صفحه نخست ارتباط با ما آرشیو مطالب لینك RSS
كاربر میهمان خوش آمدید
شنبه ۱۳۹۵/۰۳/۰۸
دزفول زخم برزخیم


برچسب‌ها: دزفول زخم برزخیم
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 19:55 |
شنبه ۱۳۹۵/۰۱/۲۱

برای دیدن کلیپ روی عکس کلیک کنید

حضور امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی سال تحویل ۱۳۷۸ در یادمان شهدای شلمچه


برچسب‌ها: امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی یادمان شهدای شلمچه
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 2:38 |
جمعه ۱۳۹۴/۱۲/۱۴


برچسب‌ها: عراق جنگ خرمشهر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 16:47 |
سه شنبه ۱۳۹۴/۱۰/۰۸
بمباران يونيت2اهواز


برچسب‌ها: بمباران يونيت اهواز
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 1:16 |
سه شنبه ۱۳۹۴/۰۸/۰۵

 بمنظور تجلیل از آرمان های بلند شهدا و میثاق مجدد با امام رحمت اله علیه و شهدای تیپ 15 امام حسن مجتبی (علیه السلام) به دعوت برادر جانباز عزیز حاج کاظم دعوت شدم به مراسم گردهمایی سالیانه رزمندگان تیپ 15 امام حسن (ع ) روز جمعه اول اسفند سال 1389 در حسینیه پادگان شهید بهروز غلامی (سایت خیبر)  در اهواز برگزار می شد ،  این سفر 4 روز طول کشید و در این چند روز از خاطرات و حرف های ناگفته این یادگاران دفاع مقدس استفاده کردم امشب بر حسب اتفاق داشتم دنبال فایل صوتی جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان می گشتم که چشمم به فایل تصاویر این مراسم افتاد عکس ها را یکی پس از دیگری تماشا کردم تا چشمم به تصاویر سردارشهید حاج حمید مختار بند افتاد پیش خودم گفتم که آقا سعید (عکاس این چند تصویر) واقعا از خودت چندتا عکس از این شهید به یادگار گذاشتی ... این تصاویر صبح در پادگان فاطمه الزهراء(س) و بین راه به سمت پادگان شهید غلامی گرفته شده است...

 

 

 


برچسب‌ها: سردار شهید حاج حمید مختار بند
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 23:24 |
پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۱۶
اتحاد شیعه و سنی

ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 19:43 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
عملیات «کربلای ۵»؛ نقطه اوج قدرت‌نمایی رزمندگان اسلام و تردید استکبار جهانی



سردار سرلشكر يحيي ( رحيم ) صفوي :محور اول از نظر ما براي فرماندهان عالي جنگ و مهم‌ترين مسأله در انتخاب يك منطقه عمليات، ارزش و اهميت هدف بود. يك هدف را چگونه انتخاب مي‌كرديم؟ اهميت سياسي، نظامي و اقتصادي آن هدف، بررسي توان نظامي نيروهاي جمهوري اسلامي ايران و توان نظامي دشمن و اين كه آن هدف را كه تصرف مي‌كنيم، قابل تثبيت شدن هست يا نه را درنظر ميگرفتيم. به طور مثال از نظر اقتصادي شش ميليارد بشكه نفت ذخائر جزاير مجنون است - كه هم اكنون هم همينطور است - اين جزاير از زير زمين با منطقه ايران (طلائيه) يك حوضچه مشترك نفت مجنون را تشكيل مي‌دادند. اين يك هدف بود. تصرف يك منطقه‌اي كه شش ميليارد بشكه نفت از مجموع حدود 115 ميليارد بشكه نفتي كه عراق داشت يك هدف اقتصادي مهم بود. جزاير مجنون به يك سه راهي كه هم تقاطع رودخانه‌هاي فرات و دجله بود و به آن القرنه مي‌گفتند متصل مي‌شد كه يك مسير بصره را به بغداد وصل مي‌كرد و يك مسير ديگر بصره را به سماوه و سماوه به كوفه و نجف، يك جاده استراتژيك بود و يا نزديك شدن به رودخانه دجله شرق دجله يك اهميت نظامي فوق‌العاده داشت.

كربلاي5 چه ارزشي داشت: 1- براي ما كه منطقه كربلاي5 را براي عمليات انتخاب كرديم، اولين اهميت و ارزش هدف از نظر سياسي اين بود كه بصره دومين شهر مهم عراق بعد از بغداد محسوب مي‌شد؛ يعني متر به متر يا كيلومتر به كيلومتر نزديك شدن‌ به بصره ارزشش از ده‌ها كيلومتر پيشروي در كناطق عملياتي ديگر بالاتر بود. چرا كه  هر ده كيلومتر كه ما نزديك به بصره مي‌شديم در واقع به رگ حياتي عراق نزديك مي‌شديم. 2-  فاصله بصره تا شلمچه، - شلمچه مرز مشترك ما با عراق است - از نقطه آغاز كه ما عمليات را شروع مي‌كرديم حدوداً 25 كيلومتر بود. شلمچه تا خرمشهر 15 كيلومتر فاصله‌ دارد و شلمچه تا بصره هم حدود 25 حداكثر يا 30 كيلومتر. بنابراين نزديك شدن به دروازه‌هاي بصره و پيشروي به سمت بصره از نظر سياسي براي عراقي‌ها و حاميان عراق شكننده بود. 3-  بعد از فتح خرمشهر، عمليات رمضان را شروع كرديم.

اين عمليات به عنوان اولين عمليات برون مرزي بود كه طي آن از مرز عبور كرديم. بعد از فتح خرمشهر در سال 61 بود كه امام هم پيام مهمي به مردم عراق و به خصوص بصره دادند كه بيايند از رزمندگان اسلام استقبال بكنند. لكن در آن عمليات ما شكست خورديم و جناح راستمان را نتوانستيم پوشش بدهيم. چون واحدهاي زرهي نداشتيم كه جناح راستمان را حدود بيست كيلومتر - تا آخر كانال پرورش ماهي نزديكي هاي تنومه پيشروي كرديم -  پوشش دهد. كانال پرورش ماهي در حقيقت يك خط دفاعي در مقابل بصره است. فلسفه وجودي اين كانال پرورش ماهي هم جالب است؛ عراقي‌ها واقعاً اين را براي ماهيگيري ايجاد نكردند. اين دقيقاً يك هدف نظامي است. تا انتهاي كانال ماهيگيري يك نهري هست حدود تنومه. در عمليات رمضان تا اين جا پيشروي كرديم ولي جناح راستمان را در اين قسمت نتوانستيم پوشش دهيم. يا بايستي حداقل براي پوشش جناح راستمان يك تيپ زرهي مي¬داشتيم يا بايد خاكريز مي‌زديم كه نتوانستيم اين كار را انجام بدهيم.

عراقي‌ها با تيپ گارد جمهوري شان ما را عقب زدند. ولي با شكستن خط شلمچه در سال 61 عراقي‌ها ضعف خودشان را فهميدند و نقاط ضعف خودشان را رفع كردند. از سال 61 تا 65 - كه ما عمليات كربلاي5 را شروع كرديم - تقريباً چهار سال و نيم عراقي‌ها مستحكم‌ترين مواضع دفاعي را در طول مرز 1600 كيلومتري از نظر مهندسي، مين‌گذاري، سيم خاردار به شكل‌هاي نوني شكل و يك كار مهندسي جالبي را با تدبير عمل كرده بودند. 4- امنيت بصره براي عراق مثل اهميت اهواز براي ايران بود. 5-  تنها راه ارتباطي عراق با شمال خليج فارس از مسير بندر بصره و منطقه سرزميني بصره به ام‌القصر و خور عبدالله و اسكله‌هاي نفتي الاُميه و البكر بود. ضعف ژئوپوليتيكي عراقي‌ها اين است كه يك ساحل مناسبي در خليج فارس ندارند. اين ضعف ژئوپولوتيكي از زمان استقلال عراق از 1932 بود. تنها راه ارتباطي عراق به خليج فارس 1. از راه اروندرود بود كه از طريق بندر بصره؛ اروندرود هم بين ما و عراقي‌ها بر اساس قرارداد 1975 در خط تالوگ (خط‌القعر) نصف مي‌شد2. در منطقه خور زبير بندري به نام ام‌القصر است. اين كانال مي‌آيد ميرسد به كانال خور عبدالله. اسكله نفتي عراقي‌ها در الاميه و البكرشان در عمق است، ولي هيچ ساحل مناسب ندارد. عراقي ها براي اين كه اين ضعف ژئوپوليتيكي را برطرف بكنند همواره يا به كويت چشم دوخته بودند كه كويت را اشغال نظامي بكنند يا جزيره آبادان را تصرف كنند كه به شمال خليج فارس دسترسي پيدا كنند و بتوانند ترانزيت نفتشان از اين طريق انجام دهند. از طرفي ساحل مناسب اينجا باتلاقي است. تمامش باتلاق است.
 
