود دليلش روشن است، زيرا بنا نيست در اين كتاب مشخص شود بعد از شاه چه سازماني بيش از همه موجب نارضايتي مردم شده بود.
در آخرين فراز از اين نوشتار لازم است به اين نكته نيز اشاره شود كه آقاي عيسي پژمان بسياري از مسائل را به صورت مجهول بيان مي‌كند كه اين اختفاكاري نشانه قابل تأملي براي خوانندگان خواهد بود. براي نمونه، وي ادعا مي‌كند كه منصور رفيع‌زاده نماينده اصلي ساواك در آمريكا نبود، اما پرهيز دارد كه هويت رابط اصلي را آشكار سازد. همچنين هويت فرد يا افرادي راكه قبل از كودتا با وي تماس مي‌گيرند و ايشان را براي مشاركت در كودتا دعوت مي‌كنند مجهول مي‌گذارد و نيز مشخص نمي‌سازد ارتباطش با حزب توده يك مأموريت سازماني بوده يا واقعاً مدتي جذب اين گروه شده است. صرف‌نظر از تناقضات بيشمار خاطرات و ملاحظاتي كه يك فرد امنيتي مرتبط با محافل مختلف در بند آن گرفتار است اين اثر مي‌تواند در شناخت ساواك و نيروهاي برجسته آن كمك شايان توجهي به محققان نمايد.

با تشکر

دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران

منبع: http://www.irhistory.com/index.php?action=show_news&news_id=445


برچسب‌ها: اثر انگشت ساواك
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:37 |
پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۱

سيا از آغاز حضورش در ايران عصر‌ پهلوي ارتباط مستقيمي با سفارت امريكا در تهران پيدا كرد و در واقع بخشي از سفارت امريكا در تهران در اختيار سيا قرار داشت. در بسياري از امور ميان اعضاي رسمي سفارت و عوامل سيا هماهنگي لازم برقرار بود. با اين حال سيا در فعاليتهايش از استقلال عمل كافي برخوردار بود و چه بسا فعاليتهاي پرشماري از آن، از ديد و اطلاع اولياي سفارت مخفي مي‌ماند. به عبارت ديگر سيا در گزارش اقدامات و فعاليتهايش در امور مختلف به اولياي رسمي سفارت امريكا در تهران الزام و اجباري نداشت. با اين حال اين به مفهوم تقابل و يا تضاد سفارت و سيا نبود بلكه طرفين در امور بسياري در هماهنگي با يكديگر عمل مي‌كردند و گزارشات و اقدامات و فعاليتهاي آنان در عملكرد و خط مشي طرفين تأثيري انكار‌ناپذير و به سزا داشت.
در همان حال ميان سفارت و نمايندگي سيا در تهران و وزارت خارجه امريكا و نيز سازمان مركزي سيا در امريكا هم ارتباط تنگاتنگ قابل توجهي وجود داشت و اساساً با مجموع تعامل اطلاعاتي و فعاليتهاي سياسي طرفين بود كه سياستها و تصميم‌سازيهاي ريز و درشت دولتمردان و سياستگذاران امريكا در مورد ايران به مورد اجرا گذاشته مي‌شد و در ارتباط و تعامل حكومت ايران با آن كشور تصميم لازم اخذ مي‌شد. در همان حالي كه سفارت عمدتاً از طريق مستقيم و آشكار، روابط امريكا با حكومت ايران را تنظيم مي‌كرد مجموعه گزارشات و اطلاعات سيا از شئون مختلف زندگي ايرانيان دولتمردان آن كشور را قادر مي‌ساخت رفتار سياسي فيمابين را براساس داده‌هاي اطلاعاتي مذكور طبقه‌بندي و تنظيم كرده به كار بندند. در رابطه با حكومت ايران هم علاوه بر اينكه رؤساي وقت سيا در ايران ارتباط و تماس مستقيم و منظمي با شاه داشتند. برخي ديدگاهها و خواسته‌هاي آنان هم از طريق مجاري رسمي سفارت امريكا درتهران به اطلاع مقامات ايراني مي‌رسيد. در همان حال روابط سيا و سفارت امريكا درتهران با ساواك هم از قاعده‌هاي مشابه پيروي مي‌كرد. ساواك كه ارتباط اطلاعاتي ـ امنيتي تنگاتنگي با سيا داشت در هماهنگي اطلاعاتي ميان سيا، سفارت و حكومت ايران نقش قابل اعتنايي ايفا مي‌كرد. اسناد بر جاي مانده نشان مي‌دهد كه سيا، سفارت آمريكا در تهران و حتي وزارت خارجه آن كشور در گزارشات و اطلاعات واصله از ساواك در زمينه حضورشان در ايران بهره‌فراواني مي‌بردند و برخي از مهمترين جنبه‌هاي زندگي ايرانيان وحتي شناخت ويژگي‌ها و مسائل پرشمار مربوط به مجموعه حاكميت، دولت، دربار و شخص شاه از كانال ساواك در اختيار سيا و مقامات سفارت و وزارت امور خارجه امريكا قرار داده مي‌شد.
وزارت امور خارجه در امريكا با مسئولان سيا در ايران جلسات و مذاكرات منظمي داشت و در همان حال سمينارهاي متعددي با شركت كارشناسان، متخصصان و نمايندگان فيمابين تشكيل مي‌شد كه درباره اوضاع سياسي، استراتژيكي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مباحث و مسائل گوناگوني مطرح و مذاكره مي‌‌كرد و از جمع‌بندي اين گونه‌جلسات و مذاكرات بود كه درنهايت استراتژي و دكترين امريكا در رابطه با ايران شكل مي‌گرفت و به مورد اجرا گذاشته مي‌شد. با اين توضيح كه مباحث مطروحه در اينگونه سمينارها و جلسات اساساً برپايه اطلاعات و گزارشاتي بود كه از سوي مأموران و نمايندگي سيا و سفارت امريكا در تهران تهيه و ارسال شده بود. در اين باره هماهنگي منظم و تعريف شده‌اي ميان طرفين وجود داشت. در مواردي وزارت امور خارجه و سازمان مركزي سيا در امريكا فهرستي از سرفصلهاي مهم اطلاعاتي ـ امنيتي مورد نياز را در اختيار ايستگاه سيا و نيز سفارت امريكا در تهران قرار مي‌دادند تا براساس راهنمائي ارائه شده داده‌هاي اطلاعاتي تهيه و در اختيار مركز قرار داده شود. براي نمونه سازمان مركزي سيا در امريكا در نامه‌اي كه در 27 ارديبهشت 1356 / 17 مه 1977 براي سفارت امريكا در تهران مي‌فرستد سرفصل‌هاي مورد نياز اطلاعاتي وزارت امور خارجه و سيا در مورد ايران را به شرح ذيل تعيين كرده و تقاضا مي‌كند اولياي آن سفارت به ياري مأموران سيا درتهران اطلاعات خواسته شده را با مطالعه در موارد اطلاع داده شده براي مركز ارسال دارند.
سري
سرپرست سازمان مركزي اطلاعات (CIA)
كميته منابع انساني
طبقه‌بندي: سري
تاريخ: 17 مه 1977
27 ارديبهشت 1356
دفتر رئيس
از: ادوراد، اس، ليتل
به: ويليام اچ. سوليوان ـ سفير امريكا ـ تهران
درموقع ارسال «بررسيFOCUS ايران» براي جك ميكلوس (كاردار) در ژانويه، سرپرست سازمان مركزي اطلاعات (CIA) اشاره كرد كه يك ليست اوليه با ارجحيت مسائل اطلاعات ملي براي سفارت تهيه خواهد شد. ضميمه، ليست مزبور است كه به وسيله كميته منابع انساني با نظر مأمور اطلاعات ملي براي خاور نزديك و جنوب آسيا تهيه شده است. چون ليست فشرده است ترتيبي براي ارجحيت منظور نشده است. راهنما جدا از بررسي FOCUS تهيه شده و در فرم اسكلت‌وار به نظر مي‌رسد. ما اميدواريم كه اين ليست براي شما به عنوان نموداري از مسائل هماهنگ شدة بين سازماني، مهم‌ترين احتياجات اطلاعاتي واشنگتن را در برداشته باشد. يك راهنماي مفصل‌تر براساس منظمي از طريق كانالهاي سازماني براي شما تهيه شده است. همچنان كه در برنامه FOCUS تجربه كسب مي‌كنيم، اميدواريم كه اين ارزيابيهاي گزارشي كار هيئتهاي خارج از كشور را سهل‌تر و ‌آسانتر سازد. نظرات شما در مورد اين موضوع ماية خوشوقتي من است.
سري
راهنما: ايران
ليست زيرين سرفصلهاي مورد علاقه جامعه اطلاعاتي و امور خارجه مي‌باشد.
الف‌ـ سياسي
الف‌‌ـ داخلي
1ـ هدفها و سياستهاي دراز‌مدت شاه و مشاورين اصلي او، نظامي و غير نظامي.
2ـ تصميمات اساسي سياسي، ملي، امنيتي و اقتصادي به وسيله چه كساني و چگونه گرفته مي‌شود.
3ـ نقشي كه ساواك در دولت بازي مي‌كند.
4ـ نقش دولت ايران در موضوع حقوق بشر.
5ـ برنامه‌ريزي‌هاي آينده و فعل و انفعالات شخصي كه جانشين را تعيين مي‌كند.
ب‌ـ خارجي
1ـ منابع تهديدات نظامي خارجي براي ايران.
2ـ موازنه قدرتها در منطقه به نحوي كه ايران را متأثر مي‌سازد.
3ـ روابط با اتحاد شوروي و كشورهاي خليج فارس، خصوصاً عربستان سعودي و عراق.
4ـ روابط با هند، پاكستان، افغانستان و تركيه
ب ـ اقتصادي
الف ـ برنامه‌هاي رشد اقتصادي، بويژه، استراتژي و سياستهاي فروش شركت ملي نفت ايران.
ب ـ طرهايي كه براي توسعه اتمي ريخته شده.
3ـ قابليتهاي نظامي نيروهاي مسلح سلطنتي ايران. 1
از ميان سفيران امريكا در تهران حداقل سه تن پيش از انتصاب به اين مقام در سازمان سيا عضويت داشتند كه از آن ميان ريچارد هلمز مشهورترين آنهاست، ريچارد مك‌كارا هلمز كه در امريكا به ديگ شهرت داشت برادرش در سوئيس همكلاسي محمد‌رضا شاه پهلوي بود. از اواخر دهة 1930 م در سازمانهاي اطلاعاتي ـ جاسوسي امريكا جذب شد و از آغاز تأسيس سيا در 1947 به استخدام آن درآمد و به سرعت از مسئولان درجه اول سيا شد و در 1962 به معاونت عملياتي سيا ارتقاء مقام يافت و نهايتاً در 30 ژوئن 1966 به عنوان رئيس سيا منصوب گرديد. وي در ميان اعضاي بلندپايه سيا تحت عنوان «سلطان مطلق جاسوسان» لقب داشت. ريچارد هلمز در تمام دوراني كه در رياست سيا بود از حكومت ايران سخت پشتيباني مي‌كرد و شاه نيز متقابلاً با او احساس نزديكي فزاينده‌اي داشت. ريچارد هلمز طي سالهاي 1345 ـ 1351 ش/ 1966 ـ 1972 م. به مدت هفت سال رئيس سيا بود و طي اين سالها بارها به ايران مسافرت كرد. آگاهان به امور ريچارد هلمز را «يكي از دو مرد آگاه جهان» مي‌دانستند. نفر بعدي رئيس كا.گ.ب بود. ريچارد هلمز به دنبال رسوايي واترگيت از مقامش عزل شد(20 نوامبر 1972) و مدت كوتاهي بعد به عنوان سفير امريكا درتهران منصوب شد. 2
ورود ريچارد هلمز به تهران به عنوان سفير جديد امريكا اوج دوران قدرت محمد‌رضا شاه پهلوي محسوب مي‌شد. شاه به عنوان ژاندارم منطقه در دفاع و حمايت از اهداف و خواسته‌هاي غرب و امريكا در منطقه براي خود رسالتي قائل بود ودر همان حال فعاليتهاي مشترك سيا، ساواك، موساد و نيز اينتليجنت سرويس انگلستان در منطقه در يكي از حساس‌ ترين مقاطع خود قرار گرفته بود. يك سال پيش از ورود هلمز به تهران كانوي رئيس سابق سيا در تهران جاي خود را به نيكولاناتزيوس با نام مستعار ويليام برومل داده بود كه عضو كهنه‌كار سيا محسوب مي‌شد و از شاخص‌ترين اعضاي سيا در سراسر جهان به شمار مي‌رفت. او پيش از آن در ايستگاه‌هاي سيا در كره جنوبي، آرژانتين و هلند خدمات شاياني براي سيا انجام داده بود. با ورود ويليام برومل به ايران بودكه ايستگاه منطقه‌اي سيا از قبرس به تهران منتقل شد و از آن پس تهران به مركز فرماندهي دستگاه جاسوسي ـ اطلاعاتي امريكا در منطقه خاورميانه تا مشرق دور ارتقاء مقام يافت. وجود ريچارد هلمز در تهران در همين مقطع اهميت و حساسيت قابل توجه ايران را براي مراجع اطلاعاتي ـ جاسوسي و وزارت امور خارجه امريكا آشكار مي‌كند. 3 ريچارد هلمز تا ژوئن 1977 / 1355 ش. مقام سفارتش را درتهران حفظ كرد. 4 در دوران وي بود كه علاوه بر گسترش فعاليتهاي سيا در شئون مختلف سفارت امريكا در تهران نيز نقش بسيار برجسته‌اي در گسترش روابط ايران و امريكا بر عهده گرفت.
پژوهشگران و آگاهان به امور براي سفارت امريكا در تهران در پيشبرد اهداف اطلاعاتي‌ـ جاسوسي آن كشور در ايران و منطقه خاورميانه نقش قابل توجهي قائل شده‌اند. حضور و فعاليت گستردة مأموران سيا در پوششهاي مختلف سياسي‌ـ ديپلماتيك در سفارت و نيز حضور چهره‌هاي برجسته سيا به عنوان سفير و كاردار و نظاير آن در ايران اين فرضيه را سخت قوت مي بخشد كه مسائل اطلاعاتي‌ـ امنيتي و جاسوسي در روابط ايران و امريكا جايگاه بي‌بديلي داشت. منصور رفيع‌زاده آخرين نماينده ساواك در امريكا تأكيد دارد كه سفارت امريكا در تهران در درجه اول به عنوان پايگاهي براي انجام فعاليتهاي جاسوسي ـ اطلاعاتي سيا در ايران انجام وظيفه مي‌كرده است.5 اين مهم البته از ديد ساواك و حكومت ايران پنهان نبود و چه بسا جهت پيشبرد اهداف فوق مساعدتهاي قابل اعتنايي هم در اختيار آن قرار مي‌گرفت. 6
علاوه بر سفارت امريكا در تهران حداقل سه نمايندگي سياسي ديگر آن كشور در شهرهاي مختلف ايران فعاليتهاي سياسي، اطلاعاتي ـ جاسوسي پرشماري در راستاي اهداف سيا به انجام مي‌رسانيدند و در هر يك از اين نمايندگيها مأموراني از سيا حضور داشتند و فعاليت اطلاعاتي ـ جاسوسي اين مراكز تحت هدايت سفارت امريكا در تهران قرار داشت. اين نمايندگيها در شهرهاي تبريز، اصفهان و شيراز واقع بود. طي سالهاي پاياني حكومت در شهرهاي ديگر هم فعاليتهاي سياسي ـ اطلاعاتي امريكاييان گسترش يافت. 7
سفارت امريكا درتهران داراي شش بخش مجزا بود كه عبارت بودند از: «1ـ بخش امور سياسي 2ـ بخش نظامي 3ـ بخش اقتصادي و بازرگاني 4ـ كميسيون مشترك ايران و امريكا 5ـ بخش كنسولي و 6ـ بخش امور اداري. 8
ديگر نمايندگيهاي مهم و مراكز سياسي و ديپلماتيك امريكا در تهران و ساير نقاط ايران عبارت بود از: 1ـ كنسولگري امريكا در تبريز 2ـ كنسولگري امريكا در اصفهان 3ـ كنسولگري امريكا در شيراز 4ـ كنسولگري امريكا در مشهد 5ـ انجمن كارمندان امريكايي 6ـ سازمان ارتباطات بين‌المللي 7ـ سازمان مبارزه با مواد مخدر 8ـ دفتر وابسته كشاورزي امريكا در تهران.» 9
در اين مراكز و نمايندگي‌ها كه افراد پرشماري در پوششهاي مختلف خدمت مي‌كردند سيا مأموران متعددي داشت كه در پوششهاي سياسي، اقتصادي، ديپلماتيك و ... وظايف محوله در امور اطلاعاتي ـ جاسوسي را به انجام مي‌رسانيدند.
از منابع اطلاعاتي و كسب خبر سفارت امريكا در تهران و نيز سيا در بخشهاي مختلف كشور، عوامل و عناصر ايراني مرتبط با سفارت بود. در اسناد و مدارك بر جاي مانده از سفارت امريكا در تهران اسامي و مشخصات افراد پرشماري ذكر شده است كه با سفارت در تماس دائمي و منظمي بودند و اخبار و اطلاعات ارزشمندي را از حوزه فعاليت خود در اختيار آنان قرار مي‌دادند. برخي از مهم‌ترين فعالان سياسي مخالف، روشنفكران، اساتيد و مديران دانشگاهها، رجال و كارگزاران دولتي وحكومتي در زمره اين افراد بودند. سفارت امريكا در تهران و نيز سيا در موارد متعدد با كمترين مشكل اطلاعات ذي‌قيمت قابل توجهي از اين منابع و رابطين خود به دست مي‌آوردند. بسياري از كساني كه در امريكا تحصيلات عاليه خود را پشت سر گذارده بودند، روابط نزديكتري با سفارت و نمايندگان پيدا و پنهان سيا در تهران و ساير نقاط كشور داشتند اطلاعات ارائه شده از سوي رابطين و دوستان ايراني سفارت و سيا در تغذيه اطلاعاتي‌ـ جاسوسي سيا اهميتي انكار ناپذير داشت. 10 در يك مورد سفارت امريكا در تهران از مهدي هروي نام مي‌برد كه «مأموران گوناگون سفارت با او آشنايي» تامي داشتند. او كه تحصيلات دانشگاهي‌اش را در ا مريكا انجام داده بود «در اوايل سال 1975 به عنوان مشاور با نمايندگان امريكا در سومين كنگره حزب ايران نوين كار مي‌كرد.» و بعدها پس از تأسيس حزب رستاخيز اين مهم را در حزب جديد بر عهده گرفت و روابط اطلاعاتي‌اش را با سفارت كماكان حفظ نمود. 11
سفارت امريكا و سيا در ايران از اين دوستان ايراني وفادار بسيار داشتند.
سفارت امريكا در تهران تا پايان دوران سلطنت محمد‌رضا شاه كماكان از حضور و وجود فعال اين رابطين و خبررسانان سود مي‌برد و حكومت ايران و نيز ساواك هم هيچ‌گاه مانعي بر سر راه اين ارتباطات كه چندان پنهان هم نبود ايجادنكردند.
بدين ترتيب اولياي سفارت و نيز نمايندگان و مأموران سيا در ايران تا واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي از مزيت اين منابع اطلاعاتي ارزشمند كه عمدتاً حساس‌‌ترين و كليدي‌ترين پستهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي را در اختيار داشتند كماكان بهره بردند. ضمن سياسي و بويژه مخالفين ميانه‌رو حكومت هم ارتباطات بسياري با سفارت امريكا در تهران داشتند و اين تماسها تا آخرين روزهاي عمر رژيم پهلوي ادامه داشت.
پانوشت‌ها:
1ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد دوم، صص 210ـ 216.
2ـ سينتيا هلمز، خطارات همسر سفير، صص 3ـ 6.
3ـ همان، ص 217.
4ـ مجموعه اسناد لانه جاسوسي امريكا، جلد 8، صص 94ـ 95.
5ـ اسكندر دلدم، پيشين، صص 24ـ 29.
6ـ يوسف ترابي، صص 91ـ 93.
7ـ همان، صص 95ـ 102.
8ـ همان، صص 102ـ 108.
9ـ مجموعه اسناد لانه جاسوسي امريكا، جلد 17، صص 107ـ 108.
10ـ همان، صص 108ـ‌109.
11ـ همان، ص 109.


