هنگام ورود به دانشگاه همه گفتند : فرزند شهید است .
لغت نامه ؟
فرزند شهید = سهمیه
ولی هیچ کس ، هیچ وقت نخواهد دانست که کلاس اول وقتی خواستند
به او یاد بدهند بنویسد : بابا
یک هفته در تب سوخت...
از زبان فرزند جانباز
دويدم و دويدم/سرکوچه رسيدم
بند دلم پاره شد/از اون چيزي که ديدم
بابام ميون کوچه/افتاده بود رو زمين
مامان هوار مي زد/شوهرمو بگيرين
مامان با شيون و داد/مي زد توي صورتش
قسم مي داد بابارو/به فاطمه ، به جدش
تو رو خدا مرتضي/زشته ميون کوچه
بچه داره مي بينه/تو رو به جون بچه...
تو سينه و سرش زد/هي سرشو تکون داد
رو به تماشاچيا/چشماشو بست و جون داد
سوي بابا دويدم/بالاسرش رسيدم
از درد غربت اون/هي به خودم پيچيدم
درد غربت بابا/غنيمت نبرده
شرافت و خون دل/نشونه هاي مرده
اي اونايي که امروز/دارين بهش مي خندين
براي خنده هاتون/دردشو مي پسندين
امروزشو نبينين/بابام يه قهرمونه
يه روز به هم مي رسيم/بازي داره زمونه
موج بابام کليده/قفل در بهشته
درو کنه هرکسي/هر چيزي رو که کشته
يه روز پشيمون مي شين/که ديگه خيلي ديره
گريه هاي مادرم/يقه تونو مي گيره
برچسبها: فرزند شهید, سهمیه