كشتي‌ها با تناژ بزرگ اصلاً نمي‌توانند بيايند در خورعبدالله و حتي اروندرود؛ در حالي كه ما اينجا در مقابلشان خور موسي را داريم. بندر امام و بندر ماهشهر ما كشتي‌هايي با تناژ 100هزار تن مي‌توانند بيايند و ما در اين بندرمان راه‌آهن هم داريم. يعني كشتي‌هايي كه مي‌آيند بارشان را خالي مي‌كنند و ما با راه‌آهن  به مركز كشور مي‌آوريم. عراق اين شرايط را نداشت و از اين وضع هم رنج مي‌برد. 6-  منطقه بصره از نظر اقتصادي اهميت داشت. چرا كه چاه‌هاي نفت عراق در منطقه‌اي به نام رميله كه يكي از بزرگ‌ترين مخازن نفت عراق در منطقه است قرار دارند. در مرز مشترك كويت و عراق هم چاه‌هاي نفت است كه كويتي‌ها از آن برداشت مي‌كردند؛ ولي يك مقدار سهم عراق را مي‌دادند كه عراقي ها بعدها همين موضوع را بهانه اي براي حمله به كويت قرار دادند. در سال 1990 از نظر سياسي و نظامي تسلط كامل بر اروندرود به عنوان يكي از نقاط اختلاف ايران و عراق براي عراقي‌ها شكننده بود كه ما بياييم اين طرف را بگيريم تصرف بكنيم كما اين كه در فاو گرفته بوديم. 7-  عراقي‌ها نگران بودند شيعيان بصره و در امتداد آن شيعيان كربلا و نجف به امام و انقلاب علاقه‌مند هستند پيوستگي با ايران پيدا كنند؛ پس از اين نظر هم داراي اهميت بود.

  و اما چند نكته درباره ضرورت عمليات كربلاي 5؛ اصلا چه ضرورتي داشت؟ اولين ضرورت شرايط نامطلوب سياسي نظامي ما به خاطر عدم موفقيت در كربلاي4 بود كه امكانات كشور و نيروهاي داوطلب بسيجي در سال65 براي يك عمليات گسترده همه بسيج شده بودند؛ عدم موفقيت ما در كربلاي4 بر روحيه مردم و مسئولان سياسي و فرماندهي عالي جنگ (آقاي هاشمي رفسنجاني) تاثير بدي داشت. البته در روحيه فرماندهان ما هم اثر بد گذاشته بود و ما بايد اين شرايط سياسي را عوض مي‌كرديم. دوم احتمال حمله دشمن براي بازپس‌گيري فاو وجود داشت. با آن استعدادي كه دشمن داشت، اگر به او حمله نمي‌كرديم، استعدادش براي بازپس گيري فاو كه در سال 64 آن را تصرف كرده بوديم باقي مي ماند. سوم آمادگي يگان‌هاي سپاه براي ادامه عملياتبود. براي كربلاي 4، 300 گردان عملياتي آماده شده بود. كربلاي4،  حدود 60 گردان وارد عمل شدند و 260 گردان ديگر آماده عمليات بودند. اين 260 گردان در حقيقت 260 گردان با 24 تيپ و لشكر آماده عمليات بودند.

وجود گردان‌هاي آماده هجوم و فرماندهان مصمم و شجاع لشكرها و تيپ‌هاي نيروي زميني از عوامل مؤثر و تصميم‌گيري فرماندهي جنگ بود. براي ما مهم بود كه امثال اسماعيل دقايقي، حسين خرازي و همة فرماندهان اعلام آمادگي مي‌كنند. چهارم استقرار عقبه‌ها و توپخانه‌هاي ما در آنجا بود و ما نمي‌خواستيم جا به جا كنيم. اين استقرار عقبه‌ها و تناسب وسعت منطقه با استعداد يگان‌ها كمك مي‌كرد به اين كه ما دشمن را غافلگير بكنيم. ما منطقه را طوري طرح‌ريزي و انتخاب كرده بوديم كه با سازمان و استعداد نيروهاي ما تناسب داشت. از نظر تعداد نفرات ما چيزي حدود 30 هزار پاسدار داشتيم، حدود 60 هزار بسيجي و مجموعاً 200 هزار نيرو براي عمليات آماده كرده بوديم.

اين سوال مطرح است كه اين مقدار تلاش و زحمات و تلفات را اگر در شمال براي بغداد مي‌گذاشتيم بهتر نبود؟ چرا، هدف قاطع براي سقوط نظام عراق، بغداد بود؛ يعني همين كاري كه امريكايي‌ها كردند. اما توان رزم مان و استعدادمان براي تصرف بغداد يا نزديك شدن به بغداد كافي نبود. حداقل 500 تا 700 گردان عملياتي آن هم با واحدهاي زرهي و مكانيزه لازم بود. حداكثر توان ما 300گردان پياده بود. سپاه لشكرهاي زرهي لشكرهاي مكانيزه نداشت اگر استعداد توان رزمي ما مي‌رسيد، حتماً به بغداد حمله مي‌كرديم. اما حمله به بغداد فقط 500 تا 700 گردان نيرو نمي‌خواهد. پوشش هوايي هم مي‌خواهد. ما حداقل بايد 1000 فروند هواپيما كه پوشش هوايي آن منطقه را برقرار كند در اختيار مي¬داشتيم. ما احتياج مبرم به پدافند هوايي داشتيم. اما استعداد يگان هاي رزمي مان آنقدر نبود كه به سمت بغداد برويم. توان ما در همين حد بود كه در زمين هاي محدود جنوب بجنگيم.

در پايان اين را هم اضافه كنم كه جنگ‌ها توسط رهبران سياسي شروع مي شود و توسط رهبران سياسي ختم مي‌شود. فرماندهان نظامي تابع رهبران سياسي هستند. ما تا روز آخري كه امام مي‌فرمودند بجنگيد، ‌جنگيديم. و كاري هم به حرف‌هاي پايين‌تر از امام نداشتيم و وقتي امام قطعنامه را پذيرفتند گفتم هيچ پاسدار و هيچ ارتشي و هيچ بسيجي شليك نكند. اين يعني تبعيت از ولايت فقيه و رهبري سياسي و اين را سپاه نشان داد، و افتخار سپاه و نيروهاي مسلح هم در اين است كه از رهبري نظام ولايت فقيه و شخص فقيه تبعيت دارند.
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.


برچسب‌ها: صحنه ای از عملیات کربلای 5
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:8 |
شنبه ۱۳۹۲/۰۷/۲۷

تصاویر منتشر نشده از دکتر حسن حبیبی در منطقه عملیاتی فاو

 

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب

 


برچسب‌ها: عکس دکتر حسن حبیبی در منطقه عملیاتی فاو
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 20:21 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۷/۲۳
سردار جانباز  سپاه اسلام حاج محمد نوانی
برچسب‌ها: عکس سردار جانباز سپاه اسلام حاج محمد نوانی
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 20:28 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۴/۱۱

تصاویر کمتر دیده شده از حضور آیت الله رفسنجانی در روزهای مقاومت خرمشهر وآبادان

 

دیگر تصاویر............ ادامه مطالب

 


برچسب‌ها: آیت الله رفسنجانی در روزهای مقاومت خرمشهر وآبادان
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 13:9 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۴/۰۴

در سال 1340، کودکی درشهر اهواز چشم به جهان گشود که نامش را علی نهادند. کودکی او مصادف با دوران سیاه ستمشاهی بود، و علی هاشمی از همان زمان با افکار روشن اسلام پیوندی عاشقانه یافت.

وی از همانین سنین شروع به حفظ و تفسیر قرآن نمود و درس اخلاق را از برنامه های مهم خویش قرار داده و با علاقه و ارادتی که به نماز داشت مرید و مؤذن مسجد شد. هاشمی پس از پیروزی انقلاب با تکیه بر مطالعات عمیق و آگاهی های دینی خود در بحث های گروهک های مختلف شرکت کرده و با بحث‌های منطقی آنان را به تسلیم در برابر اسلام وا می‌داشت. وی از همان زمان ابتدا عاشق و دلباخته امام (ره) و پیشتاز مبارزه بود و به همین دلیل به قصد خدمت به نظام وارد کمیته انقلاب شد و سپس به همراه حسین علم الهدی، آقایی و ... جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاش های بسیاری نمود.