برچسب‌ها: سيا, ساواك و سفارت آمريكا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:35 |
جمعه ۱۳۹۱/۰۶/۱۰

«ريچارد مك‌گارا هلمز» رئيس پيشين سازمان سيا و سفير اسبق امريكا در ايران در 10 فروردين 1292 در ايالت پنسيلوانيا به دنيا آمد. هلمز تحصيلات متوسطه را در آمريكا و 2 سال آخر آن را در فرانسه و آلمان به پايان برد و به دو زبان آلماني و فرانسه تسلط كافي يافت. در اين سالها برادر ريچارد هلمز در كالج «له‌روزه» سوئيس تحصيل مي‌كرد و با محمدرضا پهلوي همكلاس بود. ريچارد هلمز پس از پايان تحصيلات متوسطه به ايالات متحده بازگشت و در كالج ويليامز ادامه تحصيل داد. او در دوران تحصيل دانشگاهي با پسر هاگ‌بيلي، رئيس آژانس يونايتدپرس، آشنا شد و در نتيجه پس از اتمام كالج در اين آژانس خبري به كار پرداخت. اشتغال هلمز در يونايتدپرس 5 سال به طول انجاميد و مهمترين موفقيت شغلي او در اين دوران مصاحبه اختصاصي وي با آدلف هيتلر بود. در1316 هلمز به كار با آژانس ايندياناپوليس تايمز پرداخت و در اين مؤسسه تا سمت مديريت تبليغات ترقي كرد. با شروع مداخله امريكا در جنگ دوم جهاني، هلمز در شهريور 1321 به خدمت نظام فراخوانده شد و در نيروي دريايي به كار پرداخت.
فعاليت اطلاعاتي هلمز به تأسيس اداره خدمات استراتژيك o.s.s 1 توسط ويليام دونوان آغاز مي‌شود. هلمز 30 ساله در تابستان 1322 به اين سازمان جلب شد و طي دوران 2 ساله فعاليت خود مورد توجه دونوان قرار گرفت. در 1324 با انحلال o.s.s، هلمز به وزارت دفاع منتقل شد ولي مدت كوتاهي بعد با تأسيس «گروه مركزي مطالعات» به اين ارگان نوپا جلب شد و با تأسيس سازمان سيا در 1947 به آن پيوست.
از فعاليت‌هاي اطلاعاتي هلمز از 1326 تا 1331 اطلاعات چنداني در دست نيست. در اين سالها كه دوران آغازين جنگ سرد و دشوارترين سالهاي آن است، ريچارد هلمز نقش مرموز و ناشناخته‌اي در معاونت جاسوسي و ضد جاسوسي سيا كه مسئوليت ايجاد شبكه‌هاي جاسوسي «سيا» را در سراسر جهان به عهده داشت، ايفا مي‌نمود. هلمز به همراه رئيس خود آلن دالس در اين سالها در آلمان مستقر بود و هدايت شبكه‌هاي پنهاني «سيا» در شرق اروپا را به دست داشت. از اين رو بعدها هلمز در «سيا» به عنوان كارشناس درجه اول «جعليات» مورد تحسين بود.
در سال 1331 هلمز به «اداره هماهنگي سياسي»(o.p.s)2 منتقل شد. «كرميت روزولت» عامل كودتاي 28 مرداد عليه مصدق از كارمندان ارشد اين اداره بود. بخش o.p.s سيا كه بعدها نام پوششي فوق را كنار نهاد و «معاونت عملياتي سيا» خوانده شد، مهمترين ارگان سيا به شمار مي‌رفت كه تحت رياست فرانك وايزنر، چهره سرشناس اين سازمان قرار داشت. o.p.s مأموريت انجام عمليات شبه نظامي و سياسي و تبليغات پنهاني سيا را در سراسر جهان به عهده داشت و در واقع هر آنچه به اقدامات مداخله‌گرانه و توطئه‌گرانه سيا مربوط مي‌شود در حوزه فعاليت اين معاونت بود. به همين دليل انبوهي از كارشناسان سياسي، روانشناسي، اقتصادي و نظامي را در خدمت داشت. ريچارد هلمز در o.p.s مسئوليت بخشي را عهده‌دار بود كه بعدها توسط كاركنان سيا و روزنامه‌نگاران امريكايي بخش «عمليات كثيف» نام گرفت. بدين ترتيب، ريچارد هلمز در 39 سالگي به يكي از مقامات كليدي سرويس اطلاعاتي امريكا بدل شد. آغاز رياست ريچارد هلمز بر اداره كل اجرايي سيا در 1331، با عمليات مداخله‌گرانه امريكا در ايران، كه با كودتاي 28 مرداد 1332 به فرجام رسيد، مقارن است.
ريچارد هلمز به مدت 9 سال معاونت o.p.s و رياست اداره كل اجرايي آن را به عهده داشت و در 1342 به معاونت عملياتي سيا رسيد. در اين زمان توسط كندي، جان مك‌كن به جاي آلن دالس به رياست سيا منصوب شده بود. جان مك‌كن برخلاف دالس كهنه‌كار يك چهره حرفه‌اي نبود و سابقه‌اي در سيا نداشت. بنابراين، عملاً ريچارد هلمز در تركيب مديريت سيا در دوران كندي يك مقام تعيين كننده به شمار مي‌رفت. در سالهاي اوليه دهه چهل، زماني كه شاه با اعزام اردشير زاهدي تلاش كرد تا حمايت كاخ سفيد از نخست‌وزير اميني را سلب كند، دست به دامان هلمز شد و هلمز مهمترين نقش را در متقاعد كردن كندي به توقف حمايت از اميني ايفا كرد.
در 1344 توسط ليندون جانسون، دريابان ويليام ربورن به رياست سيا منصوب شد. اما اين رياست كمتر از يك سال دوام يافت و او به دليل بي‌كفايتي در خرداد سال بعد از كار بركنار شد و در نتيجه ريچارد هلمز در 9 تير 1345 به عنوان رئيس سيا در كاخ سفيد سوگند ياد كرد.
دوران رياست هلمز نزديك به 7 سال طول كشيد كه سالهاي 1345 تا اواخر اسفند 1351 را در برگرفت. هلمز هم در دوران معاونت سيا يعني سالهاي 1341 تا 1345 و هم در دوران رياست سيا مسافرتهايي به تهران داشته است. هلمز سرانجام در پي افشاء دخالتهاي گسترده «سيا» در تقلبات انتخاباتي نيكسون در ماجراي «واترگيت» ناگزير شد در 1351 از مقام خود استعفا كند. در آن زمان اسناد تكان‌دهنده‌اي از مداخلات سيا در امور داخلي ايالات متحده منتشر شد. حادثه «واترگيت» منجر به تشكيل كميسيون ويژه‌اي در سناي آمريكا براي رسيدگي به اعمال غيرقانوني سيا شد و هلمز و ساير مقامات سيا به پاي ميز محاكمه كشيده شدند. در اين محاكمات روشن شد كه از 1346، سيا به دستور جانسون مأموريت يافته كه دستهاي خارجي را در پس نهضت ضدجنگ ويتنام كشف كند و هلمز اين مأموريت را با وجود مغايرت آن با وظايف سيا پذيرفته است و بدين ترتيب به تدريج ميليونها امريكايي را زير پوشش عملياتي ـ اطلاعاتي خود برده است. نشر اين حقايق براي افكار عمومي امريكا كه سخت به دموكراسي‌اش مي‌باليد تكان دهنده بود و جامعه امريكايي را به شدت عليه ريچاردنيكسون و ريچارد هلمز تحريك كرد. رسوايي واترگيت ريچاردنيكسون را مجبور كرد تا براي نجات موقعيتش ريچارد هلمز را از رياست سيا كنار گذارد. هلمز در 13 بهمن 1351 اتاق رياست سيا را ترك كرد، ولي فعاليتش در سيا به پايان نرسيد. ريچارد هلمز مأموريت يافت تا به عنوان سفير امريكا به ايران بيايد و با بهره‌گيري از سوابق ديرين دوستي خود را با محمدرضا پهلوي فعاليت‌هاي سيا در منطقه خليج‌فارس را وارد مرحله جديدي كند. بدين‌سان بود كه در 26 اسفند 1351 هلمز به همراه همسر انگليسي‌اش وارد تهران شد.
هلمز با ورود به ايران مسئوليت رياست ايستگاه «سيا» در تهران را بر عهده گرفت و جانشين «ويليام برومر» گرديد. هلمز از اين پس نقش بسيار تعيين‌ كننده‌اي در حوادث سالهاي دهه پنجاه ايران برعهده گرفت. در دوره برومر و هلمز تهران بعد از بيروت به بهشت جاسوسان شهرت يافت.3 اين دوره اوج سالهاي رقابت تسليحاتي شرق و غرب و منتهاي ايام جنگ سرد بود و جنگ جاسوسان مهمترين وجه اين نبرد دوران‌ساز به شمار مي‌رفت.
در دوران اقامت هلمز در تهران، رسيدگي سناي امريكا به پرونده جنجالي واترگيت و اعمال غيرقانوني سيا ادامه يافت و هلمز طي اين دوران 4 ساله 16 بار به واشنگتن سفر كرد و بيش از 30 بار و متجاوز از 100 ساعت در كميسيون چرچ (منسوب به فرانك چرچ سناتور ايالات آيداهو) بازجويي شد.4 دوران مأموريت هلمز در تهران در 5 دي 1355 به پايان رسيد و وي در اين روز براي هميشه ايران را ترك كرد.5 مدت كوتاهي بعد در 13 آبان 1356 ريچاردهلمز به جرم پنهان كردن اطلاعات خود در زمينه عمليات شيلي از سناي امريكا به 2 سال زندان تأديبي و 2 هزار دلار جريمه محكوم گرديد، ولي اين محكوميت با وساطت كاخ سفيد بخشوده شد. با وجود ترك ايران روابط هلمز با دربار پهلوي قطع نشد و اين روابط تا وقوع انقلاب اسلامي ايران ادامه يافت.

