بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش کرد و طاق نصرت بست». به دلیل اقداماتی که در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داده بود، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یک طپانچه از شاه هدیه گرفته بود. شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشکر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد.او در دل عشق حسین را داشت.در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن» حر (آزاده)در همه حال حر(آزاده)است هرگاه پتک ایام بر او ضربهای فرود آرد، سر را سندان صبوری کند، و اگر در سر هر ضربهای انبوه مصائب نیز هجوم آرند هرگزش نشکنند، هر چند به بندش کشند ، به بیچارگیش کشانند و راحت از او رخت بندد و روزگار بر او سخت گیرد. «یاران امام خمینی ، تمام مردم بودند. مردم با تمام خصوصیات آنها، و طبقهبندی که از جهات مختلف دارند. انسانهای مؤمن و پاک باختهای که از ابتدا به اندیشه برقراری حکومت دینی بودند و یا روحانیونی که سالهای سال برای افشاء ماهیت ضد دینی رژیم شاهنشاهی تلاش کرده بودند و اقشار فرهنگی ، معلمان ، دانشجویان ، دانشگاهیان، پزشکان ، مهندسان و همه و همهی افرادی که مؤمنانه به اسلام عشق میورزیدند. اما اینها همهی ملت نبودند. نهضت خمینی توانست همه ی ملت را همگام کند، حتی کسانی را که از پیشنیه خوبی برخوردار نبود و چه بسا برای برقراری رژیم شاهنشاهی نیز تلاش کرده بودند و خود از تقویت کنندگان پایههای رژیم شاهنشاهی به حساب میآمدند یا افرادی که به دلیل جو عمومی فساد، چون بی حجابی و فسق و فجور، درآن گرفتار شده بودند، دریای ایمان خمینی آنان را غسل توبه داد و ناگهان متحول شدند و چه بسیار از آنان که با توبه نصوح خویش، به اوج شرف و انسانیت دست یافتند. و این هنر کیمیاگری خمینی بود». "طیب حاج¬رضایی" فرزند "حسینعلی" در سال 1280ش.، در محله صام پزخانه «تهران» دیده به جهان گشود. پدرش از اهالی قزوین بود که به تهران مهاجرت کرده بود و ریاست بوته فروشیها را بر عهده داشت، کار او تقسیمبندی ¬بوته برای سوخت نانواییها بود. طیب از همان اوان جوانی به جرگه باستانی کاران و لوطیان پیوست و پس از بازگشت از خدمت سربازی نامش بر سر زبانها افتاد.[1] بارها به دلیل دعوا و درگیریهای جاهلانه دستگیر شده بود و به زندان رفته بود. وی در سال¬های جوانی سابقه خوبی نداشت، از جمله اينكه در سال 1316ش. به اتهام درگیری و زد و خورد با پاسبان شهربانی به دو سال زندان انفرادی محکوم شده بود. در سال 1319 نیز به اتهام نزاع، تحت تعقیب بوده که به قید کفیل آزاد شده است. در سال 1322 نیز به 5 سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردید و در سال 1323ش. نیز به بندرعباس تبعید شد. او در سال 1332 از کودتاچیان 28 مرداد بود که «تاج¬بخش شاه» تلقی میشد[2]؛ اما در اثر یک تحول روحی، طیب در اواخر سال 1341 به سمت نهضت اسلامی متمایل شد و کم کم به یاران نهضت پیوست. همگی از نقش مرحوم طیب حاج رضایی در قیام 15 خرداد و جریان دستگیری او باخبرند. اما باید اذعان داشت که یکی از مقاصد رژیم از دستگیری طیب و حاج اسماعیل این بود که ماجرای 15خرداد را از روحانیت بهسمت چند نفر آشوبطلب و قلدر و دعواگیر تغییر دهد تا بدین نحو ماهیت دینی و مذهبی آن لاپوشانی شود. به همین دلیل، روزنامههای آن موقع تیتر زدند که جاسوسی مصری اعتراف کرد که قصد داشته چمدانی پر از پول را وارد کشور کند تا آن را به مزدوران عبدالناصر، از جمله طیب و حاج اسماعیل بدهد و آنها هم این پول را به آقای خمینی بدهند. اما هرقدر طیب را شکنجه دادند که به چنین دروغی اعتراف کند، نکرد که نکرد. طیب حرفش تنها یک چیز بود: «من به اولاد پیامبر خیانت نمیکنم.» و البته سر حرفش ماند و تا آخر عمرش هم به اولاد پیامبر خیانت نکرد. به همین دلیل در صبح روز یازدهم آبان 42، دادگاه ارتشی (نظامی) حکم اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی را به اجرا در آورد و آنها را شهید کرد. حکم اعدام او در بامداد روز 11/8/42 در ساعت 5:10 در میدان تیر حشمتیه به اجرا درآمد. ساواک در گزارش اعلام میکند: «تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصاً اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنها وجههای خاص داشته است، کاملاً غیر منتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است. طیب حاج¬رضایی و حاج اسماعیل رضایی در همان تاریخ اعدام شدند و جنازههای ایشان را در شاهزاده عبدالعظیم در راهروی ورودی دفن کردند، اين بنابر وصیت خود ایشان بود، تا زوار از روی قبرش عبور کنند. زمانی که طیب و حاج اسماعیل رضایی اعدام میشوند، خبر آن بسیار پر و سر و صدا در روزنامهها به چاپ میرسد. رژیم به این وسیله میخواست از مخالفین خود زهر چشم بگیرد. اما همین مسأله درست بر ضد رژیم تمام شد. در گزارشهای ساواک از تشکیل مراسم ختم و یادبود متعدد برای این دو شهید و تأثیر منفی اعدام آنها در اذهان عمومی، یادداشتهایی وجود دارد. پس از شهادت، به قدری محبوبیت آنها بالا رفت که ساواک مجبور شد با پخش شبنامههایی به مخدوش کردن چهرهی آنها بپردازد. اما این مسأله تأثیری بر ارادت مردم به حر انقلاب نداشت. به روایت سید تقی درچهای ،« در تمام کتابخانه های عمومی قم مثل مسجد اعظم، کتابخانه فیضیه ، کتابخانهی حضرت معصومه و کتابخانههای دیگری که دایر بود و طلبههایی که در حجره بودند ، همگی آن شب پانزده هزار نفر از سربازان امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) و امام صادق (علیهالسلام) برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند. من فکر نمیکنم برای هیچ آیتاللهی شب اول قبر پانزده هزار نماز وحشت خوانده شود.





برچسبها: اعدام طیب حاج رضایی