زندگی در جنگ مرحله نوینی از دوران پرتلاطم حضور حاج علی در دنیای خاکی بود اوج ایثار و رشادت او در شناسایی هایش نمایان بود، آنچنان که تمام طرح های عملیاتی‌اش را با تعداد اندکی نیرو با موفقیت به انجام می رساند. با گسترش محورهای عملیاتی، حاج علی تیپ 37 نور را در محور حمیدیه تشکیل داد. و پس از عملیات بیت المقدس توانست سپاه بستان و هویزه را تشکیل دهد. ایجاد پاسگاه های مرزی و مسئولیت پدافندی کل منطقه از فعالیت های دیگر او بود.

وی پس از تشکیل قرارگاه «نصرت» و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و بدر، مسؤولیت سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) را عهده دار شد که حاصل آن سازماندهی 13 یگان رزمی و پشتیبانی در استان خوزستان بود و شاید به همین دلیل او را سردار هور نامیدند. سرانجام قرارگاه نصرت در محاصره دشمن قرار گرفت و تعدادی از نیروهای اسلام به اسارت نیروهای بعثی درآمدند و علی هاشمی چهره محبوب و خندان عرصه های عشق و ایمان سرانجام به آسمان پیوست و نامش ستاره درخشانی شد بر تاریک تاریخ ملت ایران تا نسل فردای ایران راه درست زیستن را از او بیاموزند.

آنچه پیش روی شماست خاطره آخرین روز و دیدار سردار احمد غلامپور با سردار شهید علی هاشمی است که به صورت اختصاصی برای خبرگزاری فارس ارسال شده است:

روز 4 تیر ماه 1367 از روزهای تلخ و پر از خاطره زندگی‌ام است. روزی که هیچگاه فراموشم نمی‌شود. روزی که به خوبی غربت در جانم شلعه زد. روزی که یکی از دوستان خوبم را از دست دادم.

آن روز حدود ساعت 10 صبح بود که همراه علی اصغر گرجی، رئیس ستاد سپاه ششم و علی هاشمی فرمانده سپاه ششم در جزیره مجنون در قرارگاه فرماندهی نشسته بودم و در مورد وضعیت جزایر بحث می‌کردیم.

علی هاشمی که انگار در این دنیا نیست می‌گفت من جزیره را بزرگ کردم و به راحتی آن را رها نمی‌کنم. او درست می‌گفت. من شهادت می‌دهم که حاج علی از سال 62-61 وجب به وجب این جزیره را همراه نیروهایش شناسایی می‌کرد و بهترین عملیات سپاه را در اواخر سال 1362 راه‌اندازی کرد.

از زحمات با اخلاص حاج علی هاشمی همین بس که فرماندهی آن وقت کل سپاه می‌گوید عملیات خیبر مدیون فعالیت‌های سردار علی هاشمی است.

به قول آقا محسن، علی هاشمی اولین سپهبد سپاه بود که فرمانده سپاه ششم شد ولی آن موقع ما درجه و مدارج نظامی نداشتیم.

از اواخر سال 1366، وضعیت جنگ عوض شد و تمام دنیا علنا به کمک صدام آمدند و هر کس سعی می‌کرد بخشی از نیازمندی‌های عراق را برطرف کند. برخی کشورها نیروی انسانی او را تأمین می‌کردند. برخی هواپیماهای جنگی، برخی سلاح‌های شیمیایی، برخی اطلاعات منطقه ایران و...

صدام در اوج حمایت‌‌های زور مداران دنیا از اسفند ماه 1366 شروع به تهاجمات سنگین خود تحت عنوان دفاع متحرک نمود.

عراقی‌ها در گام اول با همکاری مستقیم هوایی آمریکا‌‌یی‌ها توانستند در عرض چند ساعت شهر بندری فاو را اشغال کرد و در دنیای غوغای تبلیغاتی راه انداختند.

در قرارگاه وقتی با حضور فرماندهی کل سپاه جلسه برگزار شد او ضمن هشدار در مورد حرکت بعدی عراق گفت آنها در گام بعدی حتماً به سراغ شلمچه خواهند آمد.

در آن ایام سعی کردم به لحاظ مسئولیتم تمام یگان‌ها را سرکشی نموده و آنها را جهت یک درگیری تمام عیار آماده نمایم. متأسفانه عراق آن‌قدر در محور شلمچه جلو آمد که نتوانستیم مانع سرعت آن‌ها شویم. پس از شلمچه همه می‌دانستیم مقصد بعدی عراق در جنوب تصرف جزایر مجنون است.

با فرماندهی کل سپاه چندین بار به قرارگاه، سپاه ششم که معروف به قرارگاه خاتم چهار بود رفتم و با علی هاشمی جلسه داشتیم.

آقا محسن تأکید داشت هر کاری کردید باید مانع از سقوط جزایر شوید. علی هاشمی وقتی بحث سقوط جزایر را از زبان آقا محسن شنید، گفت این بچه‌هایی که الان در جای جای جزایر دارند نفس می‌کشند، نمی‌توانند بگذارند عراق به راحتی جزایر را بگیرد.

علی هاشمی بلافاصله در ارتباطی که با استانداردی خوزستان و مدیران آن برقرار کرد، آنها را به همراه نماینده امام در استان خوزستان به قرارگاه آورد و موقعیت حساس منطقه را برایشان توضیح داد. هر روز که به 1367.4.4 نزدیک می‌شدیم دغدغه‌های علی هاشمی بیشتر می‌شد او به ندرت به اهواز می‌آید. تمام فکر و دغدغه ذهنی‌اش شده بود جزایر. گاهی اوقات که با او تلفنی حرف می‌زدم و از اوضاع سؤال می‌‌کردم می‌گفت: حاج احمد مثل کوه ایستاده‌ایم.

علی امید داشت با حمایت‌های مدیریت‌های اجرایی استان و تهران بتواند جلوی چکمه‌پوشان تقویت شده بعثی را بگیرد.

عاقبت به آن لحظه‌ای که همیشه در خاطرم از او فراری بودم مبتلا شدم و شمارش معکوس از دست دادن برادری رشید را با گوش دلم شنیدم.

روز 1367.4.4 ساعت 8 صبح راهی جزیره شدم و همراه برادر علی اصغر گرجی‌زاده رئیس ستاد سپاه ششم و علی هاشمی و مسئولین اطلاعات مشغول بررسی اوضاع جزیره شدم.

علی می‌گفت عراق از امروز صبح شروع به ریختن آتش روی نقطه نقطه جزیره کرده و در بسیاری از حملات توپخانه‌ای از گلوله‌های شیمیای استفاده کرده است.

حاج عباس هاشمی، جانشین وی در گزارشش اشاره داشت که بسیاری از بچه‌های خط مقدم در اثر استنشاق گاز شیمیایی زمین‌گیر شده‌اند و حتی نمی‌توانیم آنها را به عقب منتقل کنیم.

او در حالی که به شدت عصبی بود می‌گفت حاج احمد بعضی از توپ‌‌چی‌های ما با شلیک اولین گلوله در اثر تنفس گاز سیانور در جا به شهادت رسیدند.

اوضاع جزیره بیش از حد بحرانی بود و هر لحظه منتظر بروز حادثه‌ای بزرگ و تلخ بودیم.

علی هاشمی در هر نوبت که صحبت می‌کرد می‌گفت خیالتان را راحت کنم تا جزیره هست من هستم و عراق مگر از روی جسد من رد شود و آن را بگیرد.

من وسط حرف او آمدم و گفتم نه خیر این طور نیست شما باید عقب بیایید چون وضع اصلاً عادی نیست با بسیاری از یگان‌های مستقر در خط مقدم صحبت کردم که هیچ کدام امیدی به روند اوضاع نداشتند. هرچه می‌شنیدم اخبار نگران‌کننده بود.

ساعت 10 صبح بود که برادر مرتضی قربانی با من تماس گرفت و گفت: حاج احمد دارم محاصره می‌شوم به داد من برس. من هیچیک را ندارم.

به علی هاشمی گفتم: ظاهراً ‌هر لحظه وضع بدتر می‌شود. من می‌روم کمک برادر قربانی و برمی‌گردم تو هم مراقب مسائل و جزئیات خط باش و وقتی تأکید کردم علی جان اوضاع دارد نگران‌کننده می‌شود او با آرامشی همراه با طمئنینه گفت: ای بابا حاج احمد حالا کجا تا خرابی اوضاع!