پا نوشت‌ها:
1- office of Strategic Servicess – Oss
2- office of Policy Coordination
3ـ دو دهه واپسين حكومت پهلوي، حسين آباديان، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ص 421.
4ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، جلد 2 ص 217.
5ـ پس از هلمز، ويليام سوليوان سفير آمريكا در فيليپين در 20 فروردين 1356 به عنوان سفير جديد آمريكا در ايران معرفي شد و در 18 خرداد همان سال به تهران آمد.

منبع: http://www.psri.i


برچسب‌ها: رئيس «سيا», سفير آمريكا در تهران
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:56 |
پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۶/۰۹

ايران به لحاظ جغرافيايي در تقاطع چهارراه بين‌المللي واقع شده است. در طول تاريخ چند هزار ساله، غربيان براي رسيدن به چين از ايران عبور مي‌كردند و كاروانهاي تجاري كه از چين مي‌آمدند پس از عبور از ايران به آسياي صغير و اروپا و يا به شبه جزيره و شمال آفريقا مي‌رفتند.
اين موقعيت مهم سياسي و جغرافيايي باعث دو رويكرد مي‌شد يا گذرگاه فاتحان و جنگ افروزان همچون مغولان و تيموريان مي‌شد و يا باعث تجارت و انتقال فرهنگ به اقصي‌نقاط جهان مي‌گرديد.
در قرون جديد كشورهاي استعمارگر جهاني از جمله بريتانيا، سوئد، اسپانيا، پرتغال، فرانسه و بعدها روسيه تزاري براي عملي نمودن برنامه‌هاي توسعه‌طلبانه خود متوجه ايران شدند و ضرر و زيانهاي زيادي به ايران وارد نمودند. با روي كار آمدن پهلويها در ايران اين چرخه به شكل نوين وجود داشت و حاكمان ايران بازيچه دست قدرتهاي جهاني شدند و در راستاي منافع بيگانگان با آنان رابطه برقرار كردند و برنامه‌هاي سياسي، اقتصادي،‌ فرهنگي، نظامي و اطلاعاتي‌شان را بر اساس منافع آنان تنظيم نمودند. ايجاد سيستم اطلاعاتي ساواك در ايران نيز در راستاي منافع غربيان شكل گرفت و توسعه اين روابط براي تحكيم موقعيت رژيم پهلوي براي ادامه حكومت آن رژيم و تأمين منابع بيانگان تعريف شده بود. آموزش، تجهيز ساواك و تبادل اطلاعات بين ساواك و ساير سرويس‌هاي اطلاعاتي غربي از جمله سيا، موساد و اينتليجنت سرويس نيز خارج از اين چارچوب نبود. لذا پس از تأسيس ساواك در اواخر سال 1335، به اشكال مختلف به تقويت آن پرداختند و كشورهاي مختلف عربي از جمله انگلستان به برقراري رابطه با ساواك اقدام نمودند.
از زماني كه هندوستان بزرگ (شامل هندوستان، پاكستان، بنگلادش و كشمير) مستعمره انگليس شد، دو كشور ايران و افغانستان كه مرز مشترك با روسيه تزاري و بعداً شوروي كمونيست داشتند براي انگلستان اهميت حياتي درجه اول يافتند و حريمي براي جلوگيري از توسعه‌طلبي روسيه تلقي شدند. پتر كبير در وصيت خود وصول به «آب‌هاي گرم» خليج فارس و بحر عمان را عامل كليدي در توسعه جهاني امپراتوري روسيه ذكر كرده بود... به همين دليل امپراتوري بريتانيا براي جلوگيري از توسعه‌طلبي رقيب روس خود در طول تاريخ مي‌كوشيد تا راه حركت روسيه را به جنوب رد كند. اگر به تاريخ استعمار بريتانيا مراجعه كنيم، مي‌بينيم كه اگر در شمال ايران گاهي قدرت انگليسي‌ها بر روسيه نمي‌چربيد، در استان‌هاي شرقي و جنوبي و مركزي و تهران، ترتيبات محكمي براي جلوگيري از نفوذ روسيه داده بود. طبيعي است كه انگلستان براي تحقق اهداف خود در ايران به اطلاعات دقيق و شناخت عميق و همه جانبه و شبكه‌هاي جاسوسي گسترده نياز داشت و به علاوه و به خصوص بايد حمايت و وفاداري حكام محلي و سران ايلات و عشاير اين مناطق را جلب مي‌نمود، لذا آنها را مورد توجه دقيق قرار داد، تا آنجا كه توانست آنها را خريد و به شدت حمايت و ثروتمند نمود و در جايي كه نتوانست آنها را از بين برد و نابود كرد، مهمترين خاندانهاي معروف وابسته با انگلستان كه كاركرد اطلاعاتي داشتند، شيخ خزعل ، در خوزستان، قوام‌الملك شيرازي در فارس، شوكت‌الملك علم در شرق، جنوب خراسان و سيستان و بلوچستان،‌ صارم‌الدوله در اصفهان، خانواده خان‌اكبر در گيلان، اسعد بختياري در بختيار، خاندان قراگوزلو و زاهدي در همدان و در تهران، انگلستان تعدادي سياستمدار حرفه‌اي تربيت كرده بود كه استعداد وكالت و وزارت و صدارت داشتند و همه پستهاي كليدي را به خود اختصاص مي‌دادند تعداد آنها بسيار زياد بود، از قبيل محمود جم، منصورالملك و غيره و غيره . پس از جنگ جهاني اول و شروع جنگ سرد بين شرق و غرب، ايران به عنوان كشور هم مرز با اتحاد جماهير شوروي مورد توجه قدرتهاي مسلط جهاني از جمله همسايه شمالي، بريتانيا و آمريكا قرار گرفت و بريتانيا با بهره‌برداري از دلمشغوليهاي بلشويكها در مسائل داخلي رضاخان را طي كودتايي به قدرت رساند تا بتواند از طريق او به اهدافشان در منطقه برسند. رضاخان طي سلطنت 16 ساله‌اش سعي نمود آمال و برنامه‌هاي بريتانيا را در ايران برآورده نمايد. اما با شروع جنگ جهاني دوم و شكست بلوك متفق از آلمان و پيشروي هيتلر تا پشت دروازه‌هاي استالينگراد، يك بار ديگر ايران مورد توجه قرار گرفت و با توجه به گرايش رضاخان به آلمان هيتلري ايران اشغال، رضاخان بركنار و پسرش را به سلطنت رساندند و ايران به پلي براي كمك رساني به شورويها تبديل گرديد. نفوذ اطلاعاتي انگليس در ايران به نقطه اوج خود رسيد و فرصتي براي غربي‌ها به وجود آورد تا مجدداً از ايران براي اهداف سياسي، اطلاعاتي و ... خود استفاده نمايند. اگر چه بعد از پايان جنگ نيروهاي اشغالگر در شمال و جنوب به تدريج ايران را تخليه كردند اما نفوذ اطلاعاتي آنان همچنان پابرجا بود. لذا در ادامه براي تقويت ايران در مقابل همسايه شمالي ارتباطشان گسترش يافت. بويژه در زمينه سياسي، اقتصادي و اطلاعاتي با ايران زيرا غربيان نگران نفوذ اتحاديه جماهير شوروي در ايران بودند و براي مقابله بهتر به تجهيز نظامي و اطلاعاتي ايران پرداختند و پس از سپري شدن دوران بحران‌هاي بنيان‌برافكن دهه 20 و جنبش ملي شدن نفت و كودتاي 28 مرداد 1332 ضرورت ايجاد سيستم اطلاعاتي مستقل و قوي براي مقابله با بلوك شرق ـ مبارزين مسلمان مخالفان داخلي به تقويت هر چه بيشتر محمدرضا پهلوي پرداختند اما بريتانياي پس از جنگ توان قبل از جنگ براي حضوري قوي در ايران را نداشت و ميدان را به آمريكا وانهاد و ساواك بر اساس سيستم سازمان سياسي آمريكا تشكيل و شروع به كار نمود. اما به دلايل مختلف از جمله ترس محمدرضا از آمريكايي‌ها و نفوذ غيرقابل كنترل آن كشور در ارتش، سياست و اقتصاد و ... ايران، بريتانيا را بر آن داشت براي بي‌بهره نبودن از خوان گسترده ايران مجدداً روابط اطلاعاتي و امنيتي خود را با رژيم و ساواك تجديد و گسترش دهد تا از اين بيشتر از سازمانهاي جاسوسي سيا و موساد عقب نماند. لذا به طور رسمي با ساواك ارتباط برقرار نمود.
زمان و سطح ارتباطات طولاني و گسترده بود و دو طرف از توانمندي‌هاي يكديگر استفاده مي‌كردند. در اين نوشته سعي مي‌شود به ابعاد مختلف و جزئيات اين ارتباطات بپردازيم.

1ـ سوابق همكاري اطلاعاتي ايران و انگلستان در دوره رضاخان
در دوران قاجار دستگاه اطلاعاتي و امنيتي سازمان يافته وجود نداشت و در واقع در دوران رضاشاه نيز وضع تفاوت اساسي با زمان قاجار نداشت و انگليسيها شايد به عمد، حتي تشويق هم نكردند كه به سازمان اطلاعاتي و امنيتي توجه شود.
لذا كار اطلاعاتي به طور ناقص توسط شهرباني و ركن 2 ارتش ـ كارمند اطلاعاتي ـ و در سفارتخانه‌هاي ايران در كشورهاي هدف نيز كارها توسط وزارت امور خارجه انجام مي‌گرفت... در دورانهاي طولاني نيز ژاندارمري جزء ارتش، ولي مجزا و تابع ارتش بود و ركن 2 ارتش كار ضداطلاعاتي ارتش و ژاندارمري، هر دو در مسائل اطلاعاتي، اطلاعات انگليسها داشت، كه در موارد مهم مانند جريان تيمورتاش، به رضاخان كمك مي‌رساند.
2ـ انگليسي‌ها و دفتر ويژه اطلاعات
اساس روابط اطلاعاتي ايران و انگلستان از سفر سال 1338 شاه به آن كشور شروع شد. مبناي اين ارتباط مذاكرات شاه با ملكه انگليس بود، شاه از ملكه سئوال مي‌كند كه شما چگونه از اخبار مملكت خود و دنيا به طور روزانه مطلع مي‌شويد؟ و مي‌افزايد: هر روز 400ـ500 برگ گزارش براي من مي‌فرستند، در روز كه كار دارم و در شب هم وقت مطالعه ندارم، لذا دستور مي‌دهم در حضور خودم اين گزارشها را در بخاري بسوزانند. ملكه توضيح داد كه حل مسئله بسيار ساده است و ما حدود 70 سال است كه براي اين كار سازمان ويژه‌اي داريم كه همين 400ـ500 برگ را به 2ـ3 برگ تبديل مي‌كند و روزانه فقط در دو نسخه به اطلاع من و نخست‌وزير مي‌رسانند. كشور انگلستان و ملكه در اين زمان آمريكا را فعال مايشاء در مسائل اطلاعاتي ايران مي‌ديدند.
اين موضوع را فرصت خوبي براي برقراري ارتباط اطلاعاتي با رژيم تشخيص دادند و پيشنهاد همكاري و آموزش نيرو در اين زمينه را به شاه مي‌دهند و شاه نيز از آن استقبال و پس از مراجعت به ايران فردوست را به شاپور ريپورتر آشنا و مقدمات كار كه سفر فردوست به انگلستان بود انجام و او به لندن مي‌رود و پس از طي دوره لازم مراجعت و دفتر ويژه اطلاعات را راه‌اندازي مي‌‌كند.

3ـ انگليسيها و شبكه‌ ماهوتيان
انگليسيها برخلاف آمريكاييها كه به سازمان اطلاعاتي متمركز، حجيم، پرتظاهر و طبعاً نيمه علني از نوع سيا، اعتقاد ندارند و برعكس سازمان كوچك و غيرمتمركز و در حد اعلاي اختفاء را ترجيح مي‌دهند. در مورد شبكه‌هاي اطلاعاتي انگليس در ايران نيز چنين بود و آنها يك تشكيلات را براي كسب خبر كافي نمي‌دانستند و در اهداف هم گاه چند شبكه موازي، كه از يكديگر هيچ اطلاعي نداشتند، ايجاد مي‌كردند. شمال ايران به علت هم‌جواري با شوروي از جمله اين اهداف بسيار مهم براي انگليسي‌ها بود. آنها در اين منطقه از دو كانال كسب خبر مي‌كردند: اول شبكه رسمي و نيمه علني ساواك در نواحي شمالي كشور كه كليه اطلاعات را به MI-6 و همچنين به سيا و سرويس اطلاعاتي اسرائيل مي‌داد و دوم شبكه سرتيپ ماهوتيان. سازمان اخير مستقيماً توسط MI-6 ايجاد شد. نخستين شبكه مخفي اطلاعاتي انگليس در ايران كه تحت نظارت فردوست در زمان قائم‌مقامي‌اش قرار گرفت شبكه‌اي بود كه توسط ماهوتيان ايجاد شده بود.
با آنچه در فوق ذكر شد مي‌توان ادعا نمود كه اينتليجنت سرويس از ابتداي تشكيل ساواك از طريق MI-6 با آن ارتباط داشته است و در زمينه ضدجاسوسي و ضدبراندازي و در مقابله با K.G.B با ساواك همكاري داشت. اما از آنجايي كه اين ارتباط تنهايي بوده، چنين تلقي گرديد كه ارتباطي با هم نداشته‌‌اند.

4ـ سازمان بي‌سيم
سازمان بي‌سيم نيز احتمالاً از نتايج مذاكرات و توافقات شاه و ملكه انگليس در سال 1338 بود. اين سازمان كاملاً مخفي بود كه انگليسيها بر اساس تجربيات نهضت مقاومت فرانسه به تدوين آيين‌نامه آن پرداخته و در مرحله اول در خاك انگلستان و ايرلند به تشكيل آن دست زده و سپس به ايجاد آن در برخي كشورهاي موردنظر پرداختند. اين آيين‌نامه چنين بود كه در شرايط صلح بايد به تدريج خانه‌هاي امن در سراسر كشور با پوشش بسيار بالا و در نهايت اختفاء تهيه شود. در هر خانه يك يا دو بي‌سيم بسيار قوي در جاسازي كاملاً مناسب و غيرقابل كشف مستقر شود. در هر خانه يك بي‌سيم‌چي ورزيده با خانواده‌اش در پوشش كاملاً موجه سكني داده شود تا در طول سالها در محيط خود كاملاً جا بيفتد.
به تدريج در نقاط معين «دفينه»‌هايي شامل سكه طلا و اسلحه نيز پنهان شود. پس از اشغال كشور توسط نيروي دشمن، اين پايگاههاي بي‌سيم به مراكز واحدهاي مخفي ارتش آزاديبخش تبديل مي‌شود و هر واحد مي‌تواند با دسترسي به دفينه‌ها، كه نقش آن از مركز اطلاع داده مي‌شود، امكانات مالي و تسليحاتي خود را تأمين كند و به عمليات پارتيزاني دست زند و در عين حال از طريق بي‌سيم فعاليت اطلاعاتي بالايي را انجام دهد.
در مورد ايران، انگليسي‌ها سازمان بي‌سيم را به عنوان طرحي براي مقابله با اشغال شمال كشور توسط شوروي ارائه دادند. بدين‌ترتيب، توسط يك ستاد مركزي كه در تهران مستقر بود و زير نظر MI-6 كار مي‌‌كرد پايگاه‌هاي مخفي بي‌سيم در مشهد، گنبد، گرگان، ساري، رشت، تبريز و اصفهان ايجاد شده بود. اين پايگاه‌ها توسط بي‌سيم‌هاي بسيار قوي با ايستگاه MI-6 در قبرس در ارتباط مدام بودند. ستاد مركزي مستقر در تهران به عنوان مركز سازمان‌دهنده و هدايت‌كننده در زمان صلح تلقي مي‌شد، ولي پس از سقوط ايران فرض بر اين بود كه نيروهاي شوروي تنها موفق به اشغال استان‌هاي شمالي كشور و تهران خواهند شد و لذا اصفهان در كنترل نيروهاي طرفدار غرب و يا نيروهاي نظامي غرب قرار خواهد گرفت. اگرچه سازمان بي سيم هزينه‌هاي خود را از ساواك اخذ مي‌نمود اما با بدنه ساواك ارتباطي نداشت و كارهايش را رأساً انجام و نتايج به رئيس MI-6 سفارت تحويل مي‌شد. سازمان بي سيم تا انقلاب به فعاليت خود ادامه داد. در آذر 1357 بود كه سرهنگ فروزين به دستور مأمور انگليسي كليد مدارك سازمان كه در دفتر ويژه و يا در ساختمان مركزي موجود بود، از قبيل نتايج مخاطرات با قبرس و نظاير آن را تحويل گرفت و به عامل MI-6 سفارت داد.
5ـ روابط ساواك با اينتليجنت سرويس
موقعيت مهم جغرافيايي ايران، به عنوان مركز ثقل تحولات خاورميانه همسايگي ايران با شوروي در شمال، كشورهاي حاشيه خليج فارس در جنوب و منابع سرشار. مجموعه عواملي بودند كه انگلستان نمي‌توانست از كنار آن بي‌تفاوت رد شود و مواردي از ارتباط اطلاعاتي كه پيش از اين ذكر شد حكايت از اهميت روابط اطلاعاتي ساواك و اينتليجنس سرويس مي‌نمايد و اگر تا به حال نيز اقدام به برقراري ارتباط مستقيم ننموده بود حساب آن را بايد به حساب ضعف او در مقابل آمريكا و يا ممانعت سازمان سيا دانست، لذا آنچه در اسناد ذكر شد. اولين ارتباطات سندي به سال 1346 برمي‌گردد ولي با اين حال تعيين دقيق اين ارتباطات نامشخص است. جالب اينكه سران اطلاعاتي رژيم پهلوي از جمله فردوست نيز اشاره‌اي به ارتباط مستقيم ساواك با اينتليجنس نكرده‌اند و اسناد موجود ارتباط، نيز محدود مي‌باشد.
همانطور كه پيش از اين ذكر شد مبادلات و ارتباطات ساواك و اينتليجنت سرويس وسيع و گسترده بود. اين دو سرويس به لحاظ اطلاعاتي در حوزه‌هاي مهم جغرافيايي از جمله خاورميانه شامل كشورهاي حوزه خليج فارس ـ عربستان، كويت، بحرين، قطر، امارات و عمان و ساير كشورهاي عربي منطقه از جمله يمن، سوريه، فلسطين، لبنان، اردن و عراق بود. همچنين در شاخ آفريقا، از مصر، سودان، الجزاير، ليبي، اريتره، سومالي، جيبوتي و اتيوپي را شامل مي‌شد. در شرق ايران و شبه قاره شامل هندوستان، پاكستان، افغانستان و تا حدودي بنگلادش را دربر مي‌گرفت و مهم‌ترين هدف نيز اتحاد جماهير شوروي بود كه مرزي 2200 كيلومتري با ايران داشت. علاوه بر جمع‌آوري اطلاعاتي راجع به مناطق جغرافيايي ذكر شده، موضوعات ديگري نيز كه براي طرفين اهميت حياتي داشت كه مي‌توان به مقوله تروريسم نيز اشاره كرد، دو سرويس علاقمند به همكاري و تبادل اطلاعات داشتند. حمايت از اكراد عراق نيز اهداف دو كشور محسوب مي‌شد. موضوع ديگر همكاري دو سرويس در حوزه پشتيباني اطلاعاتي بود، كه موادي همچون مبادلات آموزشي و كمك‌هاي فني براي تقويت و بهره‌برداري بهتر در كار اطلاعاتي و فني‌تر كردن ساواك براي مقابله با رقباي اطلاعاتي را مي‌توان ذكر نمود. لذا مباحث مطروحه فوق در اين متن سعي مي‌شود كليه مبادلات و همكاري‌هاي اطلاعاتي در سه موضوع: 1ـ سوابق و ارتباطات و همكاري براي تبادل راجع به كشورها 2ـ تروريسم و 3ـ همكاريهاي آموزشي و فني تعريف و تدوين نماييم.

5ـ جمع‌آوري از كشورها و سرويس‌هاي حريف
عمده فعاليت‌هاي ضدبراندازي اينتليجنت سرويس با سرويسهاي بلوك شرق به ويژه كا.گ.ب در اقدامات شبكه ماهوتيان و بي‌سيم خلاصه مي‌شد كه ماهيتاً مستقل توسط آن سرويس انجام و ساواك فقط نقش هماهنگي كننده و پشتيباني داشت و مستقيماً در آن دخالت نداشت. اما درباره جمع‌آوري اطلاعات راجع به حوزه‌هاي نفوذ شوروي در كشورهاي منطقه كه گرايش به شوروي داشته و يا هم‌پيمان آن كشور بودند از شبكه‌هاي فوق بود. ساواك با MI-6 فعاليت مشترك داشتند كه مي‌توان به افغانستان و عراق اشاره كرد كه در شرق ايران در كشور افغانستان كودتايي توسط عوامل كمونيستي صورت گرفت و محمد داود از كار بركنار و عناصر وابسته به شوروي حكومت را به دست گرفتند و در زمينه‌هاي نظامي و اقتصادي ارتباط برقرار نمودند. و قبل از آن نيز كيس‌هاي مشترك براي جمع‌آوري اطلاعات داشتند ولي پس از كودتا بيشتر شد زيرا اين موضوع پيشرفت شوروي تلقي گرديد و براي كنترل آن، ساواك و MI-6 به جمع‌آوري اطلاعات مي‌پرداختند. در عراق نيز حكومتي وابسته و متمايل به شوروي روي كار آمد و حساسيت اين دو كشور واقع شده در غرب و شرق براي ايران بسيار بود و سرويس‌هاي بيگانه از جمله سيا، موساد و MI-6 نيز به تحولات اين كشورها حساس بودند و به همين لحاظ اقدامات گوناگوني را اجرا نمودند كه در ذيل به تفصيل به آن مي‌پردازيم.

1ـ5ـ افغانستان
تا زماني كه انگلستان در شبه قاره حضور داشت سعي مي‌كرد از نفوذ روسيه و بعداً اتحاد جماهير شوروي به طرف جنوب جلوگيري نمايد و براي عملي شدن اين هدف حتي از جنگيدن نيز ملاحظه‌اي نداشتند. اما روس‌ها هميشه كم و بيش نفوذ خود را در شمال جبال هندوكش حفظ كردند ولي پس از استقلال هندوستان و تقسيم آن، ديگر انگلستان منافع قبلي را در افغانستان نداشت. اما شوروي بعد از تأسيس دنبال اشاعه ايدئولوژي كمونيسم بود. به همين دليل افغانستان را نيز هدف توسعه‌طلبي خود قرار داد. ابتدا روسها خود را به محمد ظاهر ـ شاه افغانستان ـ و رجال دربار كابل نزديك كردند و علاوه بر انجام فعاليتهاي عمراني و سرمايه‌گذاري در شمال جبال هندوكش، شمال و جنوب افغانستان را به وسيله جاده اساسي كوهستاني وصل نمودند و راه نفوذ به جنوب را هموار كردند. سپس به تدريج به آموزش كادر ارتش افغانستان پرداختند و حدود 90% افسران و درجه‌داران افغانستان را در شوروي آموزش نظامي دادند. موضوعي كه اسناد تبادل مؤيد آن مي‌باشد:

اعزام دانشجويي خلباني به شوروي
از بين 180 نفر از فارغ‌التحصيلان دبيرستانهاي افغانستان كه به منظور آموزش فني خلباني در نظر گرفته شده بودند 59 نفر در آزمايشات قبول شدند. قرار است اين عده از تاريخ 2/1/2536 در دانشكده افسري آموزشهاي مقدماتي را طي نموده و سپس به شوروي اعزام گردند. بنابراين واضح شد كه شوروي يكه‌‌تاز ميدان افغانستان است... و روشن بود كه آمريكايي‌ها دست روسها را در افغانستان بازگذارده‌اند تا در ازاي آن ايران را حفظ كنند. بركناري ظاهرشاه توسط محمود داود كه رابطه حسنه‌اي با شاه داشت باعث نگراني رژيم پهلوي شد و به مقابله با او برآمد. اما كودتا عليه داود توسط احزاب كمونيستي در افغانستان بر نگراني رژيم پهلوي افزود و تباني و توافق سازمان سيا و كا.گ.ب براي روي كار آمدن احزاب كمونيستي نيز توسط رابط MI-6 تأييد و به اطلاع ساواك رسيد: نماينده سرويس انگلستان در كويت در تاريخ 10 مه 1978 (20/2/2537) با عبدالستار شاليزي (معاون سابق نخست‌وزير و وزير كشور افغانستان در زمان سلطنت محمد ظاهرشاه) در يك ميهماني در كويت ملاقات نمود. در اين ملاقات شاليزي اظهار داشت مدارك مثبتي دارد كه شوروي در كودتاي اخير افغانستان دست داشته و در طرح‌ريزي آن شركت نموده است. نامبرده ضمناً ادعا كرد «سيا» احتمالاً قبل از شروع كودتا در جريان آن اطلاع داشته و در برابر گرفتن امتيازاتي در مناطق ديگر دنيا از شوروي در اين مورد سكوت اختيار نمود. سندي ديگر جزئيات كودتا را بيان مي‌كند.
ايران در زمان رژيم پهلوي مسائل ديگري نيز در افغانستان داشت از جمله مي‌توان به دخالت درباريان در قاچاق مواد مخدر و ترانزيت آن از طريق ايران به اروپا، بلوچ‌هاي افغاني و ارتباط آنان با بلوچهاي پاكستان و ايران، رود هيرمند و مسئله تقسيم آب آن اشاره نمود.

2ـ5ـ پاكستان
روابط ساواك با سرويس پاكستان بسيار خوب بود و نيازي به كارهاي اطلاعاتي عميق نبود و هر آنچه لازم داشت از آنها مي‌گرفت و از طريق پيمان سنتو نيز كارهاي مشتركي انجام مي‌گرفت كه اينتليجنت سرويس نيز در آن دخالت داشت. تنها مسئله مهم راجع به پاكستان بلوچ‌هاي تجزيه‌طلبي بودند كه توسط دشمنان ايران از جمله عراق تقويت و سازماندهي مي‌شدند و ساواك در اين زمينه با MI-6 مبادلاتي داشت و سعي مي‌كرد از توان اطلاعاتي آنان در عراق براي جمع‌آوري روي اين گروه استفاده نمايد.
پاكستان از منظر ديگر نيز مورد توجه ايران و بريتانيا بود و آن حايل بودن اين كشور بين ايران و شبه قاره هند بود. هندوستان با افغانستان و شوروي رابطه حسنه داشت و همچنين اختلافات سياسي و ارضي پاكستان با هندوستان و بنگلادش باعث شده بود دو سرويس چتر اطلاعاتي خود را در منطقه فعال نموده و راجع به هندوستان و بنگلادش نيز تبادل اطلاعات داشته باشند.