و افزود که فعلاً که الحمدالله خبری نیست. از این برخورد علی نگرانیم بیشتر شد. گفتم: علی جان خبری نیست یعنی چه؟ حتماً عراق باید بیاید تا دم در سنگر شما که اینجا را رها کنی و او باز با همان آرامش خاص خود گفت: حاج احمد نگران نباش مواظب هستم.

بالاخره گفتم: علی جان من باید بروم سراغ مرتضی قربانی. فشار عراق روی یگان مرتضی خیلی زیاد است تو هم سریع جمع و جور کن بیا عقب. منتظرت هستم.

از در سنگر فرماندهی بیرون آمدم و در محوطه قرارگاه نگاهی به اطرافم کردم و رو به آسمان نمودم و گفتم: خدایا هر چه هست دست توست.

سوار ماشین شدم و به راننده گفتم سریع برو طرف جاده قمر.

برادر قربانی امانم نمی‌داد و مدام با بیسیم می‌گفت حاج احمد برس به دادم. وضع خوب نیست. برای چند لحظه از مقر فرماندهی قرارگاه دور نشده بودم و هنوز به تقاطع شهید باکری نرسیده بودم که هلکوپترهای عراقی را دیدم که بالای سر قرارگاه هستند، حدود 7 هلی کوپتر بودند.

برای چند لحظه گفتم: خدایا کمک؛ قرارگاه علی هاشمی را عراقی‌ها محاصره کردند. باز به خودم روحیه دادم نه. آنها دارند گشت می‌زنند.

از ماشین پیاده شدم، دیدم سربازی گفت: آقای غلامپور تلفن شما را کار دارد. در آنجا یک ماکس یک کاناله قرار داده بودیم جهت ارتباط تلفنی. تعجب کردم که چه کسی می‌دانست من دارم میایم اینجا. بلافاصله به طرف تلفن رفتم و گوشی را گرفتم و گفتم: بفرمایید. ناگهان صدای برادر گرجی (رئیس ستاد) در حالی که با صدای بلند حرف می‌زدم در جانم نشست:

آقای غلامپور عراقی‌ها، عراقی‌ها، قرارگاه سقوط کرد.

و مرتب سؤال می‌کردم: تو الان کجا هستی؟ سریع بگو چه شده؟

و او گفت بعد از این که شما رفتید بلافاصله عراقی‌ها هلی‌برن کردند و دقیقاً روی مقر قرارگاه فرود آمدند و الان دیگر قرارگاه سقوط کرده.

داشتم صدای هلهله و سروصدای عراقی‌ها را می‌شنیدم که گوشی قطع شد. مجدداً بلافاصله قرارگاه علی هاشمی را گرفتم که کسی گوشی را برداشت و به جز صدای هلهله عراقی‌ها چیزی شنیده نمی‌شد که نشان می‌داد که قرارگاه سقوط کرده است.

5 دقیقه بعد مرتضی قربانی از راه رسید و در حالی که با سرو صورت خاکی و ناراحت بود گفت: خط ما سقوط کرد.

به او گفتم: خدا بزرگ است، ناراحتی ندارد و بعد گفت خودم هم نزدیک بود اسیر شوم که گفتم حالا که نشدی آرامش داشته باش.

با تلفن خبر سقوط قرارگاه را به آقا محسن دادم که احساس کردم پشت گوشی برای یک لحظه بهت وجودش را گرفت و پرسید: علی هاشمی چه شد؟

گفتم: هیچ خبری ندارم.

و با لحن خاصی گفت: بالاخره اسیر شد؟

گفتم: معلوم نیست.

و با همان ابهام توأم با ناراحتی پرسید: یعنی چه؟ بالاخره چه شد؟

من هم همه چیز را برایش توضیح دادم و گفتم دیگر نمی‌دانم بعد از تماس برادر گرجی‌زاده چه اتفاقی افتاده است. آیا علی توانسته خود را از مهلکه محاصره نجات بدهد یا خیر. آن روز، روز تلخ جزیره بود و من از فرط خستگی نای حرف زدن نداشتم.

عراقی‌ها هم چهار نعل داشتند جلو می‌آمدند. به طوری که ساعت یک بعدازظهر دیگر جزیره به صورت کامل سقوط کرد.

غم از دست دادن جزیره یک طرف و غم علی هاشمی یک طرف.

گروه‌های اطلاعات را فرستادم بروند تا شاید خبری بیاورند ولی خبری نبود.

یک فروند هلی‌کوپتر فرستادیم شناسایی تا شاید خبری بیاورند باز هم هیچ خبری نشد.

ولی تا سه روز تلاش فراوان زمینی و هوایی هیچ خبری از علی نشد. ساعت 3 عصر 67.7.7 بود که آقا محسن تلفنی در حالی که ناراحت بود گفت: از برادرمان علی خبری نشد؟ جواب دادم آقا محسن متأسفانه نه. ولی خوب یادم هست که علی هاشمی در آخرین حرفی که در جلسه در قرارگاه در جزیره به من و فرماندهان زد این بود که عراق مگر از روی جسد من عبور کند که جزیره را بگیرد.

و باز آقا محسن کوتاه سؤال کرد، یعنی؟!!

گفتم: آری یعنی از هور به آسمان رفته است.

و برای همین است که روز 1367.4.4 یادآور یکی از روزهای تلخ و پرخاطره زندگیم است که باور نمی‌کردم این گونه برادرم حاج علی هاشمی را از دست بدهم. حس غربتی که از آن روز در فراق برادرم حاج علی هاشمی به جانم شعله کشید!

فراقی که هنوز از آن می‌سوزم...

«و ان‌شاءالله بهم لاحقون»


برچسب‌ها: روایت غلامپور از سردار هور تاریخ شفاهی
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:23 |
سه شنبه ۱۳۹۲/۰۳/۱۴

قاب فرماندهی

ایستاده از راست.یدالله صبور.شهید حسین امامی.پرویز رمضانی.شهید حست درویش.احمد صیاف زاده.شهید حبیب شمایلی

نشسته از راست.محمود محمد پور.شهید عبدالعلی بهروزی.نهاوندی


برچسب‌ها: عکس قاب فرماندهی
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 18:28 |
شنبه ۱۳۹۲/۰۱/۱۷

سردارشهید اسماعیل فرجوانی

 

ادامه مطالب ................کلیک کنید.

 


برچسب‌ها: سردارشهید اسماعیل فرجوانی عکس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 13:31 |
پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۰۸

 

.................ادامه مطالب

 


برچسب‌ها: تفحص شهدا عکس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:57 |
پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۱۰
چارت تشکیلاتی تیپ 15 امام حسن مجتبی ع در عملیات خیبر
برچسب‌ها: تیپ 15 امام حسن مجتبی
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 1:6 |
چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۰۹

حمید حکیم الهی

بامداد سوم اسفند ماه 1391 به همراه چندي از دوستان قديمی و همرزمان امام حسنی از تهران راهی اهواز شدیم. به اهواز که رسیدیم سردار بی ریایمان حاج حسن سوادیان به استقبالمان آمد.

نماز صبح را در فرودگاه اهواز اقامه كرديم و با اتوبوسی که توسط برادر عزیزمان ، سرهنگ دوم چنگایی (فرمانده بسیج راه آهن جمهوری اسلامی ایران) آماده شده بود رهسپار گلف شدیم،به گلف که رسیدیم خاطرات روزهای جنگ در ذهن تک تکمان تداعي مي شد.

اگرچه آن ساعت صبح غرق در سكوت بود ، ولی ما هنوز صدای همهمه نیروهای اعزامی را به این پادگان می شنيدیم .صبحانه را در کنار دیگر یاران منتظرمان در قرارگاه کربلا صرف نموده ، سپس همگي براي تجدید خاطرات گذشته سری به اتاقهای عملیات و فرماندهی روزهای اولیه جنگ زديم ، جايي که یاد آور حسن باقری و حاج داوود کریمی بود .

راهروی تنگ و تاریک آنجا معطر بود به عطر حاج داوود و حسن. به سوی آبادان حرکت کردیم . درطول مسير یار محبوبمان ، حبیب جنت مکان را ديديم. با اینکه غبار پيري بر سرش نشسته بود، ولی همانند همان دوران جنگ لحظه ای از شلوغ کاری و سر به سر بچه ها گذاشتن و خندیدن و خنداندن بچه ها غافل نمي شد.