3ـ5ـ عراق
كشور عراق نيز به دلايل گوناگون براي رژيم پهلوي مهم بود و انگلستان نيز در زماني در آنجا حكومت‌هاي دست‌نشانده داشت اما پس از كودتاي سرتيپ عبدالكريم قاسم و سقوط رژيم سلطنتي آن كشور به بلوك شرق و شوروي گرايشي يافت و پس از شوروي و افغانستان، سومين كشور با گرايش به بلوك شرق در عراق رأس حكومت قرار گرفت. اين اتفاق باعث تشديد اختلافات ايران و عراق گرديد و اختلافات ارضي گذشته مزيد علت بود. لذا روابط دو كشور تيره شد و رقابت براي فعاليت يكديگر شروع و گروه‌هاي مخالف تقويت شدند و در اين ميان بلوك غرب نيز كودتاي قاسم را پيشرفت مواضع شوروي در منطقه تلقي نمود و با توسعه فعاليت كمونيست‌ها در عراق ثبات منطقه به نفع غرب را به خطر انداخت. لذا آمريكا و انگليس به تقويت رژيم محمدرضا و رژيم اردن دست زدند ولي همزمان نيز تلاش‌هايي صورت گرفت تا با نفوذ در ارتش عراق به تدريج نيروهاي متمايل به شوروي و ناسيوناليست‌ها پس زده شوند. بدين ترتيب، قدم به قدم راه براي صعود صدام حسين هموار شد. موضوعي كه كشورهاي منطقه را بيش از چهار دهه به خود مشغول كرد و موجب چندين جنگ ويرانگر شد، در اين بين بررسي رژيم پهلوي جمع‌آوري اطلاعات از كشور حريف يعني عراق داراي اولويت بود و از چندين كانال با معاهدات دوجانبه و چند جانبه اطلاعاتي براي نيل به مقصود تلاش نمود. اينتليجنس سرويس و سابقه حضور آن در عراق نيز از نكات مثبت همكاري با ساواك در موضوع عراق بود، لذا دو سرويس در زمينه جمع‌آوري اطلاعات از آن كشور نيز همكاري داشتند. حضور گروههاي فلسطيني كه گاهاً در كشورهاي غربي از جمله اروپا نيز عمليات مي‌نمودند و استقرار رهبر نهضت اسلامي بعد از قيام 15 خرداد ـ امام خميني(ره) در عراق و وجود حوزه‌هاي بزرگ و با اهميت شيعيان در نجف بر اولويت همكاري آنها مي‌افزود.
اختلافات ارضي عراق با ايران و كويت و دست‌درازي آن كشور به مناطق جنوبي حوزه خليج فارس و راه‌‌اندازي گروه‌هاي مختلف براي بهره‌برداري از اقدامات آنان در مقابله با ايران باعث تشديد اختلافات و به تبع اهميت موضوع بود. انگلستان هم كه در اين حوزه داراي منافع سرشاري به ويژه در حوزه‌هاي نفتي داشت را تحريك مي‌نمود كه هر چه بيشتر در منطقه موردنظر حضور اطلاعاتي و يا نظامي داشته باشد تا تهديدها را به حداقل برسانند. همانطور كه پيش از اين ذكر شد مقابله با حضور نظامي شوروي از اولويت خاصي براي بلوك غرب و كشورهاي هم‌پيمان آن از جمله ايران بود. از قسمتي از اقدامات اطلاعاتي جمع‌آوري سرويس‌ها از توانمنديهاي نظامي عراق بود: در تاريخ 28/2/1356 سي نفر از افسران نيروي دريايي و لشكر 5 ارتش عراق براي ديدن يك دوره سه ماهه آموزشي به شوروي اعزام گرديدند. در سندي ديگر صحبت از حمل يك كشتي تجهيزات نظامي از شوروي به عراق مي‌باشد: يك كشتي روسي وارد ام‌القصر شده و محمولات خود را تخليه نمود.
عراق در اين زمان، قراردادهاي گوناگوني با كشورهاي بلوك شرق از جمله لهستان و چكسلواكي منعقد نمود و مقامات نظامي‌شان از كشورهاي يكديگر بازديد مي‌كردند. عراق رابط نزديكي با كشورهاي اقمار بلوك شرق در منطقه از جمله با يمن جنوبي داشت و دنبال تقويت سياسي و نظامي آنها بود و براي برتري نظامي‌شان در مقابل سعودي و يمن شمالي تلاش كرده و كمك نظامي ارسال مي‌كرد.
اين اقدام عراق عكس‌العمل كشورهاي رقيب را به دنبال داشت. آنچه اقدامات عراق را براي ايران و انگلستان حساس مي‌نمود كمك به سازمانهاي جدايي‌طلب و يا گروهها و سازمانهاي مختلفي كه در مخالفت با رژيم‌هاي كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس شكل گرفته بود. عراق به اين سازمانها در كشورش پايگاه داده و به سازماندهي و آموزش آنها مي‌پرداخت، از جمله اين اقدامات تأسيس پايگاهي در منطقه زبير (جنوب عراق) براي جبهه چپ‌گراي بحرين (NLF) و جبهه ملي بحرين (PLFO) بود. از جمله مهمترين موضوعات مورد توجه ايران و اسرائيل مسئله اتمي شدن عراق در منطقه بود. دو سرويس انگلستان و ايران براي فعاليتهاي عراق در اين زمينه اهميت قائل شده و به شدت در اين رابطه به جمع‌آوري اطلاعات پرداختند. عراق از طريق شوروي و فرانسه قصد احداث نيروگاه هسته‌اي براي توليد برق را داشت اما با توجه به ماهيت اين رژيم و اهداف توسعه طلبانه‌اش، همسايگان آن كشور از جمله ايران نگران دستيابي آن رژيم به سلاح اتمي بودند. موضوع اخير از طرف اسرائيل نيز با حساسيت دنبال شد تا نهايتاً به بمباران و انهدام مراكز هسته‌اي عراق توسط هواپيماهاي اسرائيلي در سال 1981 انجاميد. اينتليجنت سرويس و ساواك در عراق اهدافي داشتند كه برنامه‌هاي اطلاعاتي‌شان را عملياتي مي‌كردند. از جمله اينتليجنت سرويس از طريق ايران به عراق موشك و سلاح حمل مي‌كرد و در مرز به كردها تحويل مي‌داد. از علايق ديگر در عراق بحث اكراد بود كه براي ايران از اهميت بسزايي برخوردار بود و در مقاطع مختلف سياستهاي خاصي را دنبال مي‌كردند و در اوج اختلافات سياسي ايران و عراق، اكراد عراقي وسيله‌اي بر تضعيف آن رژيم توسط ايران گرديد و ساواك و نيروهاي امنيتي آن به تقويت اكراد بارزاني و رهبر آنان ملامصطفي پرداخت. روابط دو سرويس در قبال بحرين و جزاير ابوموسي و تنب نشأت گرفته از مذاكرات سياسي فيمابين وزارت‌خانه‌هاي خارجه دو كشور بود و آن مذاكرات مبناي ارتباطات بود كه نهايتاً به چشم‌پوشي رژيم پهلوي از بحرين منجر شد.

4ـ5ـ كشورهاي حوزه جنوبي خليج فارس (قطر ـ كويت ـ بحرين ـ امارات ـ عمان)
در طول قرون گذشته خليج فارس و حاشيه جنوبي‌ آن به دلايل گوناگون مورد توجه قدرتهاي جهاني و منطقه‌اي بوده است. كشورهاي اروپايي از جمله پرتغال، اسپانيا و بريتانيا از قرون گذشته در مناطق مختلف خليج فارس داراي پايگاه بودند و از اين پايگاهها كشتي‌هاي تجاري‌شان را محافظت نموده و به اهداف استعماري خود جامه عمل مي‌پوشاندند. قبل از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه در سال 1971 ترتيبات امنيتي لازم بين اين رژيم‌ها و انگلستان داده شد و آمريكا نيز دنبال تجهيز ايران براي كنترل منطقه و به قول مشهور قصد دادن مقام ژاندارمي منطقه به محمدرضا پهلوي بود. لذا انگلستان، آمريكا و ايران دنبال كنترل منطقه بود تا كشورهاي مخالفشان از جمله شوروي و احياناً بعضي از كشورهاي اروپايي از جمله فرانسه و آلمان موقعيت برتر را به دست نياورند. به همين دليل قبل از خروج انگلستان از خليج فارس تمهيدات لازم ديده شد. از جمله اين كارها تجهيز و تقويت كشورهاي جديدالتأسيس منطقه و از طرفي امضاي پيمان‌هاي دوجانبه و چند جانبه بين اين كشورها با يكديگر و يا كشورهاي غربي از جمله بريتانيا برآمدند.
در زمينه اطلاعات نيز ايران و انگلستان قبل از خروج نيروهاي بريتانيايي از اين حوزه به هماهنگي‌هاي لازم اقدام نمودند كه مهم‌ترين آن تبادل اطلاعات براي كنترل منطقه بود و از توانمنديهاي ديگر در اين حوزه نيز استفاده كردند. مهم‌ترين اقدامات ساواك و اينتليجنت سرويس براي جمع‌آوري اطلاعات حول محورهاي ذيل بود:
1ـ كنترل رژيم‌هاي وابسته به بلوك شرق و عناصر اطلاعاتي و نظامي آنان در كشورهاي قطر ـ عراق ـ جمهوري دموكراتيك خلق يمن ـ كويت ـ عمان ـ امارات ـ بحرين و...
2ـ كنترل مقامات سياسي و اطلاعاتي شوروي
3ـ كنترل گروههايي با گرايش چپي و برانداز
4ـ ارتباطات سياسي، اقتصادي و نظامي كشورهاي منطقه با ساير دول
5ـ كنترل مخالفان ايراني رژيم پهلوي
اسناد تبادل حكايت از ارزشمند بودن اين همكاريها در حوزه خليج فارس براي ساواك مي‌باشد و عليرغم ارتباط ساواك بارها سرويس‌هاي مطرحي همچون سيا و موساد، اما اسناد MI-6 از اهميت ويژه‌اي برخوردار بود. درخواست اداره بررسي اداره كل هفتم به مديريت آن سازمان گوياي اين مطلب مي‌باشد.
از بين سرويس‌هاي خارجي، سرويس انگلستان در گذشته اطلاعات جالب و مفيدي درباره امارات خليج فارس ارسال مي‌داشت، اما بيش از يك سال است اين گزارشات به حداقل رسيده به طوري كه پس از ماهها اخيراً (اواخر آبانماه) گزارشي از وقايع امارات متحده عربي در شهريور و مهر 2536 واصل شده است كه حاوي مطالب آشكار مي‌باشد... در ادامه سند كارشناس موضوع خواهان فعال نمودن منبع موردنظر بوده است.
شناسايي و كنترل سازمانهاي برانداز در خليج فارس از جمله جبهه آزاديبخش خلق خليج عربي، جبهه آزاديبخش دموكراتيك ملي عمان و خليج عربي، جنبش ناسيوناليست‌هاي عرب، دفتر سياسي جنبش انقلابي خلق در عمان، جنبش انقلابي خلق، حزب كار عربي، حزب بعث، جبهه آزاديبخش ملي.

5ـ5ـ فلسطين، لبنان، سوريه و اردن
با اشغال سرزمين كشورهاي اسلامي توسط رژيم صهيونيستي و جنگ، قتل و غارت و آوارگي مردم مسلمان كشورهاي فلسطين و لبنان و وقوع چندين جنگ بين دشمن غاصب صهيونيستي و كشورهاي مسلمان، باعث شد مردم مسلمان منطقه و مبارزين كشورهاي فوق، ضمن درگيري و جنگ با دشمن صهيونيستي از حاميان آن رژيم در ساير نقاط جهان از جمله اروپا غافل نبودند. به همين دليل بعضاً عملياتي عليه اهداف رژيم صهيونيستي در آن كشورها انجام مي‌دادند. لذا سرويس اطلاعاتي ايران نيز كه با اسرائيل و سازمان موساد رابطه تنگاتنگ و نزديكي داشت به همكاري براي شناسايي و تبادل اطلاعات در اين زمينه نيز اقدام كردند و ساواك با MI-6 نيز به تبادل اطلاعات در اين رابطه پرداخت. اسناد تبادل از تلاش بي‌وقفه دو سرويس براي كنترل هر چه بيشتر عناصر فعال مبارزاتي و تضعيف گروهها و كشورهاي مورد نظر برآمدند. اطلاعات موجود به لحاظ موضوعي گسترده و شامل زواياي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي، نظامي و فرهنگي گروهها و كشورهاي متخاصم با رژيم صهيونيستي را دربر مي‌گرفت. برخي از محورهاي عمده اسناد بدين شرح مي‌باشد:
1ـ شناسايي پايگاه‌ها و پادگانهاي آموزشي گروههاي مبارز فلسطيني در كشورهاي منطقه و رهبران و عناصر تعيين كننده آنها
2ـ جمع‌آوري اطلاعات از انواع سلاحهاي استفاده شده و محل تأمين آن و مسائل مالي و تداركاتي
3ـ پيگيري اختلافات درون تشكيلاتي و هدايت و حمايت عوامل نفوذي خودي و بهره‌برداري از اختلافات دروني آنها
4ـ جمع‌آوري اطلاعات از كشورهاي اسلامي در زمينه‌هاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي و اجتماعي، روابط كشورها با هم و اتحاد و انشقاق و...
5ـ شناسايي و كنترل انقلابيون ايراني خارج از كشور در لبنان، سوريه، مصر و... در رابطه با دستگيري يكي از مبارزين فلسطيني توسط سرويس‌هاي اطلاعاتي و امنيتي انگلستان سند تبادل مي‌نويسد:
مقامات پليس انگلستان يك فرد فلسطيني بنام فهد محي متولد 1956 اورشليم فرزند محي‌الدين را به اتهام حمله به اتوبوس شركت هواپيمايي اِل‌آل و كشتن يك ميهماندار اسرائيلي بازداشت كرده‌‌اند. نامبرده ضمن بازجويي اعتراف نمود در بيروت توسط شخصي به نام تارك (رئيس واحد متبوعه وي) براي اين مأموريت توجيه و در حدود دو هفته قبل نيز به لندن وارد شده است. در ادامه سرويس انگلستان اطلاعات بيشتري را در اين مورد از ساواك درخواست نموده است.
آنچه تا اينجا ذكر شد حكايت حجم وسيع همكاريهاي دو سرويس بود كه طرفين از آن رضايت داشتند، در اين قسمت به ارزيابي ساواك راجع به همكاريهاي اطلاعاتي دو سرويس در حوزه‌هايي كه قبلاً ذكر شد، نيازهاي آتي و درخواست همكاري بيشتر از سرويس انگلستان در قالب سندي مي‌خوانيم: درباره مبادله اطلاعات بين دو سرويس: تبادل اطلاعات بين دو سرويس كه بر اساس فهرست نيازمنديهاي اطلاعاتي مبادله شده صورت مي‌گيرد براي ساواك اهميت و ارزش قابل توجهي داشته و در طول مدت اين همكاري گزارشهاي مفيدي دريافت داشته‌ايم و درباره گزارشهاي مبادله شده نيز نظر ساواك به موقع به آن سرويس منعكس گرديده است. با توجه به امكانات و دسترسيهاي آن سرويس انتظار داريم به نيازمنديهاي اساسي ما در كشورها و مناطق هدف كه مي‌تواند به وسيله آن سرويس تأمين گردد پاسخ داده شود. به عنوان مثال گزارشهاي محدودي كه درباره عراق دريافت شده بسيار سودمند بوده است و به همين جهت موجب امتنان خواهد بود كه گزارشهاي بيشتري درباره عراق به ويژه درباره موقعيت رژيم ـ نفوذ شوروي در اين كشور ـ فعاليت‌هاي عراق در خليج فارس و وضع روابط دولت و اكراد دريافت نماييم.
درباره كويت (فعاليت‌هاي عوامل مخالف رژيم) امارات متحده عرب (اختلافات داخلي شيوخ) قطر و بحرين (عوامل برانداز و فعاليت‌هاي آنها) نيز مطالب زيادي دريافت ننموده‌ايم. همچنين دريافت اطلاعاتي از فعاليت‌هاي عربستان سعودي و كويت در خليج فارس مورد نياز ما مي‌باشد و گزارشهايي كه از فعاليت بعثي‌ها در خليج فارس دريافت شده سودمند بوده و مورد توجه مي‌باشد.
گزارشهايي كه درباره «نهضت بلوچستان آزاد» دريافت شده مفيد بوده و در ادامه وصول اين گزارشها موجب امتنان خواهد بود. ضمناً دريافت اطلاعات خواسته شده درباره افغانستان نيز مورد توجه ما است. بايد خاطرنشان گردد كه اظهارنظرهاي آن سرويس درباره گزارشهايي كه از ساواك دريافت مي‌نمايد مورد استقبال ما است و تاكنون از اين نظريات در هدايت عوامل جمع‌آوري بهره‌برداري گرديده است.

6ـ 5ـ قاره آفريقا
رژيم پهلوي در زمان رياست جمهوري عبدالناصر، با مصر اختلاف سياسي داشت و دليل اين اختلاف حمايت مصر از فلسطين و روابط ايران با رژيم صهيونيستي بود. لذا ايران با كشورهايي كه گرايش به شوروي و بلوك شرق داشتند رابطه حسنه نداشت و معمولاً روابطي همراه با تشنج بود كه گاهي به ستيز‌جوييها و بگو و مگوها و نطق‌هاي تند عليه يكديگر نيز چاشني آن مي‌شد. در منطقه شاخ و شمال آفريقا، كشورهاي ديگري از جمله ليبي، الجزاير، مراكش (مغرب) و در شاخ آفريقا سودان، جيبوتي، اريتره، سومالي و اتيوپي وجود داشت كه اين كشورها هر كدام به دول غربي و شرقي روابطي داشتند و در اين منطقه به نوعي جنگ سرد بين بلوك شرق و غرب حاكم بود. مثلاً ايران با بعضي از رژيم كه در دايره بلوك‌بندي كشورهاي غربي بودن رابطه داشت مثل مراكش (مغرب) و با بعضي مثل ليبي مخالفت داشت. از طرفي رابطه ايران با بلوك غرب باعث شده بود اين كشور جزء توابع و اقمار دول غربي محسوب شود و مخالف با كشورهاي شرقي و بلوك شرق، لذا در شاخ و شمال آفريقا ايران مصالحي داشت و نياز به جمع‌آوري اطلاعات و براي رسيدن به مقصود در اين حوزه نيز با سرويس انگلستان تبادل داشت و از اطلاعات يكديگر بهره‌برداري مي‌كردند. كشورهايي كه به شوروي گرايش داشتند، از طرف حاميانشان از جمله عراق، كره شمالي و شوروي و... كمك دريافت مي‌كردند. در مقابل كشورهاي بلوك غربي مثل آمريكا به مخالفان آنها كمك مي‌رساند: در حال حاضر احزاب اتحاديه جوانان سومالي (SVL) اتحاديه بزرگ سومالي ـ ESL ـ مجمع دمكراتيك سومالي ـ SDU ـ كه داراي افكار متمايل به كمونيسم مي‌باشند در سومالي فعاليت دارند. اكثريت اعضاء اين احزاب را كه از دولت كوبا و حزب كمونيست ايتاليا كمك دريافت مي‌‌كنند، جوانان تحصيلكرده در شوروي را تشيكل مي‌دهند كه در سومالي داراي مشاغلي مهم مي‌باشند.
به هر حال رژيم در منطقه شمال و شاخ آفريقا بنا به مصالح شخصي و يا مصالح غربي و دستور آنان مسائل آنجا را پيگيري مي‌كرد و مسئول اطلاعات خارجي ساواك درباره ملاقات خود با معاون مديركل خاورميانه سرويس انگلستان از او درخواست تبادل اطلاعات حوادث و وقايع آن منطقه را نموده و شرح اين ملاقات را به مافوق خود گزارش مي‌كند:
به عرض جناب قائم‌مقام ساواك رسيد كه از مقام مزبور خواسته شد: «هرگاه اطلاعات بيشتري در زمينه رويدادهاي كشورهاي آفريقايي مانند سومالي، جيبوتي، آنگولا، آفريقاي جنوبي، ليبي و غيره ارسال و ضمناً اطلاعات مهم مربوط به مسائل حاد روز از قبيل بحران لبنان سريعتر تحويل شود، مزيد تشكر خواهد بود.

6ـ ساير موضوعات اطلاعاتي
تروريسم بين‌الملل: از ديگر موضوعات مورد علاقه مبادله بين دو سرويس مقوله تروريسم بود. اطلاع گروه‌هاي تروريستي بين‌المللي براي دو سرويس از اهميت ويژه‌اي برخوردار بود. البته تروريستي كه از ديد رژيم پهلوي و كورهاي غربي تعريف مي‌شد و آنان مبارزان فلسطيني و ايراني را نيز جزء اين گروه دانسته و براي مقابله با اين افراد و جريان و گروهها تبادل اطلاعات داشتند. اما گروه‌هاي تروريستي ديگري نيز بودند كه در سطح بين‌المللي مطرح بوده مثل سازمان تروريستي ارتش سرخ ژاپن يا گروه كارلوس كه گاهاً با گروههايي از كشورهاي عربي و غيره در تماس بودند. سندي در اين زمينه مي‌نويسد:

1ـ6ـ الف: سازمان تروريستي ارتش سرخ ژاپن
1ـ سازمان تروريستي ارتش سرخ ژاپن يك سازمان چپ گراي ماركسيستي مي‌باشد.
2ـ سازمان تروريستي ارتش سرخ ژاپن با سازمان وابسته به وديع حداد ارتباط دارد و...
سندي ديگر صحبت از تشكيل كنفرانس مشترك بين گروههاي تروريستي با گروه كارلوس در قبرس مي‌باشد:
در هفته اول ارديبهشت قرار بود كنفرانسي از گروه جرج حبش ـ ارتش سرخ ـ گروه كارسول و برخي از گروههاي افراطي مقيم قبرس در قبرس تشكيل جلسه دهند. اين كنفرانس زير نظر دولت ليبي اداره خواهد شد و منظور آن تهيه طرح اخلالگري و آشوب در خاورميانه خواهد بود. همچنين اسناد به شكل‌گيري گروهي به نام نور اشاره دارد.

2ـ6ـ همكاري براي كنترل و دستگيري مخالفان ايراني رژيم پهلوي
يكي از مهم‌ترين درخواست‌هاي ساواك از سرويس انگلستان، درخواست همكاري و مساعدت براي كنترل نيروهاي مخالف رژيم در انگلستان و اروپا براي ايجاد محدوديت فعاليتشان در آن مناطق را داشت. رژيم پهلوي به دليل ماهيت استبدادي كوچكترين و كمترين مخالفت را برنمي‌تابيد و فعالين خارج كشور با توجه به جوّ سياسي آن كشورها و گاهاً با اغراض سياسي و اقتصادي و فشار وارد نمودن به رژيم پهلوي، در كشورهاي اروپايي تا حدودي مي‌توانستند در چارچوب معيني به فعاليت‌هاي تبليغي‌شان بپردازند.
اما رژيم پهلوي تحمل اين حداقل‌ها و اعتراضات را نيز نداشت و از سرويس انگلستان مستمراً درخواست ايجاد محدوديت براي مخالفان رژيم را مي‌نمود و آن نيز از طريق هماهنگي با MI-5 به همكاري با ساواك پرداختند و اقدام به دستگيري و ايجاد محدوديت براي مخالفين رژيم پهلوي در انگلستان برآمدند. يا سرويس انگلستان در حوزه خليج فارس همكاري نزديكي با ساواك براي شناسايي و معرفي مخالفين رژيم به ساواك مي‌نمود؛ ساواك در جلسات مشترك به تشريح و معرفي اين كشورها براي مقابله طرف انگليسي مي‌پرداخت: در ملاقات نماينده اداره كل سوم مطالبي درباره تاريخچه كنفدراسيون دانشجويان ايراني، نحوه فعاليت آن در اروپا و آمريكا بيان داشت و نيازمنديهاي امنيت داخلي را در زمينه اين فعاليت‌ها تشريح و درخواست نمود كه آقاي شپرد زمينه همكاري و كمك سرويس (س) و پليس اين كشور را با رئيس نمايندگي ساواك در لندن (آقاي جهان‌بين) فراهم نمايد.
سندي درباره همكاري بين نمايندگي ساواك در لندن و اسكاتلنديارد براي كنترل و عكسبرداري از اسناد فردي به نام خليل رستم‌خاني مي‌نويسد: با توجه به گزارشات واصله در مورد رفت و آمد مداوم خليل رستم‌خاني به كشورهاي اروپايي و تماس وي با مسئولين كنفدراسيون در كشورهاي مزبور به نظر مي‌رسد كه مدارك ارزنده‌اي در منزل مسكوني وي موجود باشد عليهذا در جلسه‌اي با همكاران اسكاتلنديارد مذاكره و خواسته شد تا چنانچه امكان داشته باشد با استفاده از همكاران آنان در يك موقعيت خاص و با استفاده از غيبت وي به منزل مسكوني نامبرده ورود پنهاني شود. همكاران مذكور خصوصاً افسر رابط به اين نمايندگي قول همكاري در اين مورد را داده و ضمناً‌ اين مقدمه ورود پنهاني به منزل ديگر گردانندگان گروههاي مخالف در صورت موافقت خواهد بود.

7ـ همكاريهاي آموزشي و فني و تجهيز ساواك
سابقه چند سده‌اي فعاليت اطلاعاتي بريتانيا و اهداف گوناگون و متعدد اطلاعاتي آن كشور در سطح بين‌المللي باعث عطف توجه آن سرويس به ابزار و آلات جاسوسي و خبرگيري براي رسيدن به استانداردهاي بالاي اطلاعاتي در شقوق مختلف آن مي‌گرديد و دليل گرايش سرويس‌هاي اطلاعاتي اكثر كشورها به اينتليجنت سرويس استفاده از آخرين اختراعات اين سرويس در زمينه جاسوسي و ضدجاسوسي بود، لذا عليرغم اينكه ساواك با سرويس‌هاي عمده و مطرحي همچون سيا و موساد تبادل و همكاري داشت اما خود را بي‌نياز از مبادله آموزشي و فني با سرويس انگلستان نمي‌ديد و براي فراگيري و كسب آخرين فن آوري‌هاي اطلاعاتي درخواست آموزش، خريد تجهيزات بازجويي تحت فشار، شنود، فيلم‌برداري و... از آن سرويس را داشت و در طول مدت همكاري و تبادل يكي از موارد مهم همكاري، فعاليت براي ارتقاء سطح آموزش و كسب آخرين دستاوردهاي فني و اطلاعاتي انگلستان بود. در اين قسمت براي داشتن ديدي كلي از حجم و سطح اين ارتباطات، تبادلات آموزشي و فني را به عنوان دو بخش آموزشي و فني تقسيم و جداگانه هر كدام از آنها را به صورت جزئي‌تر تشريح مي‌نماييم.

8ـ آموزش
ارتشبد حسين فردوست در خاطراتش به گوشه‌اي از آموزش‌هايي كه توسط سرويس‌هاي انگلستان ديده را بيان مي‌كند كه شامل آموزش تلخيص و ارزيابي خبر، آموزش حفاظت، گزارش نويسي، آموزش شبكه‌هاي پنهان اطلاعاتي، آموزش استخدام و عضويابي و اطلاعات و ضداطلاعات مي‌باشد. ولي اينگونه آموزش‌ها ارتباطش با ساواك كم بود و بيشتر براي تأمين دفتر ويژه اطلاعات كه مستقل از ساواك عمل مي‌كرد را دربر مي‌گرفت ولي بعضي از آموزش‌ها به دليل قائم‌مقامي او در ساواك به طور طبيعي در ساواك نيز استفاده مي‌شد. ولي محور مطالب اين قسمت تبادلات ساواك با اينتليجنت سرويس مي‌باشد.

9ـ آموزش‌هاي فني و اطلاعاتي
مقوله آموزش و مهارت‌هاي فني ـ اطلاعاتي از مهم‌‌ترين پيش شرط‌هاي كار اطلاعاتي ـ امنيتي است. براي ساواك به عنوان سازمان اطلاعاتي ـ امنيتي بهره‌گيري از آموزشهاي فني و اطلاعاتي جايگاه مهمي داشت... ساواك تحت هدايت و مديريت سيا و آمريكا تشكيل شد و به تبع آن بخش اعظمي از آموزش آن نيز بر عهدة اين سازمان قرار گرفت. از ديگر سرويس‌هاي اطلاعاتي غرب كه بسياري از نيروهاي ساواك را آموزش مي‌داد، MI-6 بود. مديران و افسران ارشد، برخي دوره‌هاي عالي آموزش را زيرنظر آنها در انگلستان مي‌گذرانيدند. همكاري ساواك با MI-6 در رابطه با تكنولوژي اطلاعاتي و ابزارآلات مربوطه از مزيت‌هاي متعددي برخوردار بود. سابقه طولاني فعاليت‌هاي اطلاعاتي كشور انگلستان و بهره‌گيري از آخرين دستاوردهاي علمي در زمينه جاسوسي و ضدجاسوسي و داشتن تجربه زياد در اين زمينه مهم‌ترين دلايل همكاري با آن سرويس بود. لذا تبادلات MI-6 با ساواك در اين رابطه به طور كلي در دو زمينه الف) آموزش‌هاي فني و اطلاعاتي و ب) خريد وسايل و ابزار پيشرفته جاسوسي و ضدجاسوسي را شامل مي‌شد و دو طرف از آن استقبال مي‌كردند.

الف) آموزش‌هاي فني و اطلاعاتي:
آموزش يكي از اركان مهم هر سازمان مي‌باشد. اما اين مقوله در يك سازمان اطلاعاتي با توجه به پيچيدگي‌هاي كار اطلاعاتي مهم‌تر و از اولويت بيشتري برخوردار است. زيرا هر سازمان اطلاعاتي سعي مي‌نمايد از آخرين استانداردهاي علمي و آموزشي بهره‌برداري نمايد. لذا سازمان اطلاعاتي براي پيگيري و انجام امور محوله به آن نياز داشته و هر سازمان اطلاعاتي كه از آخرين دستاوردهاي علمي روز و اختراعات و اكتشافات استفاده نكند نمي‌تواند در رسيدن به اهداف و برنامه‌هايش موفق باشد. اهميت اين مسئله هنگامي دوچندان مي‌شود كه بدانيم رقيب و حريف اطلاعاتي از همان تكنولوژي كه ما استفاده مي‌كنيم، استفاده مي‌نمايد و حتي سعي مي‌نمايد با ابتكارات اطلاعاتي و علمي و بهينه كردن ابزار اطلاعاتي و ضد اطلاعاتي از ما جلوتر باشد. با اين استدلال بديهي است كه هر سرويس اطلاعاتي سعي مي‌نمايد از بالاترين و آخرين استانداردهاي علمي و آموزشي برخوردار باشد تا بتواند در جنگ اطلاعاتي بازنده و مغلوب رقباي قدرتمند نشود. سازمان اطلاعاتي و امنيتي رژيم پهلوي ـ ساواك ـ نيز به دلايل مختلف به اين مهم نياز بنيادي داشت و سعي مي‌نمود نيازمنديهايش را به طرق مختلف برآورده نمايد و اسناد تبادل حكايت از درخواست‌هاي مكرر رؤساي ساواك از رؤساي اينتليجنت سرويس براي آموزش كارمندانش مي‌باشد. در اين قسمت به گوشه‌اي از دوره‌هاي آموزشي طي شده توسط پرسنل ساواك در لندن اشاره مي‌گردد.

10ـ دوره ضداطلاعات و اطلاعات
ساواك با استفاده از تجربيات ممتد MI-6 سعي مي‌نمود در اين موضوع نيز از آن سرويس استفاده نمايد. و توان اطلاعاتي و ضداطلاعاتي خودشان را ارتقاء دهند. به همين دليل در دوره‌هاي آموزشي MI-6 شركت مي‌نمود: سينماي ضدجاسوسي انگلستان.
طبق تصويب تيمسار ارتشبد رياست ساواك مقرر است پنج نفر از كارمندان اداره كل هشتم و يك نفر از اداره كل آموزش و يك نفر مترجم از تاريخ پانزدهم شهريور 1355 به مدت يك هفته در سمينار مشترك ضدجاسوسي ايران و انگلستان در لندن تشكيل خواهد شد شركت نمايند.
1ـ10ـ دوره الكتريكي
اعزام پرسنل ساواك براي ديدن دوره‌هاي مختلف فني و الكترونيكي نيز از موارد ديگر اين همكاريها بود. اداره كل ششم ساواك كه مسئوليت فني و تجهيزات را برعهده داشت متخصصين موردنظر را براي كسب آموزشهاي لازم به لندن اعزام مي‌كرد: دوره ويژه الكترونيك در انگلستان.
بنا به پيشنهاد سرويس انگلستان و تصويب رياست معظم ساواك مقرر است دوره‌اي در زمينه كشف و خنثي كردن جديدترين وسائل و متدهاي استراق سمع در انگلستان برگزار مي‌شود.