به آبادان رسیدیم .

به پیشنهاد سردار سواریان راهي قفاص شدیم .سردار سواریان از روزهای غربت و غريبي و بي كسي آبادان و محاصره اش برايمان گفت.

پس از آن به سوي يادمان عمليات والفجر 8 راهي شديم.در ميان راه با شنيدن اذان ظهر از يك روستا ، توقف كرديم ( بنا به گفته ساكنين آنجا آن مسجد توسط افرادي براي تبليغات وهابيت ساخته شده بود ،ولي به لطف خدا خدئه و نيرنگشان برملا شده و متواري شده بودند و هم اكنون به نام مبارك امام حسين (ع) نامگذاري شده بود ).

نماز را به امامت روحاني جوان آن روستا، اقامه كرديم و پس از آن رهسپار يادمان شديم .

به يادمان رسيديم.

وقتي چشم ها به آبهاي آرام اروند افتاد ، دلهايمان طوفاني شد . خاطرات خوش روزهاي عمليات والفجر 8 و آبهاي خروشان و ناآرام آنروز اروند ، شورانگيز بود.

چشممان به فاو افتاد. روح تك تك دوستان به فاو آن روزها پرواز كرد و لحظه لحظه عمليات والفجر 8 را به يادآور شد. حاج حسن از آن روزهاي تكرار نشدني برايمان گفت . همه ما در عمليات حضور داشتيم . آنچه را كه حاج حسن برايمان بيان ميكرد ، بازسازي ميكرديم ولي لحن و صداي آرام سردار بي ادعايمان دلهاي همگي مارا باز بي قرار آن ايام كرده بود. در آنجا سير كرديم و رهسپار آبادان شديم .

نماز را ميهمان حاج كاظم فرامرزي ، كه بار اصلي عزيمت همه به دوشش بود ، اقامه كرديم . قبل از اينكه نهار آماده شود باز شوخي حبيب آقا گل كرده بود.

در رستوران تابلويي از رستم و سهراب بود ، حبيب شروع به نقاله خواني كرد. چهره اش مانند همان رستمي شده بود كه بر روي ديوار نقش بسته بود . بچه ها سعي ميكردند نخندند ، اما نمي شد؟! مگر حبيب ول كن بود .

بعداز ظهر راهي شلمچه شديم ، قصد داشتيم نماز مغرب و عشا را در يادمان شلمچه باشيم ولي متاسفانه دير شده بود و برنامه شلمچه لغوشد و نماز مغرب و عشا را در مسجد امام حسين (ع) راه آهن جنوب به امامت روحاني سيدي كه صداي بسيار زيبايي داشت اقامه نموديم .

بعد از نماز رهسپار اردوگاه ميثاق شديم . سرهنگ مرايي (دوست قديمي و همرزم آقاي حسني) ميزبان بود . او نيز آنچه در توان داشت در كف اخلاص گذاشته بود .

شام را صرف كرديم.

وعده كرده بوديم شب حتما نشستي داشته باشيم ولي خوابيدن را بر شب نشيني ترجيح داديم .

صبح با آواي دلنشين اذان از خواب بيدارشديم و نمازرا اقامه كرديم .

براي صرف صبحانه به رستوران طبقه چهارم اردوگاه ميثاق رفتيم . به هنگام توزيع صبحانه باز هم شوخي هاي حبيب آقا گل كرده بود. بعد از صرف صبحانه همگي با نشاط و شادابي رهسپار اهواز شديم.

به كيلومتر 10 جاده خرمشهر اهواز رسيديم .

توجه تمامي ياران و دوستان به سمت چپ جاده معطوف شد .

جاده صفوي ........

جاده صفوي مسير اصلي آغاز عمليات كربلاي5 بود.

كيلو متر 2 جاده صفوي....

مقتل شهيدان شيميايي.....

لشگر7 ولي عصر(عج)....

بيستم دي ماه سال1356....

بيش از 92 گل پرپر ....

تمامي دوستان به ياد روزهاي عمليات كربلاي5 افتادند.

جاده سوت كور بود .

تمام مدت شلوغي و بمباران اين جاده توسط هواپيماهاي رژيم بعثي در حين عمليات كربلاي 5 پيش چشمانمان بود.در راه اهواز ، غرق در سكوت ، صدا از كسي برنمي خواست ، هر كس گوشه اي را مي نگريست، غرق در آن ايام ، بعضي ها ناخواسته لبخند تلخي مي زدند ، بعضي آرام آرام اشك ميريختند ، در همين حال و هوا ، مست خاطرات آن ايام كه به پادگان شهيد غلامي رسيديم ، وارد جاده باريك پادگان شديم . از دژباني گذشتيم و وارد محوطه شديم ، طبق معمول اجازه ورود ماشين به محوطه حسينيه به هيچكس داده نمي شد. ما نيز از اتوبوس پياده و سريع راهي حسينيه شديم . مراسم تازه شروع شده بود . ميخواستيم خودمان را سريع به حسينه برسانيم. در گوشه گوشه محوطه دوستان و همرزمان قديمي ايستاده بودند. در همان مسير بعضي از دوستان را ملاقات كرده ولي دل ماندن در محوطه را نداشتيم.

ميخواستيم به جمعيت حاضر در مراسم بپيونديم .ازدحام جمعيت به قدري بود كه نفس كشيدن قدري سخت شده بود. ما برايمان مهم نبود . اصلا براي همين به اينجا آمده بوديم كه به ياد آن روزهاي تيپ بيفتيم . صداي حزين و دلنشين هنرمند بسيجي محمد رضا پير زادي كه همه دلها را رهسپار روزهاي خوش جنگ كرده بود روحمان را نوازش ميداد .

دقايقي بعد سردار دوست داشتني ، حاج احمد غلامپور (فرمانده وقت قرارگاه كربلا) ، پس از خير مقدم گويي سردار حاج يدالله موالاتيان (فرمانده فعلي تيپ تكاوري امام حسن مجتبي (ع)) ، به جايگاه رفت ، براي من از روزهاي غربت و غريبي خوزستان و آغاز جنگ ، از حماسه هاي خلق شده توسط رزمندگان و سرداران شهيد اين تيپ صحبت كرد.

صحبت حاج احمد كه تمام شد شاعر بسيجي غلامرضا آغاسي با اشعار دلنشين خود همه را به فضاي روزهاي جنگ و عمليات ها برد .

چشمان همه باراني شده بود ،صداي گريه و ناله از گوشه گوشه حسينيه بلند شده بود كه يادگار ارزشمند دوران دفاع مقدس يعني حاج صادق آهنگران دلهاي همه را راهي ميادين نبرد كرد.

هنوز لحظاتي از سرودن اشعارش نگذشته بود كه صداي بلند گريه كردن و ناله همه اوج گرفت .

ياد شهدا ، زبان حال بازماندگان ، "از قافله عشق" دلهاي همه را لرزانده بود .

هيچكس دوست نداشت مداحي حاج صادق پايان پذيرد ولي ذيق وقت باعث شد حاج صادق اشعارش را تمام كند.

وقت نماز بود . ياران ، همسفران و همه مدعوين در حسينيه به نماز ايستادند. صف نماز به گونه اي بود كه ديگر در حسينيه جا نبود . دوباره ياد روزهاي تيپ افتاديم (اگر دير ميرسيدي ديگر جايي براي پيدا نميكردي) .

نماز كه تمام شد ، ديدار ها آغاز شد .

صداي خنده دوستان ازهر گوشه اي به گوش ميرسيد.

افرادي كه از راههاي دور و نزديك خودشان را براي ديدن دوستان و همرزمان قديمي به پادگان شهيد غلامي رسانده بودند .

در ميان آنها فرزندان شهدا ،مادران و پدران شهدا ،‌نيز حضور داشتند طبق معمول پس از ديدن يكديگر و احوالپرسي باز هم شوخي هاي دوران جنگ گل كرد.

بچه ها بدون در نظر گرفتن پست و درجه و موقعيت خود با يكديگر شوخي ميكردند. فضا به گونه اي بود كه بعضي از افرادي كه براي اولين بار در آن جمع حضور يافته بودند ، ميگفتند : حالا متوجه ميشويم چرا وقتي كه به ياد آن ايام مي افتيم ، بچه هاي جنگ دريايي مي شوند و اشك تمام صورتشان را فرا ميگيرد .

نهار را كه خورديم براي ديدار يار و همراه جانباز قطع نخاعي خودمان حاج اسماعيل مدفي رهسپار منزل ايشان شديم .