2ـ10ـ بازديد از زندانهاي انگلستان
براي حفاظت از زندانهاي رژيم و مراقبت هر چه مطمئن‌تر از زندانيان، مسئولين ساواك تعدادي از كارمندانش را براي بازديد از زندانهاي انگلستان نمود تا از نحوه حفاظت زندانها و نوع ساختمان‌هاي زندان در آنجا آشنا شده و تكنولوژي و تجربيات لازم را منتقل نمايند: در اجراي اوامر در تاريخ 4/9/53 با رابط سرويس انگلستان ملاقات و به او اظهار داشتم كه چندي پيش عده‌اي از كارمندان ساواك از زندان‌هاي انگلستان ديدن نموده‌‌اند. به دنبال اي مسافرت ساواك مايل است يك نفر كارشناس امور ساختماني از طرف ساواك مجدداً به انگلستان مسافرت نموده و از زندان‌هاي آنجا بازديد به عمل آورد تا پس از بازگشت به ايران مانند آنها را در ايران بسازد و...

3ـ 10ـ تبادل فيلم‌هاي آموزشي
بخشي از آموزش را فيلم‌هايي با محتواي آموزشي تشكيل مي‌داد، ساواك از طريق حفاظت سنتو نيز فيلم‌هايي كه آموزشي بود دريافت مي‌كرد و اسناد موجود حكايت از اين مطلب مي‌باشد كه حجم عمده‌اي از آموزشها از اين طريق انجام مي‌گرفت: آقاي منوچهر نادري ليست فيلم‌هاي موردنياز اداره كل آموزش را كه در دوره آموزش حفاظتي سنتو در سال جاري ارائه شده بود به رابط سرويس داد و از طرف اداره كل آموزش درخواست نمود كه فيلم‌هاي مزبور به طور امانت و يا براي فروش در اختيار اداره كل آموزش گذاشته شود.

4ـ10ـ آموزش روابط عمومي
به دنبال تقاضاي ساواك در رابطه با ويژگي‌هاي يك كارشناس آگاه به امور روابط عمومي، سرويس انگلستان اعلام نمود حاضر است آموزش لازم را به فرد اعزامي بدهد به شرطي كه اين ساواك حدود كار، اختيارات و سطح حوزه مديريت وي را مشخص كند.

5ـ 10ـ آموزش مكاتبه‌اي
گاهي اوقات نيز در قالب مكاتبه آموزش انجام مي‌گرفت. مثلاً دي سندس از اهميت استفاده از زنان در تعقيب و مراقبت و برتري و مزيت آن نسبت به تيم مردان و يا مخلوطي از زن و مرد مي‌نويسد:
1ـ اگر سوژه مرد باشد بانوان در تعقيب و مراقبت خيلي مفيد هستند. از طرف ديگر سوژه زن زودتر از سوژه مرد يك زن تعقيب كننده را شناسايي مي‌‌كند.
2ـ استفاده از بانوان و آقايان در يك تيم مختلط در محله‌هايي كه زن و مرد به راحتي مي‌توانند معاشرت و آمد و شد داشته باشند، بسيار مؤثر است اما استفاده از تيم مختلط در بعضي از نقاط تهران و شهرستانها ممكن است با اشكال روبرو شود. گاهي اوقات پرسنلي از ساواك در دوره‌هاي توجيهي پيمان سنتو كه توسط اينتليجنت سرويس در لندن برگزار مي‌شد شركت مي‌كردند و آموزش‌هايي كه محورهاي آن گوناگون بود، صورت مي‌گرفت.

ب) خريد وسايل فني
عقب‌ماندگي رژيم پهلوي در رشته‌هاي گوناگون صنعتي باعث وابستگي آن به خارج شده بود، لذا در زمينه اطلاعاتي نيز بيشتر ابزار فني اطلاعاتي از خارج كشور وارد مي‌شد و مهم‌ترين سرويس‌هايي كه تجهيزات اطلاعاتي ساواك را تأمين مي‌كردند، سازمان موساد، سيا و اينتليجنت سرويس بودند. از جمله مهم‌ترين وسايلي كه به انگلستان براي تجهيز ساواك سفارش داده مي‌شد عبارت بودند از:
1ـ تلويزيون مدار بسته
2ـ انواع دوربين‌هاي فيلمبرداري در شب
3ـ انواع و اقسام ميكروفن
4ـ انواع گوناگون ضبط صوت و شنود
5ـ فلزياب مخصوص كنترل پاكات مشكوك
6ـ دوربين
دو سرويس از نمايشگاههاي تجهيزات فني كه در لندن برگزار مي‌شد مطلع بوده و پرسنل ساواك براي آشنايي با آخرين دستاوردهاي فني از اين نمايشگاهها بازديد و وسايل موردنياز را سفارش مي‌دادند.
11ـ نشست‌هاي دوجانبه مشترك
دو سرويس براي بررسي و تجزيه و تحليل همكاريهاي اطلاعاتي و ارزيابي آخرين دستاوردهايشان با فاصله زماني معين در بالاترين سطح به مذاكره با هم مي‌پرداختند و طرح مباحث مورد علاقه دو طرف، نيازمنديهاي جديد و نوع همكاري براي دستيابي به اهدافشان به مشورت مي‌نشستند. حضور رئيس ساواك در جلسات بيانگر اين موضوع مي‌باشد كه ساواك در بالاترين سطح در اين مذاكرات شركت مي‌كرد و از مسئولين MI-6 معمولاً در سطح معاون خاورميانه سرويس بود، بعضي از مهم‌ترين موضوعات طرح شده در اين جلسات عبارت بود از:
1ـ اوضاع عراق
2ـ شوروي سابق
3ـ افغانستان
4ـ پاكستان
5ـ شبه قاره (هندوستان و بنگلادش)
6ـ فلسطين، اردن، لبنان و سوريه
7ـ شاخ و شمال آفريقا (مصر ـ سودان ـ ليبي ـ سومالي ـ جيبوتي ـ اتيوپي)
8ـ عربستان
9ـ يمن شمالي و جنوبي
10ـ كشورهاي حوزه خليج فارس (كويت ـ قطر ـ بحرين ـ امارات ـ‌ عمان)
دستور مذاكرات سال 1349 بين نصيري و داسيلوا بدين شرح اعلام شد:
1ـ گسترش منابع ساواك و اينتليجنت سرويس در خليج فارس
2ـ طرح‌هاي ساواك در زمينه گسترش آتي در خليج فارس و نقشي را كه انتظار مي‌رفت ساواك در خليج فارس ايفا نمايد، به ويژه پس از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه.
3ـ ارزيابي ساواك درباره مقاصد عراق در خليج فارس و خطري كه از جانب عراق متوجه كويت بود.
4ـ ارزيابي ساواك از اختلافات عراق و مصر
5ـ ارزيابي ساواك درباره مسئله اكراد، بديهي است آقاي داسيلوا نظرات سرويس اطلاعات انگلستان را درباره نكات فوق بيان مي‌نمايد.

12ـ نتيجه
با ظهور نشانه‌هاي فروپاشي رژيم پهلوي و درك اين مهم توسط نهادهاي سياسي و اطلاعاتي انگلستان، مسئولين اطلاعاتي ابتدا بر آن شدند تا بر حجم كمك‌ها به رژيم بيفزايند تا بتوانند رژيم را از وضعيت بحراني برهانند و با اقدامات بعدي،‌ همچون گذشته موقعيت شاه را تثبيت نمايند و مجدداً بساط غارتگري‌شان را ادامه دهند و رژيم پهلوي آلت دست آنان و مجري دستوراتشان باشد. اما انقلاب اسلامي اين بار با حركتهاي بنيان‌برافكن استبداد و استعمار خود تمام موانع را از سر راه برمي‌داشت و به طليعه پيروزي نزديك مي‌شد. ماههاي منتهي به سقوط رژيم پهلوي، ماههاي نگراني و اضطراب دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي غربيان، سيا، موساد و MI-6 بود و تحولات به نحوي رقم مي‌خورد كه قدرت تصميم‌گيري را از رژيم و حاميان خارجي آن سلب كرده بود و به تدريج به اين نتيجه رسيدند كه پيروزي انقلاب حتمي، پس بايد براي بعد از پيروزي انقلاب فكري بيانديشند و خودشان را آماده مبارزه با نظام اسلامي بنمايند.
اولين اقدام در اين زمينه خارج نمودن مستشارانشان از ايران و به لحاظ اطلاعاتي، حفظ جاسوسان و منابع براي ادامه كار و جلوگيري از لو رفتن آنان بود لذا به دنبال امحاء يا انتقال اسناد و مداركشان برآمدند. يكي از مهم‌ترين اين‌گونه مدارك، اسناد همكاري دو سرويس اطلاعاتي رژيم پهلوي و انگلستان بود‌ه پرده از بسيا ري از مسائل برمي‌داشت.
لذا MI-6 بر آن شد تا اسناد تبادل را از ساواك پس بگيرد تا در صورت سقوط رژيم، لااقل منابع و عواملش در ايران لو نروند. اما بيان اين مطلب به سران ساواك دشوار بود و تحليل‌ها و حرف و حديث‌هاي گوناگوني را به دنبال داشت، اما گريزي از اين موضوع نبود و با انواع و اقسام تعارفات و بهانه‌ها درخواست برگشت دادن اسناد تبادل شدند ولي مسئولين ساواك، رژيم را پاياتر و ماندگارتر از آن مي‌دانستند كه با درخواستي اينچنيني اسناد را برگردانند و از طرفي اين عمل به لحاظ رواني حكم خودكشي را برايشان داشت و موضوع براي پرسنل ساواك و يا حداقل افراد دست‌ اندركار تبادل غيرقابل توجيه بود. لذا با توجه به تبعاتي كه اين كار داشت اصل موضوع را رد كردند. و اين قول را به سرويس حريف دادند كه از اسناد حفاظت بيشتري خواهد شد.
اگر چه پيگيري‌هاي MI-6 تا روز قبل از مراجعت تاريخي امام خميني(ره) از پاريس به تهران همچنان ادامه داشت اما نتيجه‌اي عايد دستگاه اطلاعاتي انگلستان نشد و با پيروزي انقلاب اسلامي و برچيده شدن نظام ستم‌شاهي، ساواك منحل و بر همكاري‌هاي گذشته كه در خدمت دستگاه‌هاي حيله‌گر و سياستمداران زورمدار غربي بود خط بطلان كشيده شد.


برچسب‌ها: رابطه ساواك با اينتليجنت سرويس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:58 |
چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۱۱