باز هم حاج اسماعيل را عليرغم بستري بودن 24 ساله ، داراي روحيه مقاوم ديدم .

ابتدا حاج آقا كاظم فرامرزي بعضي دوستان جديد را خدمت حاج اسماعيل معرفي كردند . سردار جواد اسلامي هم خاطراتي بيان كردند .

پس از آن حاج آقا كاظم صحبت مختصري كرد و از حاج اسماعيل خواست دوستان را نصيحت كرده و از سخنان خود بهره مند سازد ، حاج اسماعيل كه حجب و حياي خاصي داشت ، خاطره خواب معنوي كه ديده بود را بيان كرده و براي تمامي دوستان آرزوي سلامتي كرد.

از حاج اسماعيل خداحافظي كرديم و رهسپار بهشت شهداي اهواز شديم . ابتدا سردار غريب هور و حاج علي هاشمي (فرمانده قرارگاه نصرت) و سپس ديگر ياران مثل بهروز غلامي فرمانده تيپ امام حسن (ع)، سيد مهدي نجم السادات و ... زيارت كرده و دقايقي با آنها نجوا نموديم ،بعد از آن براي زيارت علي ...... به سوي مرقد اين انسان صالح خدا شتافتيم ،در آنجا نماز مغرب و عشا را اقامه و آن بزرگوار را نيز زيارت و رهسپار فرودگاه شديم و ساعتي بعد به سوي شهر و ديارمان برگشتيم و دلمان را به اين خوش كرديم كه سال ديگري فرا برسد و دوباره براي ديدن ياران خود به پادگان شهيد غلامي برويم .انشاالله


برچسب‌ها: تیپ امام حسن مجتبی
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 22:35 |
چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۱۱

یازدهمین گردهمایی رزمندگان تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن ع

تجمع عظیم و بیاد ماندنی سالیانه رزمندگان تیپ ۱۵ آبی-خاکی امام حسن ع در اولین جمعه اسفند ماه هر سال در سایت خیبر (پادگان شهید بهروز غلامی)که هم اکنون به شهید محلاتی تغییر نام یافته است برگزار می شود که مراسم یازدهمین گردهمایی امسال در اولین جمعه اسفند مورخه۴/۱۲/۱۳۹۱ از ساعت ۸تا ۱۵ برگزار می شود لازم به ذکر است که عاشقان و رزمندگان تیپ که از جای جای میهن اسلامیمان در این مراسم حضور پیدا میکنند با وسایل نقلیه شخصی و یا عمومی جهت شرکت در این مراسم پرشکوه حضور به هم میرسانند و تنها در شهرهایی مثل بهبهان ،آغاجاری و ...که تعداد زیادی از رزمندگان متعلق به این شهرستان ها بوده اند تعدادی اتوبوس برای انتقال رزمندگان اسلام در نظر گرفته می شود به امیدار دیدار با شما رزمنده امام حسنی در اولین جمعه اسفند ماه ۱۳۹۱ در کیلومتر ۱۰ جاده اهواز -حمیدیه

یازدهمین گردهمایی رزمندگان تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن ع


برچسب‌ها: میثاقی دوباره
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 0:44 |
جمعه ۱۳۹۱/۱۰/۰۸

چند سال پیش در سینما نفت، به همّت یکی از نشریّات محلّی آبادان، همایشی در جهت تکریم و زنده نگه داشتن سی اُمین سالروز فاجعهء آتش سوزی سینما رکس آبادان توسّط عمّال رژیم پهلوی، با حضور مسوولین محلّی در محلّ سینما نفت(تاج سابق) برگزار شد و تصمیماتی گرفته شد از جمله اینکه: محلّ و مکانی ایجاد شود تا این رویداد تاریخی همیشه در اذهان باقی بماند. (کماکان منتظریم!)

فیلمی در این همایش پخش شد که به بررسی این واقعه می پرداخت. در اواخر فیلم از خانواده های قربانیان پرسیده شد که: «آیا پس از فاجعهء آتش زدن سینما رکس آبادان، شما باز هم به سینما رفتید؟» و همگی متّفق القول پاسخ دادند که: «نه! بعد از اون جریان دیگه به هیچ سینمایی نرفتیم!...»

نمی دونم تصمیم تخریب محلّ سینما را چه ارگانی و توسط چه کسی گرفت؛ و چه عواملی باعث شد که حتّی این واقعهء تاریخی، از تقویم رسمی کشور خذف شد؛ ولی هرچه که بوده، اگر امروز کسی برای آن 377 نفر (یا اینکه بنا به قول دیگری آن 900 نفر) ارزش و احترام قائل بوده باشد؛ لازم است که به سهم خود در زنده نگه داشتن یاد آن روز تاریخی و سرنوشت ساز در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، اهتمام ورزد...

در بارهء شرح این واقعه، گفتنیها و شنیدنیهای مبسوطی نوشته و منتشر شده است؛ امّا دربارهء سرنوشت متهمان این واقعه، کمتر اطّلاع رسانی شده است. در شهریور ماه 1359، یعنی حدوداً دو سال بعد از فاجعه، دادگاهی جهت رسیدگی به اتّهامات عوامل دخیل در این فاجعه، به ریاست حجّت الإسلام والمسلمین موسوی تبریزی، در محلّ سینما نفت آبادان برگزار شد؛ که طیّ آن عوامل جنایتکار این فاجعه، محاکمه و اعدام شده و به کیفر عمل خویش رسیدند.

اینها تصاویری است مربوط به: سنگ بنای یادبود شهدای سینما رکس، دو تصویر مربوط به دادگاه رسیدگی به جنایات متهمان، و سینما رکس امروز (که به همّت مسوولان سابق شهر امروز تبدیل شده است به پاساژ رکس!)

در تصاویر دادگاه، عدّه ای از بچّه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آبادان، بالأخص سردار شهید حمید قبادی نیا، و سردار شهید منصور چهره افروز دیده میشوند؛ گفتنی است: سپاه آبادان مسوول تأمین امنیّت دادگاه مزبور را بر عهده داشت. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!...

سردار شهید حمید قبادی نیا (نفر ایستاده سمت راست) در دادگاه متهمان سینما رکس آبادان

سردار شهید منصور چهره افروز (نفر تکیه داده به دیوار- وسط عکس) در دادگاه متهمان سینما رکس آبادان

سنگ بنای یادبود شهدای سینما رکس آبادان

سینما رکس جدید!

http://abadanman.persianblog.ir/post/59

برچسب‌ها: سینما, عکس, آبادان
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 2:37 |
پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۰۷

 

تصاوير جديدي از حادثه سينما ركس آبادان

ادامه مطالب کلیک کنید 


برچسب‌ها: تصاوير جديدي از حادثه سينما ركس آبادان
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 14:35 |
پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۵

عکس پل دای همت سوسنگرد

برای دیدن دیگر تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید.


برچسب‌ها: عکس پل دای همت سوسنگرد
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 14:44 |
دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۲

عکس های منتشر نشده از سردار حاج احمد سوداگر

درجه «سرلشکری» به سردار سرتیپ پاسدار شهید «احمد سوداگر» از طرف مقام معظم رهبری اعطا شد.

به نقل از روابط عمومی و امور بین‌الملل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، در پی درخواست ستاد کل نیروهای مسلح از فرمانده کل قوا حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) مبنی بر اعطای درجه سرلشکری به سرتیپ پاسدار شهید احمد سوداگر و پس از بررسی و تطبیق سوابق با ضوابط و مقررات مربوطه، مقام معظم رهبری با این پیشنهاد موافقت فرمودند.


با توجه به این درخواست و در اجرای اوامر حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی)، سرتیپ پاسدار شهید احمد سوداگر فرزند علی از تاریخ 20 بهمن 1390 و یک روز قبل از شهادت به درجه سرلشکری مفتخر می‌شود.

شهید سرلشکر احمد سوداگر قبل از شهادت رییس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس ستاد کل نیروهای مسلح بود.

 


برچسب‌ها: عکس های منتشر نشده از سردار حاج احمد سوداگر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 0:1 |
جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۹

عکس های منتشر نشده از سردار حاج احمد سوداگر

برای دیدن دیگر تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید.


برچسب‌ها: عکس های منتشر نشده از سردار حاج احمد سوداگر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:58 |
سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۶

عکس های منتشر نشده از سردار حاج احمد سوداگر

برای دیدن دیگر تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید.