آمريكاييان پس از نفوذ روزافزون خود در ايران و شدت يافتن جنگ سرد به اين نتيجه رسيدند كه رژيم‌هاي ديكتاتوري وابسته در مقابل نفوذ انديشه‌هاي چپ‌گرايانه و مقابله با نفوذ اتحاد جماهير شوروي، بايد مورد حفاظت قرار گيرند. لذا طرحي را براي اين منظور به شاه پيشنهاد كردند. شاه با آن موافقت كرد و تأسيس ساواك در دستور كار قرار گرفت. لايحه‌ي سازمان اطلاعات و امنيت كشور توسط دولت علاء تهيه و در شهريور 1335 به مجلس سنا ارسال شد و لايحه با اكثريت آراي قريب به اتفاق نمايندگان سنا تصويب شد. سرانجام لايحه در 23 اسفندماه در مجلس شوراي ملي مطرح و بدون هيچ بحث و مخالفتي به تصويب رسيد. علاء در فروردين‌ماه 1336، به دستور شاه كناره‌گيري كرد و منوچهر اقبال در 15 فروردين به نخست‌وزيري منصوب شد. وي همان روز در فهرست وزراي خود، سرلشكر تيمور بختيار را به عنوان معاون نخست‌وزير و رئيس سازمان امنيت كشور معرفي كرد و اين ‌گونه دوره‌ي اول ساواك ـ كه آن را دوره‌ي تأسيس و شدت عمل نامگذاري كرده‌اند ـ به مديريت تيمسار بختيار آغاز به كار كرد. بختيار علاوه بر شكنجه و سركوب، ساواك را وسيله‌اي براي ثروت‌اندوزي خود قرار داده بود. به گفته‌ي فردوست، او «براي يك حاجي بازاري پرونده‌ي توده‌اي درست مي‌كرد و او را به زندان مي‌انداخت و به واسطه‌ي او، معاونش علوي‌كيا به زنداني بخت‌برگشته مراجعه مي‌كرد و با دريافت ميليون‌ها تومان، او را آزاد مي‌كرد.
تيمور، زمين‌هاي مرغوب تهران و املاك زراعي مرغوب هم قبول مي‌كرد. در سال‌هاي رياست بر ساواك، ثروت بختيار به ميلياردها تومان رسيد و مجموعه‌ي جواهرات و طلاجات و اشياي عتيقه‌ي او بي‌نظير شد». پس از روي كار آمدن دولت اميني و اعلام برنامه‌ي اصلاحات، اميني پيشنهاد كرد بختيار را به دليل فساد مالي و تنفر شديد عمومي بركنار كند. شاه كه از جاه‌طلبي بختيار به شدت به وحشت افتاده بود و آمريكاييان جريان ملاقات وي را به اطلاع شاه رسانده بودند، از اين پيشنهاد استقبال كرد و در اسفند 1339 بختيار را براي هميشه، از گردونه‌ي قدرت در ايران خارج كرد.
پس از بركناري بختيار، معاون اول او و سرلشكر حسن پاكروان به رياست ساواك منصوب شد. پاكروان برعكس بختيار، از چهره‌ا‌ي ملايم برخوردار بود؛ اما در پشت پرده‌ي ملاطفتش با درايت و هوشياري تمام توانست فعاليت ساواك را نهادينه و تشكيلات آن را روزآمد و علمي كند. او بازجويي را تخصصي كرد و ابزار و ادوات پيشرفته‌تري را در خدمت ساواك قرار داد و توانست بسياري از روشنفكران و تحصيلكرده‌ها را به استخدام ساواك درآورد. در دوره‌ي پاكروان، بيشترين برنامه‌ها براي تثبيت نظام شاه تدارك ديده شد. ساواك با استخدام نيروهاي تحصيلكرده، ده‌ها برنامه براي منزوي كردن مخالفان و كارهاي فرهنگي تبليغي در جهت موفقيت رژيم شاه تهيه كرد. دوره‌ي پاكروان، با نهضت امام‌خميني همزمان بود. همو بود كه سرتيپ مولوي، رئيس ساواك تهران را در 2 فروردين 1342 به قم فرستاد و فاجعه‌ي مدرسه‌ي فيضيه را به‌وجود آورد. امام‌خميني در دوره‌ي رياست پاكروان دستگير شد و او بود كه درخواست بازداشت امام را نمود. به دستور پاكروان در محرم همان سال، ده‌ها نفر از روحانيون دستگير شدند و ده‌ها فرمان از پاكروان براي سركوب نيروهاي مذهبي در همان ايام صادر شد.
هويدا در 7 بهمن 1343، ضمن معرفي كابينه‌ي خود، سپهبد نعمت‌الله نصيري، رئيس شهرباني كل كشور را به عنوان معاون نخست‌وزير و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور معرفي نمود. نصيري تمام خصوصيات لازم را براي يك سازمان سركوبگر داشت. نصيري بيش از پاكروان به شاه وفادار بود. او افسري دست‌آموز بود كه بارها وفاداري خود را به شاه به اثبات رسانده بود. وي در قيام 15 خرداد با همكاري سرلشكر اويسي، فرمانده لشكر گارد و سرلشكر پاكروان رئيس ساواك به قتل‌عام مردم پرداخته بود و امتحان خود را در سركوب، با موفقيت نشان داده بود. نقش نصيري پس از سركوب قيام 15 خرداد برجسته شد. وي با حفظ سمت به عنوان فرماندار نظامي تهران منصوب شد و با اين سمت به دستگيري، بازداشت و محاكمه‌ي نيروهاي مبارز پرداخت. اعدام طيب و دوستانش و محكوميت رهبران قيام با اقدامات نصيري به نتيجه رسيد. مهم‌ترين خصلت نصيري، بي‌ادعايي او بود. او هرگز به دنبال جاه‌طلبي نبود و مقامي جز نوكري شاه را نمي‌پسنديد و اين براي شاه امتياز كمي نبود.
ساواك در دوره‌ي نصيري، به اوج وحشيگري خود رسيد. دستگيري‌هاي پي در پي بر مبناي احتمال، شكنجه، بدرفتاري با زندانيان، بازداشت‌هاي طولاني و بدون تفهيم اتهام، سانسور، اختناق، ارعاب و وحشت از اعمال روزمره و معمولي ساواك شده بود. سرانجام، بدنامي بيش از حد نصيري، فشارهاي بين‌المللي و فساد مالي وي موجب شد تا شاه، نصيري را در خرداد ماه 1356، به عنوان سفير ايران به پاكستان تبعيد نمايد و سپهبد ناصر مقدم را به رياست ساواك منصوب كند. هدف از انتصاب مقدم، جانشيني فردي كاردان‌تر، اطلاعاتي‌تر و پيچيده‌تر بود كه نصيري فاقد آن صفات بود. مقدم اين پيچيدگي را تا پايان عمرش حفظ كرد. با همه‌ي تظاهري كه به ملاطفت مي‌كرد، هيچ‌گاه شكنجه را در ساواك قطع نكرد. دستگيري، بمب‌گذاري، و سركوب را ادامه داد و در عين حال با نيروهاي مبارز هم در تماس و مذاكره بود تا راهي براي بيرون رفتن رژيم از بن‌بست پيدا كند. مقدم چون خطر سقوط رژيم را پيش‌بيني مي‌كرد، سعي مي‌نمود با رهبران مذهبي ارتباط برقرار كند و خود را فردي دموكرات جلوه بدهد.
سرانجام، دولت بختيار براي مشروع‌سازي حكومتش، در تاريخ 4 بهمن 1357 لايحه‌ي انحلال ساواك را به مجلس برد و مجلس شوراي ملي و سنا آن را به تصويب رساندند. گرچه در اين لايحه، پيش‌بيني «تأسيس و تشكيل مركز اطلاعات ملي» براي «خدمت به استقلال و حفظ امنيت داخلي و خارجي كشور» شده بود، اما پيروزي انقلاب اسلامي به رژيم چنين مهلتي را نداد. هرچند دولت بختيار هم موفق به انحلال ساواك نشد، ولي نيروهاي انقلاب اسلامي، ساواك را در مقابل خود تسليم كردند.
2) هدف تأسيس ـ ماده‌ي اول قانون تشكيل ساواك، هدف تأسيس آن را «حفظ امنيت كشور و جلوگيري از هرگونه توطئه كه مضر به مصالح عمومي است»، ذكر كرده است؛ اما واقع اين است كه مفاهيمي چون توطئه و مصالح عمومي و حتي امنيت كشور، مفاهيم قابل تفسيري است كه هركس مي‌توانست به نحوي برداشت كند؛ بنابراين هدف تأسيس ساواك را نه در قانون مكتوب، بلكه در انگيزه‌هاي بانيان آن بايد جستجو كرد. بانيان تأسيس ساواك، آمريكا و شاه بودند. انگيزه‌ي اصلي آمريكا در سياست بين‌المللي، مهار كمونيسم با محدودسازي اتحاد جماهير شوروي و حفظ رژيم‌هايي بود كه ابزاري براي محدودسازي بودند. در واقع، انگيزه‌ي اصلي آمريكا از پيشنهاد ساواك، جمع‌آوري اطلاعات و جاسوسي از اتحاد جماهير شوروي و ثبات داخلي ايران به عنوان يك پايگاه مهم بود.
گرچه هدف اصلي تأسيس ساواك مبارزه با كمونيسم بود، ولي با گسترش نارضايتي‌ها، اهداف ساواك نيز توسعه يافت و به قول شاه وظيفه‌ي ساواك مطلع كردن «دولت و رهبران نظامي» از «خائنان و جاسوسان و آشوبگران و خرابكاران حرفه‌اي» بود. شاه، بارها در سخنراني‌هاي خود مشخص كرد كه منظور وي از خائنان كساني بود كه مخالف وي بودند. ساواك در توسعه‌ي سركوب چنان گسترش پيدا كرد كه از نظر آن «مردم فقط دو دسته بودند: آنها كه محمدرضا را قبول داشتند و آنها كه نداشتند. صرف موافق نبودن، موجب قرار گرفتن در ليست سياه و موجب بازرسي دايمي ساواك» مي‌شد. بنابراين گرچه ساواك ابتدا براي مبارزه با كمونيسم و در راستاي سياست آمريكا تأسيس شد، اما با گسترش مبارزات، اهداف آن نيز توسعه پيدا كرد و شامل هر فرد و گروه ناراضي و مخالف هم شد.
3) شكنجه و قتل ـ زدن، فحاشي، شكنجه و كشتن مخالفان توسط ساواك، امري عادي شده بود. البته شكنجه از زمان فرمانداري نظامي امري مرسوم بود. فدائيان اسلام در سال 1334، به بدترين وضع به دستور بختيار، فرماندار نظامي، شكنجه شدند. بعد از تأسيس ساواك، سنت شكنجه همراه با كارمندان و افسران اطلاعاتي به ساواك منتقل شد؛ اما مطابق وضعيت سياسي ايران نوسان پيدا مي‌كرد. بعد از قيام 15 خرداد و كشتن حسنعلي منصور و رياست سپهبد نصيري، شكنجه‌ي روحانيون و نيروهاي مذهبي به اوج رسيد و نهادينه شد. در دهه‌ي 1350 در اوج مبارزات مسلحانه، شكنجه و ضرب و شتم در زندان‌هاي ساواك گسترش يافت. در مورد هركس كه احتمال كار تشكيلاتي داده مي‌شد (ولو مطالعات تشكيلاتي)، شكنجه اعمال مي‌شد؛ گاه فردي به خاطر خواندن يك كتاب سياسي، تحت شكنجه قرار مي‌گرفت تا اعتراف كند چه كسي اين كتاب را به او داده يا راهنمايي كرده است؛ گاه فردي به خاطر داشتن رساله‌ي عمليه‌ي امام خميني تحت شكنجه قرار مي‌گرفت تا اعتراف كند رساله را از كجا تهيه كرده است و گاه افراد به گمان اينكه با گروهي ارتباط عملياتي داشته‌اند، به شدت تحت شكنجه قرار مي‌گرفتند. در نيمه‌ي دهه‌ي 1350، اقسام شكنجه‌هاي پيشرفته متداول شد. شاه نيز به اين پيشرفت اعتراف كرد و در مصاحبه با لرد جنتون در پاسخ به شكنجه‌ي زندانيان گفت: «آنچه مي‌توانم بگويم اين است كه ما هم اين روزها وسايل پيشرفته براي اين‌گونه تحقيقات داريم».
شكنجه‌گران ساواك گاهي چنان با اعمال وقيحانه شكنجه مي‌دادند كه حتي نقل آن هم بسيار سخت و دشوار مي‌نمايد. شكنجه‌گران معروف كميته‌ي مشترك: عضدي، هدايت، رسولي و آرش در سال 1353، براي كشف يك گروه مبارز به بروجرد رفتند. پس از دستگيري اعضاي گروه كه شامل چند زن و دختر مي‌شد، براي وادار كردن گروه به اعتراف، مرتكب شنيع‌ترين اعمال شدند. يكي از كارمندان ساواك به نام نصرالله آزاد كه هنوز رگه‌هايي از انسانيت در وجودش بوده، به عنوان اعتراض گزارشي را تهيه مي‌نمايد. وي در اين گزارش مي‌نويسد:
«در ... زن رئيس گروه، بطري مي‌كردند و عده‌اي هم به تماشا ايستاده بودند. يك روز ديگر يك سپاهي دانش را دستگير و دو نفر از بازجوها به نام ربيعي‌زاده و آرش (فريدون توانگر) يك دهاتي را وادار كردند تا با او عمل ... انجام داد. شب ديگر همسر رئيس گروه را به تخت بستند و بطري به او استعمال كردند، در حالي كه زن حامله بود». يكي ديگر از اعمال وحشيانه ساواك قتل متهمين بود. ده‌ها نفر زير شكنجه‌هاي ساواك به قتل رسيدند كه بيشتر اين قتل‌ها قابل پيشگيري بود.
4) جايگاه ساواك ـ طبق ماده‌ي اول قانون تشكيل ساواك، ساواك سازماني «وابسته به نخست‌وزيري» بود كه «رئيس سازمان، معاونت نخست‌وزير را داشته و به فرمان اعليحضرت همايوني شاهنشاهي منصوب خواهد شد». با اينكه طبق اين قانون ساواك از معاونت‌هاي نخست‌وزير منصوب مي‌شد، ولي در عمل هيچ‌گاه نخست‌وزير نه در تعيين رؤساي آن نقش داشت و نه از عملكرد آن اطلاع داشت. رئيس ساواك و حتي قائم‌مقام و معاونين وي توسط شاه تعيين مي‌شدند، مستقيماً از شاه دستور مي‌گرفتند و تنها به او گزارش مي‌دادند، بدون اينكه نخست‌وزير را در جريان قرار دهند. بنابراين ساواك از اين لحاظ جايگاهي رفيع داشت و بر تمام اركان نظام شاه حكومت مي‌كرد و ابزاري براي سركوب شاه و تأمين منافع بيگانگاني بود كه حامي شاه محسوب مي‌شدند؛ به همين جهت، ساواك به «چشم و گوش شاه مشهور شده بود».
5) ارزيابي عملكرد ساواك ـ بسياري از نويسندگان، عملكرد ساواك را مورد نقد قرار داده‌اند و از اينكه نتوانسته است سقوط رژيم شاه را پيش‌بيني كند، آن را توبيخ كرده‌اند. در واقع، ساواك در حيطه‌ي وظايف خود بسيار موفق بود. او توانست با قلع و قمع فدائيان اسلام، از گسترش آرمانگرايي اسلامي جلوگيري كند. ساواك توانست با مهار نهضت مرجعيت، امام خميني را تبعيد، حوزه را سركوب، روحانيون معترض را دستگير، تبعيد و زندان نمايد. ساواك، ده‌ها گروه مسلح چپ‌گرا را نابود ساخت، حزب پيچيده‌ي توده را از دور خارج كرد و چندين گروه موازي تشكيل داد و به شناسايي و دستگيري ساير گروه‌هاي چپ پرداخت. ساواك توانست بسياري از روشنفكران چپ و راست را جذب حكومت كند و آنها را به عنوان سامان‌دهندگان نظام فكري رژيم شاه به استخدام درآورد. ساواك توانست كيس‌هاي جاسوسي شوروي را شناسايي و دستگير كند و صدها خبر مهم جاسوسي براي آمريكا تهيه نمايد. ساواك بود كه توانست با برقراري سانسور و ايجاد اختناق، جامعه‌اي آرام و باثبات ايجاد كند و اينها وظايفي بود كه آمريكاييان و شاه از ساواك انتظار داشتند و ساواك را براي همان تأسيس كرده بودند. بنابراين منصفانه اين است كه ساواك در رسيدن به اهدافش موفق بوده است؛ البته سه نكته از ديد منتقدان مخفي مانده است كه با توجه به آن مي‌توانيم تحليلي صحيح‌تر از عملكرد ساواك داشته باشيم.
1. ساواك براي كشف نارضايتي مردم و علل و عوامل آن، اداره‌ي دوم از اداره‌ي كل سوم ساواك را بنا به توصيه‌ي اسرائيل تشكيل داد. اين سازمان موظف بود تا «ميزان رضايت و عدم رضايت را در جامعه كنترل كند، علل نارضايتي را بررسي و كشف نمايد و راه‌حل‌هاي پيشنهادي خود را به اطلاع مقامات مسئول برساند»، اما در رژيم‌هاي ديكتاتور هرگز به نارضايتي مردم توجه نمي‌شود. افزون بر اين، ديكتاتور هرگز تحمل شنيدن اخبار نارضايتي را ندارد. به اين جهت، مسئولين ساواك روش ابتدايي خود را تغيير دادند و گزارشي مي‌فرستادند كه ديكتاتور را خوشايند باشد، نه اينكه واقعيت را بازگو كند.
2. پس از سركوب قيام 15 خرداد، شاه تصور مي‌كرد در نابودي روحانيت به پيروزي رسيده است. هيچ‌گاه روحانيت را جدي نگرفت و هميشه به آنان به ديده‌ي تحقير مي‌نگريست؛ لذا در ارزيابي خود هميشه كمونيست‌ها را بزرگ‌ترين و قدرتمندترين دشمنان خود ارزيابي مي‌كرد؛ چنان‌كه خود آمريكاييان نيز همين اشتباه را مرتكب شدند. ساواك با اينكه قدرت و نفوذ امام خميني را به سيا گزارش داد، ولي كارشناسان سيا «وجود آيت‌الله خميني را خطري كه ايالات متحده‌ي آمريكا را تهديد كند، نمي‌ديدند». شاه نيز در گفته‌هاي خود امام خميني را فاقد پايگاه، مرتجع و بي‌برنامه ارزيابي مي‌كرد.
3. نكته‌ي بسيار مهمي كه از ديد نويسندگان غافل مانده است، قدرت بي‌بديل انقلاب اسلامي بود. رهبري انقلاب با اتكا به سازمان روحانيت و با ايدئولوژي تشيع با استراتژي برقراري حكومت آرماني هزار و چهارصد ساله و با راهكارهاي شيعي، مثل ايثار و شهادت و زنده كردن ياد كربلا و عاشورا، توانست چنان قدرتي از توده‌هاي شيعه بسازد كه هر مانعي را از سر راه بردارد و اين براي هيچ‌كس جز امام خميني، قابل پيش‌بيني نبود. در واقع ساواك در حيطه‌ي وظايف خود قدرتمندانه عمل كرد. ارتش نيز همين‌طور، ولي قدرت انقلاب اسلامي از همه‌ي قدرت‌ها برتر بود و اين نه به خاطر كوتاهي ساواك، بلكه به دليل ظهور سريع قدرت مذهب بود.

منبع: درآمدي بر انقلاب اسلامي ايران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1388، ص 364 تا 371


برچسب‌ها: ساواك, نگاهي از درون
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:44 |