برچسب‌ها: عکس های منتشر نشده از سردار حاج احمد سوداگر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:40 |
پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۱

قسمت پنجم عکس های منتشر نشده از سردار حاج احمد سوداگر

برای دیدن دیگر تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید.


برچسب‌ها: عکس های منتشر نشده از سردار حاج احمد سوداگر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:37 |
سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۹

تصویر منتشر نشده از مقام معظم رهبری وآیت الله قاضی،امام جمعه شهر دزفول

برای دیدن دیگر تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید.


برچسب‌ها: تصویر منتشر نشده از مقام معظم رهبری وآیت الله قاضی, امام جمعه شهر دزفول
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:50 |
سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۲
اشغال پالايشگاه آبادان توسط نظاميان انگليسي
برچسب‌ها: اشغال پالايشگاه آبادان توسط نظاميان انگليسي
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 17:17 |
یکشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۱۶

برچسب‌ها: سردار احمد سوداگر وتشکیل سپاه
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:9 |
سه شنبه ۱۳۹۱/۰۷/۱۱
عکس سردار شهید علی هاشمی وسردار حاج قاسم سلیمانی
برچسب‌ها: عکس سردار شهید علی هاشمی وسردار حاج قاسم سلیمانی
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:45 |
شنبه ۱۳۹۱/۰۶/۱۱

 

 

 

عکس های سردار شهید محمد جهان آرا

قسمت دوم عکس های سردار شهید محمد جهان آرا

برای دیدن دیگر تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید.


برچسب‌ها: قسمت دوم عکس های سردار شهید محمد جهان آرا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 22:36 |
سه شنبه ۱۳۹۱/۰۵/۱۷
عکس های سردار شهید محمد جهان آرا

این تصاویر به مناسبت هجوم ارتش عراق در سال ۵۹ به صورت غیر آشکار قرار دادم در آن روز ها شهید جهان آرا و یارانش در مرز با مزدوران عراق و ضد آنقلاب در حال نبرد بودند جهت دیدن تصاویر به ادامه مطالب بروید.

برای دیدن دیگر تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید.


برچسب‌ها: عکس, خرمشهر, عکس های سردار شهید محمد جهان آرا
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 22:30 |
شنبه ۱۳۹۱/۰۳/۱۳

آخرین گفت‌وگوی سردار مرحوم «احمد سوداگر»

آخرین گفت‌وگوی خبرنگار فارس با سردار مرحوم «احمد سوداگر»

سردار شهید «احمد سوداگر» می‌گوید: در زمان تجاوز صدام علیه ایران ارتش توانایی نداشت، پاسدارهای 18 ـ 20 ساله آموزش ندیده بودند اما حضرت امام(ره) با یک ادبیات زیبا همه ارتش و سپاه را مرد جنگ کردند............ادامه مطالب


برچسب‌ها: شهید, عکس, فرمانده
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 10:25 |
جمعه ۱۳۹۱/۰۳/۱۲

 

عکس های کمتر دیده شده از ابوالحسن بنی صدر عامل سقوط خرمشهر

برای دیدن دیگر تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید.

 ابوالحسن بنی صدر

 


برچسب‌ها: عکس, دفاع مقدس, اسناد, بنی صدر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 7:7 |
چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۳/۱۰

 

عکس های  شادی مردم خرمشهر پس از آزادی

برای دیدن دیگر  تصاویر----------- ادامه مطالب را کلیک کنید

عکس های خرمشهر پس از آزادی


برچسب‌ها: عکس, رزمنده, فرمانده, جبهه
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 6:5 |
دوشنبه ۱۳۹۱/۰۳/۰۱

                     فتح خرمشهر تحقق وعده الهی بود

از نظر وسعت، مقدار آزادسازی زمین در عملیات فتح‌المبین بیشتر بود ولی عملیات بیت‌المقدس چند ویژگی خاص داشت:

یکی از موضوع‌هایی که عراقی‌ها بر سر آن حرف داشتند، خرمشهر و آبادان بود. می‌گفتند این دو شهر مال ماست و حتی نامشان را عوض کردند و محمره و عبادان گذاشتند.

خرمشهر آخرین برگ برنده در اختیار رژیم عراق بود. عراق روی خرمشهر خیلی تبلیغ کرده بود، به گونه‌ای که می‌توان گفت، برای آن‌ها پایان جنگ فتح خرمشهر بود. این را در اذهان سیاسی نظامی جا انداخته بودند و می‌گفتند، اگر ایران خرمشهر را بگیرد، کلید بصره را تحویل می‌دهیم. سیستم‌های دفاعی پیچیده‌ای هم کنار رودخانه کارون درست کرده بود و از این طرف هم ضد هلی برد آورده بودند. دور خرمشهر به اندازه‌ای مستحکم شده بود که بعید به نظر می‌رسید، نیرویی وارد خرمشهر شود.

از نظر تاکتیکی برای نیروهای ما رودخانه کارون یک رودخانه غیر قابل عبور بود. گذر از رودخانه با عرض ۲۷۰ تا ۴۰۰ متر سخت بود. حتی عراقی‌ها در هجومشان بنا بود که برای عبور از رودخانه از پل خرمشهر بگذرند، ولی دیدند امکان عبور از پل خرمشهر ندارند. پل را منفجر کردند و با فرصت کافی موانع گذاشتند.

عبور از رودخانه برای ما کار جدیدی بود. در این عملیات از ارتش لشکر ۲۱ حمزه لشکر ۹۲ زرهی اهواز لشکر ۱۶ قزوین و لشکر۷۷ خراسان و از سپاه نزدیک به ۲۵ تیپ حضور داشتند.

نخستین ویژگی عملیات قطعا وعده الهی بود

دومین ویژگی عبور از رودخانه بود که نخستین مشکل به شمار می‌رفت و ما را از حرکت از رودخانه به سمت خرمشهر بازداشت و به سمت انرژی اتمی و‌ام السواد که امکان بیشتری داشت و از نظر دفاعی ضعیف‌تر بود، هدایت کرد.

سومین ویژگی این بود که در عملیات حرکت دوران وسیعی صورت گرفت. در قوانین کلاسیک می‌خوانیم حرکت دورانی در حد یک تیپ و یک لشکر ممکن است، ولی حرکت دورانی در حد دو قرارگاه نداریم.

در سمت شرق خرمشهر موانع زیادی بود. در سمت جنوب رودخانه اروند و در شمال هم موانع بی‌حد بود، به ویژه موانع ضد هلی برد. تنها جایی که باز بود به سسمت غربی خرمشهر بود.
ما تا عمق منطقه تحت تصرف دشمن رفته و از سمت غرب وارد خرمشهر شدیم؛ یعنی از پشت عراقی‌ها و از سمت بصره آمدیم. این چیزی بود که برای عراقی‌ها پذیرفته نبود.
از جمله مواردی که در عملیات بیت‌المقدس نقش محوری و اعتقادی رزمندگان را نشان می‌داد، حرکت بچه‌ها به سمت مسجد جامع بود؛ یعنی وقتی مسجد جامع تصرف شد و رزمندگان مستقر شدند، مثل این بود که شهر را دوباره گرفتند.

در مسجد هیاهوی عجیبی شد. هر کسی برای خودش شادی وشکرگزاری می‌کرد.
بچه‌ها زمین مسجد را می‌بوسیدند. دیوارهای مسجد را زیارت می‌کردند و نماز می‌خواندند.

پیرامون مسجد بچه‌های بسیج دسته دسته حلقه زده بودند؛ مثل اینکه اصلا برای آزادسازی خرمشهر نیامده‌اند، بلکه برای آزادسازی مسجد جامع آمده‌اند حتی جزیره مینو را فراموش کردیم که جزیره بخشی از خرمشهر است و باید آزاد شود.

جزیره مینو نهری داشت که باید آزاد می‌شد. این فراموش شده بود. همه دور مسجد جامع حلقه زده بودند و زیارت می‌کردند و خاک آن را می‌بوسیدند. به اندازه‌ای این شادی زیاد بود که انگار عملیات بیت‌المقدس، تنها برای آزاد سازی مسجد جامع بود. جاهای دیگر مثل بانک سینما یا فرمانداری هم بودند، ولی کسی به آن طرف نمی‌رفت و مرکز ثقل شهر مسجد جامع بود که نیرو‌ها با اعتقاد و اخلاص دور آن حلقه زده بودند. سرود می‌خواندند و به نشانه خوشحالی نیز تیر هوایی می‌زدند.

برگرفته از کتاب جاده‌های سربی، خاطرات سردار احمد سوداگر
مصاحبه و بازنویسی محمد مهدی بهداروند


برچسب‌ها: اسناد, دفاع مقدس, تاریخ شفاهی, خرمشهر
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 22:4 |
یکشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۲۴

فیلم کمتر دیده سردار سرلشكر پاسدار شهید اسماعیل دقایقی فرمانده لشگر 9 بدر


برچسب‌ها: فیلم, مستند, شهید, دفاع مقدس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 15:46 |
یکشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۲۴

فیلم سردار شهید حبیب الله شمایلی مصاحبه -قائم مقام فرماندهتیپ امام حسن(ع)

ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 13:52 |
شنبه ۱۳۹۱/۰۲/۲۳

 

قسمت دوم از عکس های رزمندگان و فرماندهان استان خوزستان

برای دیدن کلیک کنید.

قسمت دوم از عکس های رزمندگان و فرماندهان استان خوزستان


برچسب‌ها: عکس, رزمنده, روحانیت, فرمانده
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 20:13 |
پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۰۷

 

فیلم روایت سرلشگر پاسدار حاج قاسم سلیمانی از بهشت گمشده انسانها

سردار حاج قاسم سلیمانی در روایتی از سال های دفاع مقدس، جبهه را بهشت گمشده‌ای می‌داند که با اخلاقیات ساخته شده و تاکید دارد که انتقال فرهنگ جبهه جوانان را بیمه خواهد کرد.

خاطرات خود را درمورد عملیلت های فتح المبین وولفجر 8 در قالب اردوی راهیان نور به روایتگری می پردازد.


برچسب‌ها: فیلم, مستند, شهید, دفاع مقدس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 1:35 |
چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۱/۳۰

تصاویر شهید جمال غلامحسین گودرزی از پاسداران آبادان فرمانده گردان امام رضا از لشگر25کربلا در عملیات فتح المبین به شهادت رسید


برچسب‌ها: فیلم, مستند, شهید, دفاع مقدس
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 1:42 |
دوشنبه ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
پژوهشگر انقلاب + عکس منتشر نشده شهید مهدی باکری وشهید محمد جهان آرا

ادامه مطالب


برچسب‌ها: عکس, رزمنده, فرمانده, جبهه
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:58 |
دوشنبه ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
پژوهشگر انقلاب + قسمت سوم عکس هایی  شهید صیاد شیرازی از فرماندهان جنگ 8سال دفاع مقدس

پژوهشگر انقلاب +  قسمت سوم عکس هایی  شهید صیاد شیرازی از فرماندهان جنگ 8سال دفاع مقدس

پژوهشگر انقلاب +  قسمت سوم عکس هایی  شهید صیاد شیرازی از فرماندهان جنگ 8سال دفاع مقدس

پژوهشگر انقلاب +  قسمت سوم عکس هایی  شهید صیاد شیرازی از فرماندهان جنگ 8سال دفاع مقدس

پژوهشگر انقلاب +  قسمت سوم عکس هایی  شهید صیاد شیرازی از فرماندهان جنگ 8سال دفاع مقدس

پژوهشگر انقلاب +  قسمت سوم عکس هایی  شهید صیاد شیرازی از فرماندهان جنگ 8سال دفاع مقدس

ادامه مطالب


برچسب‌ها: عکس, رزمنده, فرمانده, جبهه
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:0 |
پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۱/۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم
انّهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون
چکیده ی زندگینامه ی برادر شهيد
حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحسین سبحانی

شيخ عبدالحسين سبحاني در سال 1321 ش در شهرستان دزفول متولد شد. از كودكي و نوجواني رفتار و گفتارش نشانگر استعداد فراوان و كنجكاوي بي‌پايانش بود. در آن چهره نيرويي نهفته بود كه خبر از روحي بلند و آزاده داشت. وي تحصيل علوم اسلامي را در حوزه علميه آيت‌الله معزي دزفول آغاز كرد.

همزمان با درس به فعاليت‌هاي اجتماعي نيز پرداخت و منشا همه دردها و مصيبت‌ها را دريافت و وقتي آمادگي لازم را براي خدمت به اسلام و مسلمين در خويش ديد، تلاش گسترده‌اي را آغاز كرد. مي‌خواند، مي‌نوشت،‌ سخنراني مي‌كرد و روشنگري مي‌نمود.

شهيد سبحاني عالمي فاضل، زاهد، با بصيرت و انقلابي بود و به امام‌(ره) و نهضت سال 42 عشق مي‌ورزيد، از سال 42 كه تحت‌تاثير افكار بلند اسلامي امام‌ راحل، با دوستان و همفكرانش انجمن اسلامي دانشوران دزفول را تاسيس نمود، به تعليم و تربيت جوانان مستعد و مبارز عليه نظام ستم‌شاهي طاغوت پرداخت و با سخنراني‌هاي مهيج و حماسه‌آفرين توانست حركتي همه‌گير و تكان‌دهنده در دزفول به وجود آورد.

در ادامه فعاليت‌هاي مذهبي خود از سال 48 به تشكيل جلسات مذهبي اكتفا ننموده و با بسط و توسعه فعاليت‌هاي ساواك، نيروهايي را كه توان تجزيه و تحليل مسائل سياسي را داشته و داراي قدرت نظامي بودند، شناسايي نموده و هسته زيرزميني براي انجام فعاليت‌هاي مخفيانه بر عليه رژيم طاغوت تشكيل داد.

اين تشكل حول محور يك روحاني آزاد و آگاه و مبارز عملا از سال 49 فعاليت‌هاي سياسي و نظامي خود را با انجام اموري از جمله تكثير قسمتي از رساله امام به نام «ملحقات» كه شامل مسائل سياسي امر به معروف و دفاع و همچنين اعلاميه‌ها و به خصوص پيام امام در رابطه با تحريم جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي پرداخت و با تدارك مواد منفجره و فراهم آوردن دستگاه تايپ و تكثير، حملاتي را عليه رژيم آغاز كرد. اما ساواك گروه را كشف و مورد تهاجم وحشيانه خود قرار داده و همه اعضاي گروه را دستگير نمود.

بعد از دستگيري اعضاي گروه، ماموران ساواك برخورد شديدي با شهيد سبحاني داشتند. شهيد سبحاني در برابر افراد ستمگر و عناصر اصلي ساواك از جمله سرهنگ افراسيابي، رئيس ساواك دزفول، خيلي جسور و پرجرأت و بارشادت بود و در محاكمات و بازجويي‌ها، رژيم را به تمسخر مي‌گرفت و در مقابل ساواك و عوامل رژيم از موضع عزت و اقتدار برخورد مي‌كرد. قدرت روحي و خستگي‌ناپذيري شهيد سبحاني براي همرزمانش و همچنين براي ساير مبارزان در زندان‌هاي دزفول و اهواز الهام‌بخش و شجاعت‌آفرين بود.

در زندان شهيد سبحاني را دستبند قياني زده و با تسمه پروانه كولر آبي كه از شلاق معمولي خيلي دردناكتر بود، شلاق مي‌زدند. همچنين ماموران بي‌رحم ساواك وي را در عقب جيپ لندرور گذاشته و با سرعت زياد از روي موانع و چاله‌ها حركت مي‌دادند كه با توجه به معلوليتي كه داشت، آسيب زيادي ديد به طوري كه ستون فقراتش عفونت كرده و در اثر همان ضربه‌ها و شكنجه دائم پس از ده‌ماه، در روز سوم مهرماه 1351 در زندان دژخيمان به شهادت رسيد. او به شهيدان پيوست، كلام گرم وي فرو خفت و پيكر پرتوان آن مبارز به سكون گرائيد، ولي شاگردان مكتب او راهش را ادامه دادند.

اعضاي گروه كه دست‌پرورده شهيد سبحاني بودند، هركدام بين شش ماه تا دو سال زنداني شدند كه آنها نيز در زندان از شكنجه ساواك هيچ واهمه‌اي نداشتند و هيچ اعتراضي نكردند. بلكه بعد از آزادي هركدام جرقه‌اي بودند كه اولا مبناي اعتقادي درستي داشتند، ثانيا تحت تربيت شهيد سبحاني بودند و ثالثا تجارب زندان را با خود آورده بودند و شكل برخورد با ساواك را آموخته بودند. لذا وقتي از زندان آزاد شدند خوب توانستند از نيروهاي برعليه رژيم استفاده نمايند.

گرامی باد یاد و راه شهید شیخ عبدالحسین سبحانی
انّهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون
صدق الله العلی العظیم

ادامه مطالب


برچسب‌ها: شهید
ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:45 |